ببخشید که دیر گذاشتم، دیگه از این به بعد تند تند میذارم🥺
نزدیک به سه ساعت منتظر مونده بودیم، فشاری که استرس و اضطراب اون لحظه داشتن بهم وارد میکردن، هیچ وقت تجربه نکرده بودم!
دیگه کم کم داشت گریم میگرفت، راحت میتونستم بغضی که داشت به گلوم میومد رو حس کنم!
همینجور به زمین خیره شده بودم و پوست انگشتامو میکندم که یهو شوگا گفت:
✓هی جیهوپ، کجا رفته بودی؟
سرمو بلند کردم و جیهوپ رو دیدم که با پلاستیک دستش داشت سمتمون میومد.
وقتی بهمون رسید، نفسی تازه کرد و گفت:
&رفته بودم یخورده خوراکی براتون بگیرم، گفتم شاید گشنتون باشه، بیا.
و پلاستیک رو سمت شوگا گرفت.
شوگا پلاستیک رو ازش گرفت و یخورده داخلش رو گشت، یه خوراکی از داخلش درآورد و داد دستم.
بی حال گفتم:
_این چیه؟
✓پاستیل، بخور
_میل ندارم.
و پاستیل رو پرت کردم یه گوشه.
شوگا کلافه گفت:
✓یاااا ا/ت لج نکن، نمیشه هیچی نخوری که!!
اخمام تو هم رفت، گفتم:
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
50 لایک
میتونی بیای نظر سنجی bani و به مارو رای بدی؟مرسی کیوتم
دو روز شده دیگه الانم که پارت بعد و بزار کشته شدیم
گداشتم
منتشر نمیشد
عرررررر با اینکه فیک نمیخوندم داستانت خیلی خوبه تو خیلی با استعدادی 😀😍😍😍😍😍
لطفا پارت بعدی بزاررررر
وایییی ممنونم عزیزم🥺
امروز قراره بزارم
پارت بعدی رو تا میتونی زودتر بذارررررر🥺
چشم عزیزم
امروز میزارم
نمون😂🙂
بعدیییییی
چشممممم
نایسسسس
ممنوننننن
لطفا زودتر پارت بعدی رو بزااار
چشممممم
10
9
8