سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه این پارت ۱ داستانم هست امیدوارم خوشتون بیاد 😘😘😘❤️❤️❤️
مرینت: امروز از خواب بیدار شدم دست و صورتم رو شستم کتاب هام را گذاشتم تو کیفم و لباس هام رو پوشیدم و رفتم پایین سلام مامان سابین: سلام صبح بخیر مرینت: بابا و مارک کجان ؟ سابین: رفتن شرکت حالا بیا صبحونه بخور تا دانشگاه دیر نشده مرینت: رفتم سر میز مامان یه چایی برام ریخت و منم نشستم و صبحانه خوردم بعد از مامان خداحافظی کردم و رفتم سمت پارکینگ و ماشینم رو روشن کردم رفتم سمت دانشگاه ........... ماشین و پارک کردم و رفتم سر کلاس الیا: سلام دختر چطوری مرینت: ممنونم تو خوبی الیا: بد نیستم .... استاد: سلام بچه ها مرینت: منم سریع رفتم پیش الیا نشستم استاد: خب بچه ها از اونجایی که همه می دونید امروز قرار هست که امتحان ریاضی بگیرم کیم بیا برگه ها رو بده به بچه ها کیم: بله استاد برگه ها رو از رو میز استاد برداشتم و بین بچه ها پخش کردم و خودم هم رفتم نشستم که امتحانم را بدم از زبان مرینت: خب من تو امتحان ریاضی مشکلی نداشتم همینجور که داشتم حساب می کردم و جواب سوالات رو می نوشتم تق تق استاد: بفرماید
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
آفرین عزیزم 🤩🤩🤩
من از بیوگرافی داستانت و همینطور پارت ۱ داستانت خیلییییییییی خوشم اومد 😍
میگم آجی 😅
چرا دیگه ادامه نمی دی ؟؟؟
اما من هنوز منتظر پارت ۲ داستانت می مونم 😇😇😇
عالییی به داستانم سر بزن
سلاممم ♥‿♥ یه اطلاعیه ♥‿♥
کاربر نیکا✿◕ ‿ ◕✿ برگشته ✿◕ ‿ ◕✿ میخواد داستان بنویسه✿◕ ‿ ◕✿
حمایت کن
─▄████████▄─▄████████▄
▐█████████████████████▌
██████╔═╦═╦═╦═╦═╗██████
██████║╬║╩╣╬║╠╣╩╣██████
▐█████║╔╩═╩╩╩═╩═╝█████▌
─▀████╚╝█████████████▀
───▀███████████████▀
─────▀███████
چشم ❤️😘
عالی
ممنون 😘
عالی بود عزیزم
ممنونممم😘😘😘
عالیییییی بید
ممنونم عزیزم😘😘😘
عالی بود آجی جونم ❣️
ممنونم آجییییی😘😘😍