اینم از قسمت سوم داستانم که قولشو داده بودم😘 هرچند برای گذاشتنش زیاد خوشحال نبودم چون خیلی کم لایک میکنید خستگی تو تنم میمونه....
در همین حال کیت و لیام در جنگل بزرگی که مانند جزیره دور و برش آب بود افتادند😿
کیت روی لیام افتاد😀
لیا سریعا گفت:از روی من پاشو خرس🤣
کیت هم گفت: برو بینیم بابا؛اصلا دوست دارم تا صبح این جا بشینم😨🤣
قیافه لیام دیدنی بود🤣
بعد از کلی کل کل که تازه کیت از روی لیام پاشد متوجه شدند که در جنگلی به آن بزرگی گیر افتادند🥲....
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی