شیرین: اگه خواستی من خوشحال میشم که همراهم بیای😄. با خوشحالی رفت که آماده شه، هنوز متعجب بودم! نوشته م رو خیلی تند از اول تا آخر خوندم، یه برگه جدید باز کردم.«شاید زندگی اونقدرا هم بد نباشه!» لپ تاپ رو خاموش کردم و یه هودی نازک گلبهی که تا بالای زانوم بود پوشیدم... در رو پشت سرم بستم، شبنا نگاهی به خیابون کرد. شبنا: با تاکسی بریم؟ شیرین: دو خیابون اونور تره! شبنا: خب؟ شیرین: خب که پیاده بریم😐
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
لعنتییی رسیدیم به بخش حساسسسسسسس
پارت بدعععععععععععععععععععععععععععععععععع
شببب😁
پارت بعد لطفا لطفا🙏🙏🙏
الان چیشددددددددد😓
الان بیرونم متاسفانه تا شب دیروقت، ایشالا امشب میزارم ولی
باشه😊
عالیییییی بود
🥺🌿🤍