
سلام من یک داستان ادامه دار نوشتم و اینکه در اینن داستان همه ی شخصیت هایی که باهاشون اشنا شدید هستند ولی در این داستان لایلا نیست و در کشور دیگه ای هستش بریم سراغ داستان
این داستان از شب یک روز شروع شد مرینت به تیکی شب بخیر گفت و خوابید فردا صبح دوباره دیر بیدار شد و سریع صبحانه خورد و با بدو بدو رفت که ادرین هم مثل اون دیر رسیده بود مریت هنگام بدو بدو پاش به یک سنگ خورد داشت با کله می رفت رو زمین که ادرین گرفتش مرینت ادرینمرینت (مرینت و ادرین هویت همو میدونستند همه ی مردم هویت اونا رامیدونستند) و بعد رفتن سر کلاس خانم بوستیه اومد سر کلاس و گفت< سلام بچه هاهم یک دست گفتند سلام خانم بوستیه و بعد خانم بوستیه گفت همه ی بچه گفتند هورااااا و و رفتن مرینت داشت می رفت که الیا با میلن و جولیکا و رز و الکس اومدن الیا
مرینتالیا>اینکه چور با ادرین بدون استرس لکنت حرف بزنی>مرینت چشاش ریز شد و با تعجب گفت چی؟؟! الیا و اونا رفتن و رو پله ها نشستن الیا< ببین رینت هریک از ما قرار یک اموزش را بهت بده انجا الکس نقش ادرین را داره و منم نقش تو را من قرار اینکهچطور جلوش لکنت نگیری را بهت یادبدم> الکسالیا الکس الیامرینتو بعد بغلش کرد و همه ی بچه ها همین طور اومدن رز بهش دستبند خوش شانسیشو داد و گفت همیشه با لبخند باهاش صحبت کنه و وقتی می خواد بهش بگه عاشقشه با لبخند بگه جولیکا بهش یه سنجاق سینه داد که روز عکس کفشدوزک بود و بهش گفت که همیشه موقع حرف زدن ادرین ارامش خودشو حفظ کنه و برای اینکه به یاد این کار باشه به سنجاق سینه نگاه کنه
میلن بهش نترسیدن را یاد داد و برای اینکه یاد شجاع بودن بیوفته بهش یک گردنبند با یک عکس قلب رویش بهش داد الکس بهش لکنت نگرفتن و یاد داد و بهش یک کاغذ با نخ صورتی داد که نوشته بود شجاع و اونو به در کیفش وصل کرد و مرینت بلند شد و از تمامی دوستاش تشکر کرد ادرین به نینو و پسرا گفت عاشق مرینته و اونا گفتن پدرت اجازه داده اون گفت دیروز رفته بوده اتاق پدرش (البته میدونسته اون قبلا مونارک بوده و امیلی هم زنده شده بود همه میدونستن اون مونارک بوده و معجزه گر پروانه هم دست مرینت بود) ادرین گابریل ادرین گابریل ادرین اینو برای پسرا تعریف کد حتی انگشتر ازدواجشم اماده کرده بود و اونا گفتن الان وقتشه و ادرین رفت پیش مرینت

و به مرینت میگه با من بیا و مرینت لپاش سرخ میشه و دوستاش بهش چشمک میزنند و اون بهشون لبخند میزنه و ادرین دستش و میگیره و اونو به در اصلی مدرسه میبره مرینت به یاد دوستاش میوفته و با شجاعت میگه
ادرین بلند میشه و مرینت هم بعد از ون بلند میشه ادرین دستشو رو صورت مرینت میزاره و مرینت یکی از دستاشو رو شونه ادرین میزاره و همو می بوسن و همه ی بچه ها ی کلاس خانم بوستیه داشتن به اونا نگاه می کردند و رز رفت سبد گل گوشه مدرسه که پر از گلبرگ های گل بود و برداشت و کل گل هایش را روی مرینت ادرین پاشوند و مرینت و ادرین برگشتند و اونا رو دیند و به هم نگاه کردن و همه کنار شیند و انها از انجا رد شدن خانم بوستیه هم اونجا بود و بهشون تبریک گفت و گفت و بعد از تمام شدن مدرسه ادرین به بادیگاردش سایمون گفت و مرینت هم سوار اون ماشین شد و ادرین گفت اشکال نداره به پدر مادرت خبر بدم؟ مرینت ادرین

امیلی گفت خوش امدی عزیزم و مرینت و بغل کرد و گفت عزیزم برو تو اتاق درین و خردیداتون را بنویسید که فردا عروسیتونه>ادرینمرینت و رفتن و خرید هایشان ر نوشتن ادرینمرینت بعد ادرین گفت امیلی در را باز کرد و گفت مرینت امیلیمرینت بعد ادرین از مادرش تشکر کرد و امیلی گفت اونا کادو هاشون را باز کردن هردوتاشون از دیدن کادوهاشون تعجب کردن کادوی مرینت لباس عرس با تور بلند و برای ادرن لباس ابی با شلوار سیاه بود هردوتاشون به هم نگاه کردن و لبخند زدن و خریداشون را هم کردن و نامه ها را به همه حتی کلویی دادن(یادم رفت بگم زمانی که اونا همو بوسیدن کلویی داشت از ناراحتی و عصبانیت می مرد یک جورایی) تا اینکه روز عروسی فرا رسید
روز عروسی فرا رسید و قرار شد اونا در مدرسه عروسیشون بگیرنمرین موهاش پیچونده بود و تور از انجا تا زمین اومده بود انا بهم نگاه کردن و رفتن به میله ها تا همه اونا را ببینند مرینت دستی به تورش کشید و به ادرین گفت ادرین و رفتن کنار میله ها و همه دست و همه دست می زدند و جیغ می کشیدند اون روز روز عروسی الیا و نینو و میلن و ایوان هم بود و تیکی و پلگ و تمامی کوامی ها هم بودن مرینت و ادرین به هم نگاه کردن ادرین گفت بانوی من و مرینت گفت ادرین من و همو بوسیدند و به بقیه که دست و جیغ و هورا می کشیدند نگاه کردن و الیا و نینو و میلن و ایوان هم عروسی کردند این داستان ادامه دارد.........
امیدارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت بزارید و دنبالم کنید که منم برای تستاتون لایک و کامنت میزارم و دنبالتون می کنم به بقیه تست ها و مسابقه و ها نظرسنجی هایم هم اگر تونستید یک سر بزنید بایییییییییییی(این بخش امتیاز نداره و این تست داستانیه با این حال که من خواستم صحیح غلط بزنم اشتباهی دستم خورد به امتیازی ها
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
مچکرم
راستی من سازنده ی تستم ببخشید هی کلمات را جا انداختم
اشکال نداره عشقولی🥰🥰🥰
ممنون