
نامجون : بله... دا یون!!!! پرستار : ببخشید مزاحم شدم میخواستم بگم حال خواهرتون بد شده نامجون : چی!! چش شده پرستار : ضربان قلب کم شده نامجون : پس شما اونجا چی کار میکنید . پرستار : ببخشید نامجون : خدانگهدار( با لحن عصبانی ) پرستار : خداحافظ جیمین : چی شده چرا انقدر عصبانی ای نامجون : از بیمارستان زنگ زدن گفتن دا یون حالش بد شده جیهوپ: چی کار میکنی نامجون : دارم بلیط برگشت میگیرم جین : نامجون اروم باش منطقی فکر کن تو چه اونجا باشی چه نباشی حال دا یون بهتر نمیشه نامجون : به دا یون نمیتونم کمکی کنم اما خودم اروم تر میشم گوشی نامجون زنگ میخوره نامجون : بله؟ پرستار : ببخشید مزاحم میشم میخواستم بگم حال خواهرتون بهتر شده و کم شدن ضربان قلب به خاطر دارویی بود که برای جراحی به کار رفته بود نامجون : الان بهتره؟ پرستار : بله بهترن نامجون : حواستون بهش باشه اگه دوباره وضعیتش تغیر کرد خبرم کنید پرستار : حتما نامجون تماسو قطع میکنه کوک : چی شد نامجون: گفتن دا یون بهتر شده جین : خوبه حالا پاشید بیاید غذا
سه ماه. بعد از زبان نامجون: امروز برگشتیم کره باورم نمیشه بالاخره میتونم خواهرمو ببینم. رفتم بیمارستان و با دکترش حرف زدم دکتر گفت: متاسفم آقای کیم الان سه ماه گذشته و امیدی به برگشت خواهرتون نیست باید دستگاه ها رو ازشون جدا کنیم😔😔😔 نامجون: لطفا دو روز دیگه صبرکنین من یه راهی پیدا میکنم دکتر: باشه فقط سریع تر. از اتاق دکتر خارج شدم اول باید برای نجات دایون یه راه حل پیدا کنم ولی چی؟ بزار با اعضا مطرحش کنم شاید اونا بتونن کمکم کنن. رفتم پیش اعضا و جمع شدیم دور هم . نامجون: بچه ها من امروز رفتم پیش دکتر و گفت امیدی به برگشت دایون نیست الان باید چیکار کنم؟ جونگ کوک: خب میتونیم بریم پیش سویون جون شاید اون بدونه جین : آفرین کوکی فکرت عالیه جونگ کوک: بله دیگه برای همین گلدن مکنه ام. شوگا: بسه دیگه راه بیوفتین نامجون: منو جونگ کوک و جیمین و تهیونگ میریم بقیتون بمونین اینجا جین: باشه از خونه بیرون اومدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم پیش سویون جون . سویون: سلام بچه ها حال دایون چطوره؟؟؟ نامجون:دکتر گفت که امیدی نیست و باید از دستگاه جداش کنن اومدیم از شما بپرسیم راه حل دیگه ای هم هست؟؟ سویون : یه راه هست ولی مطمئن نیستم چون امتحان نکردم. نامجون: ترو خدا بگو هر راهی میشه باید امتحان کنیم
سویون: خب ما فقط یه راه داریم باید از اون قرصای جادویی استفاده کنیم. جونگ کوک: همونا که مال درختن؟؟ سویون : اره همونا باید از اون قرصا بهش بدیم ولی چون نمیتونه بخوره باید توی سرمش بهش بدین نامجون: ممنونم سویون جون الان میرم امتحانش میکنم . از خونه سویون جون بیرون اومدیم به جیمین گفتم به بچه ها زنگ بزنه و بگه از یدونه از اون قرصا از درخت بکنن و بیارن. رفتیم بیمارستان و کاری که سویون جون گفته بودو کردیم از اعضا خواستم برن ، میخواستم تنها باشم با خواهرم همینجوری نشسته بودم و دستم تو دستش بود بعد از یه مدت احساس کردم دستش تکون خورد چشمامو باز کردم عجیب بود من کی خوابیده بودم . همینجوری تو فکر بودم که دوباره دستش تکون خورد و دیدم کم کم چشما شو باز کرد ،سریع رفتم و به پرستارا گفتم به هوش اومده. دکترا رفتن و علائم حیاطیش رو چک کردن بعد از چند دقیقه دکتر از اتاق اومد بیرون. نامجون: دکتر حالش چطوره؟ دکتر: اون کاملا سالمه با سرعت خیلی زیادی بهبودی شو به دست آورده و این یه معجزست مشخصه خدا خیلی دوستتون داره. نامجون: من میدونستم ، میدونستم اون خوب میشه خدایا شکرت که حال خواهرم خوب شد.
دا یون : اوپا سلام نامجون : سلام دا یون : من چقدر بی هوش بودم نامجون : 3 ماه دا یون : واقعا!! من سه ماه خواب بودم نامجون : اره دا یون : توی این 3 ماه چی کار کردین؟ نامجون : رفتیم تور جهانی دا یون : عه پس خوش گذشته نامجون : ولی همش داشتم بهت فکر میکردم دا یون : بقیه کجان؟ نامجون : خوبه دارن خواب 7 پادشاه میبینن دا یون : 🤣🤣 نامجون : یکم استراحت کن دا یون : دیگه انرژیم فوله تو یکم بخواب خسته ای نامجون : من تا تو خوب باشی خسته نمیشم دا یون : ولی زیاد به خودت فشار نیار دوست ندارم ببینم حالت بده نامجون : باش پس تو ام به خودت زیاد فشار نیار نامجون : جای زخمت خوب شده؟ دا یون : اره خوب شده ... خبر نداری کی مرخص میشم؟ نامجون : من خبر ندارم من از فرودگاه یه راست اومدم اینجا دا یون : میشه بری بپرسی کی مرخص میشم نامجون : باش نامجون : ببخشید خانم پرستار : بله نامجون : میخواستم ببینم کی میتونید مریض ما رو مرخص کنید؟ پرستار : اسم و فامیلشون چیه؟ نامجون : کیم دا یون پرستار : یک لحظه صبر کنید...... بله اقا اتفاقاً میخواستم بیام بهتون بگم نامجون : ممنون نامجون : گیگیلی گیگیلی 🥳 دا یون : چی شده کبکت خروس میخونه؟ نامجون : پاشو بریم خونه دا یون : عه مرخص شدم؟ نامجون : اوهوم نامجون : راستی این لباسارو هم برات اوردم بیا بپوش دا یون : دستت درد نکنه نامجون : من میرم بیرون تو لباساتو بپوش دا یون : باش ....... دا یون : بریم نامجون : بریم دا یون و نامجون رسیدن به خونه نامجون : کلید داری؟ دا یون : من!! نه ندارم نامجون : دعا کن اعضا بیدار باشن دا یون زنگ خونه رو میزنه و میرن توی خونه که یهو یه چیزی جلوی دا یون میترکه شوگا : برگشتت به خونه مبارک دا یون : وای دستتون درد نکنه نیاز به این کارا نبود جیمین : میخواین تا فردا صبح دم در وایسین؟ بیاین تو نامجون : راست میگه دا یون : بچه ها خیلی زحمت کشیدید به به ببین چه سفره ای چیده گشنم شد 🤤 جین : برین لباساتونو عوض کنید دستاتونو بشورید و بیاین شام( رو به دا یون و نامجون ) نامجون و دا یون : باش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی بهتریننننننن
پارت بعدییی لطفااا🥺💕
ممنون عزیزم هنوز ننوشتم تا نوشتم میذارم
عالللللللییی بود
ممنون عزیزم ❤
عالییییی
ممنون عزیزم ♡