و بعد عمو تام اومد و به عمو هم سلام کردم بعد مری رو بردم اتاقش روتختش گذاشتم بعد برگشتم پایین و رفتم که از خاله شون خداحافظی کنم که خاله گفت بیشتر بمونم منم چون یه هفته بود خاله رو ندیده بودم نشستم و با خاله سابین و عمو تام مشغول صبحت شدم که کاترین اومد و پرسید : چی میل دارید؟
عمو تام و خاله سابین گفتند: قهوه و منم گفتم :قهوه . کاترین رفت و بعد از چند دقیقه با قهوه ها برگشت و بعد از تشکر از کاترین قهوه م رو خوردم با خاله شون صحبت میکردم که بالاخره ساعت 8 دیدم مری رو نرده پله ها نشسته و سر میخوره وقتی اومد پایین اول من رو ندید و به عمو تام سلام کرد و بعد روبه خاله گفت : سلام مامان مگه من با آلیاو زوئی و لوکاشون شهربازی نبودم الان چه جوری خونه م ؟🤔😯
خاله گفت : توی تونل وحشت خوابت میبره و لوکا میارت خونه .
مری:آها و یه سوال الان لوکا کجاست؟
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
عالیییییییی
مرسی آجی
عالی بود🧁✨
فقط یه سوال این رمان آدرینتی هست یا لوکانتی؟
مرسی آدرینتی
آها😍
محشررر بود 🙂✨
مرسی