پارت هفتم رمان ___🌸 پارت هشت(20 بازدید، 5 لایک)
چند لحظه مکث کرد و با لبخند سرش رو بلند کرد و ادامه داد$در کمال ناباوری بهتون تبریک دوستتون به هوش اومد. دویدم توی سالن» تهیونگ..... تهیونگ... خانم یانگ... ته و یانگ دویدن سمتم ته:چ..چی شده... جین؟» کوک... کوک ته:کوک چی جین ؟» کوک به هوش اومد (تهیونگ) اوه خدایا شکرت باورم نمیشه رفتم به سمت اتاق کوک که دیدم چشماش بازه و چندتا پرستار توی اتاقن و دارن وضعیتشو چک میکنن یه لبخند به چشمای خیره به شیشه زدم و یراش دست تکون دادم که یه لبخند ضعیف زد. هنوزم باورم نمیشد
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
لطفا به داستان منم سر بزنین قول میدم پشیمون نشین🥺
ببخشید بخاطر کامنت😔
سلام💗🖤
ما گروه بلک پینک هستیم🎀🖤
ولی دو عضو کم داریم🦕🍥
جیسو و رزی 😵🍥
اگه میخواید عضو شید به نطر سنجی بیاید 🥵🤯
------------------------------------------------🐈💗
ساری بابت تبلیغ 💞🥺 خیلی عالی
وای بعدی😐
منتشر شد