
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه این پارت ۱ داستانم هست امیدوارم خوشتون بیاد 😘😘😘❤️❤️❤️
مرینت: امروز از خواب بیدار شدم دست و صورتم رو شستم کتاب هام را گذاشتم تو کیفم و لباس هام رو پوشیدم و رفتم پایین سلام مامان سابین: سلام صبح بخیر مرینت: بابا و مارک کجان ؟ سابین: رفتن شرکت حالا بیا صبحونه بخور تا دانشگاه دیر نشده مرینت: رفتم سر میز مامان یه چایی برام ریخت و منم نشستم و صبحانه خوردم بعد از مامان خداحافظی کردم و رفتم سمت پارکینگ و ماشینم رو روشن کردم رفتم سمت دانشگاه ........... ماشین و پارک کردم و رفتم سر کلاس الیا: سلام دختر چطوری مرینت: ممنونم تو خوبی الیا: بد نیستم .... استاد: سلام بچه ها مرینت: منم سریع رفتم پیش الیا نشستم استاد: خب بچه ها از اونجایی که همه می دونید امروز قرار هست که امتحان ریاضی بگیرم کیم بیا برگه ها رو بده به بچه ها کیم: بله استاد برگه ها رو از رو میز استاد برداشتم و بین بچه ها پخش کردم و خودم هم رفتم نشستم که امتحانم را بدم از زبان مرینت: خب من تو امتحان ریاضی مشکلی نداشتم همینجور که داشتم حساب می کردم و جواب سوالات رو می نوشتم تق تق استاد: بفرماید
خانم لوسیانو: ببخشید اقای جکسون امروز یه ..... استاد: بجه ها شما امتحان تون رو جواب بدید من الان میام و رفتم بیرون خانم لوسیانو: ببخشید ولی امروز یه شاگرد جدید داریم استاد: کی؟؟ خانم لوسیانو: آدرین اگراست پسر مدلیگ مشهور گابریل اگراست تازه از آمریکا به پاریس اومدن و قرار است پسرشون در دانشگاه اینجا درس بخونن استاد: بسیار خوب خودشون کجان؟؟؟ خانم لوسیانو: داخل دفتر هستند استاد: خب بهش بگو بیاد سر کلاس خانم لوسیانو: بله چشم از زبان استاد: رفت سرکلاس بچه ها در حال آزمون بودن از زبان مرینت: خب اینم از این بلند شدم برگه ام را برداشتم و رفتم سمت استاد تق تق تق برگه ام را گذاشتم روی میز خواستم برم بشینم که استاد: خانم دوپن چنگ مرینت: بله استاد استاد: یه لحظه اینجا وایسا بفرماید داخل از زبان مرینت: رفتم کنار نیز استاد ایستادم که دیدم یه پسر چشم بور با مو های طلای آمد داخل قیافش خیلی آشنا بود آدرین: سلام استاد استاد: سلام آقای اگراست آدرین:نگاهی به اون دختر خانمی که بغل میز استاد ایستاده بود سلام کردم مرینت: سلام استاد : ایشون خانم دوپن چنگ هستند و می توانید عقب افتادگی ها را از ایشون بپرسی
آدرین : ممنونم استاد و زنگ خورد بچه ها امتحاناشونو دادند وبعد رفتن استراحت.....مرینت : خب چی رو میخواهی بهت بگم آدرین :ببخشید میشه این سوال رو برام توضیح بدی؟؟ مرینت: البته و شروع کد به توضیح دادن.......... بچه ها رفتن سر کلاس علوم ....... و کلاس علوم هم تمام شد و بچه ها رفتن و مرینت هم با آلیا قدم زدن و حرف زدن آلیا : ببینم این پسره کی بود من داشتم امتحان می دادم؟؟؟؟مرینت : استاد دید من امتحانم رو تمام کردم و از اونجایی که می دونست همه درس هام خوبه گفت که به آقای آگراست کمک کنم تا عقب افتادگی هایش را جبران کنه ........به خانه مرینت رسیدن و از هم خداحافظی کردن و مرینت هم به خانه رفت .مرینت : سلام مامان مامان : سلام مرینت ، امتحان چطور بود؟ مرینت: خوب بود من می رم بالا لباسم را عوض کنم مامان: باشه عزیزم
مرینت: رفتم بالا از تو کمدم لباسم رو در آوردم و پوشیدمش انقدر امروز خسته شده بودم که نگو نفهمیدم اصلا کی خوابم برد............ از زبان آدرین:دانشگاه تمام شد رفتم سمت ماشین و مستقیم رفتم خونه ماشین رو داخل پارکینگ گذاشتم و رفتم تو خونه سلام مامان امیلی: اوه آدرین اومدی ادریانا: سلام داداش ادرین: سلام و رفتم بالا داخل اتاقم لباسم رو عوض کردم و رفتم نشستم سر درسم تا از کلاس عقب نیفتم ادریانا: آدرین اومد خونه و رفت بالا نیم ساعت گذشت رفتم داخل آشپزخونه و یه شربت آناناس براش درست کردم رفتم بالا در زدم تق تق تق آدرین: بفرما ادریانا: در رو بازکردم و رفتم داخل چه خبر ...........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آفرین عزیزم 🤩🤩🤩
من از بیوگرافی داستانت و همینطور پارت ۱ داستانت خیلییییییییی خوشم اومد 😍
میگم آجی 😅
چرا دیگه ادامه نمی دی ؟؟؟
اما من هنوز منتظر پارت ۲ داستانت می مونم 😇😇😇
عالییی به داستانم سر بزن
سلاممم ♥‿♥ یه اطلاعیه ♥‿♥
کاربر نیکا✿◕ ‿ ◕✿ برگشته ✿◕ ‿ ◕✿ میخواد داستان بنویسه✿◕ ‿ ◕✿
حمایت کن
─▄████████▄─▄████████▄
▐█████████████████████▌
██████╔═╦═╦═╦═╦═╗██████
██████║╬║╩╣╬║╠╣╩╣██████
▐█████║╔╩═╩╩╩═╩═╝█████▌
─▀████╚╝█████████████▀
───▀███████████████▀
─────▀███████
چشم ❤️😘
عالی
ممنون 😘
عالی بود عزیزم
ممنونممم😘😘😘
عالیییییی بید
ممنونم عزیزم😘😘😘
عالی بود آجی جونم ❣️
ممنونم آجییییی😘😘😍