
ببخشید برای تاخیر 😥😥😥

سلام خوبین بعد سال ها امدم 😑😐 فقط مبشه داستانم رو حمایت کنی قول میدم زود زود زود پارت بدم 😶😙

از زبان ادرین : بعد از اینکه جوک رو گقتم یکی افتاد روم دیدم مرینته شاخ در اوردم (😈) وقتی بلند شد دیدم چشمش به آملیا و کاملیا افتاد اون دوتا دوقولون همه دوسشون دارن ولی ذات پلیدی دارن یه بار منو تو کمدم زندانی کردند 😧(بلی بلی )یه دفعه مرینت انگار داشت گریه میکرد ولی درجا رفت تو کلاس ☻ منم رفتم کلاسم تو کلاس قرار بود جاها رو با قرعه کشی انجام بدیم اخه این چه کاریه 😑 داشتم میرفتم سمت جعبه که بردارم همینجوری که داشتم میرفتم داشتم دعا میکردم پیش نینو باشه ولی پیشه........( عکس بالا آملیا و کاملیا)
مرینت افتاد 😰😱 رفتم پیشش گفتم ؛ پس تو همگروهی منی ولی اون فقط لبخند زد گفتم :دختره ی 😡 (این عشقه 😗 پری (دختر خالم ):چی میگی 😐 ادمین : برو بابا ) یهو خانم بوستیه گفت : بچه همگی کاغذ های قرعه کشی رو گرفتیم همه یکصدا گفتیم : بله (😎😋) خب حالا بشینین منو مرینت نه بزار براش اسم انتخاب کنم اسمش رو میذارم ...... بلوبری یا توت فرنگی کدوم ؟( بلوبری پری:توت فرنگی ) بلوبری بهتره 😏 (زنگ تفریح ) رفتم پیش بلوبری گفتم : بلوبری کوچولو 😎 روش به سمت من کرد و با عصبانیت رو برگه نوشت : کله موزی 😝 منم با عصبانیت بهش گفتم : خود نویس 😛 رو برگه نوشت : ننه ت رفته انگلیس با شلوار خیس گفتم: لوس نوشت : منع (برعکس بخون ) رو ببوس باورم نشد یه دختر شکستم داد درجا در رفتم 😅

میریم به اینده ☺ ادرین 20 سالشه ریس بزرگترین شرکت مد دنیا اخلاقش شده مهربون _ دلبر _ شیطون _ عاشق خانوادش 🙂 (بالا عکس ایشون )(رو این عکسش کراشیدم ^_^)

مرینت _ 18 سالشه اخلاقش _ مغرور _به حوصله _سرد _16 سالش بود مامان و باباش بر اثر تصادف مردن 😢 دو سه بار سعی کرد خودش رو بکشه ولی الیا نذاشت 😥 ریس بزرگترین شرکت لوازم هوشمند 📱📱💻📞 ( ایشون مرینته )

لایک و کامنت موخوام 🎸🎷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مخشره😍❤
۱۵
۱۴
۱۳
۱۲
۱۱
۱۰
۹
۸
۷