خب امشب پارت 12 اون یکی داستانم رو هم منتشر می کنم.
فلورا:کارل شمشیرش رو کشید و من سریع اسنو رو گرفتم. کارل فریاد زد : اون خطرناکه فلورا! الفی گفت: ولش کن آبجی ! من گفتم: اسنو دوست منه هرکی اذیتش کنه من دوستش ندارم. کارل گفت: فکر کردی با لوس بازی می تونی از مرگ این گرگ جلوگیری کنی ردش کن بیاد. دیگه لوس بازی باید تموم میشد روبه روی شمشیر کارل ایستادم و با گریه گفتم: اگه بهش آسیب بزنی هیچ وقت نمی بخشمت. من Blue snow رو فقط یک شب هست که می شناسم اما احساس می کنم وجود اون تو زندگیم ضروری و مهمه . اون یه حس عجیبی بهم میداد . به چشم های کارل زل زدم شاید داشتم اشتباه رفتار می کردم اما عقل من عقل یک بچه 3 ساله نبود. کارل: با دیدن توله گرگی سفید ترس وجودم رو فرا گرفت امیدوار بودم که فلورا ارتباط عاطفی باهاش نداشته باشه اما داشت . به گرگ خیره شدم اون خطرناک بود اما شاید می تونست از فلورا محافظت کنه . سر جاش نشست و منم سر جام نشستم . گفتم : وقتی رسیدیم یک مقدار استراحت می کنیم بعد به قصر میریم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
به داستانم سر بزنید ارزش خوندن داره😉💯
لطفا حمایت کنید مهربونا خیلی وقت میزارم 🙂💗
میشه پین کنی 🥰
خب بببخشیداا ولی اون صدای دخترانه صدای کارل بود؟!
الان صدای دخترونه چطور مال کارل بود ؟
نه تو پارت 8 معلوم میشه
منم همینو گفتم...
عالی 💙
مرسی❤❤❤
پارت 6 تو بررسیه
عالیییییی بود
مرسییی💓💓
عالیـــــــــ پارت بعد:)))) پارت بعد داستان فقط یکبار نگاهم کن رو کی میذاری؟
الان دارم اسلاید 4 و 5 رو می نویسم تموم بشه میذارمش پارت 6 این داستانم از قبل آماده دارم
واهای عالیههه
عالیییی بودددد💜پارت بعدددد میشه ب داستانم سر بزنی
مرسی💙💙
امشب میگذارم
حتما
مرسی
وای خیلی قشنگهههه😍😍😍
مرسی❤️❤️❤️
عالی
اگه میتونی امروز پارت بعدی رو بزاری عالی که هیچ معرکه میشه😍😍😻🙏🙏
مرسی
پارت بعد رو همین امروز میدم
ممنون😘