پارت هفت رو امروز میزارم🥺🍭⛓️
یهو در کلبه به شدت باز شد و به دیوار خورد.
با ترس توی بغل جونگ کوک پنهان شدم و دستشو محکم فشار دادم، اونم همینکارو کرد.
هر دو به در کلبه خیره شدیم، شخصی وارد شد و به هردومون نگاهی انداخت...اون...
جونگ کوک اخماش در هم رفت، منو از خودش جدا کرد و بهم خیره شد، با لحن آرامش بخشی گفت:
+ا/ت، اصلا نترس، الان حلش میکنم، خب؟
سرمو چند بار تکون دادم، لبخندی زد و بعد از جاش بلند شد، درست رو به روی اِما قرار گرفته بود، هر دورو نیم رخ میدیدم.
جونگ کوک با عصبانیت گفت:
+مگه بهت نگفتم دیگه نزدیکم نشو؟
اِما پوزخندی زد و گفت:
*این سوالو من باید ازت بپرسم، مگه نگفتم حق نداری با ا/ت بگردی؟
+تو کی من هستی که بهم دستور میدی؟
با لحن آزار دهنده ای گفت:
*همسر آیندت!
با این جمله، جونگ کوک خیلی حرصی شد، لب پایینشو با دندون گزید و دستاشو مشت کرد.
اِما ریز خندید و گفت:
*گفتم بهش نزدیک نشو، چون اگه بهش نزدیک بشی، به جای اینکه باهاش شادی کنی، باید براش گریه کنی!
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
59 لایک
بعدیییییی
گذاشتم ببین
خوندمش
تورو خداااااا بههههه کوککککک نشدهههه باشهههههههههههههه
پارت بعد رو به زودی میزارم میفهمی ماجرا رو
عالی
مرسی💕
پارتت بعد😐💔💔💔💔
میزارم به زودی💕
داستانت قشنگ مثل خودت ✨❤
واییی مرسی خوشگلمممم🥺🥺🥺🔥💕
بی نظیره فقط میشه پارت بعدی رو بزارین
ممنون عزیزم🥺
بله امروز قراره بزارم🥺
وای مرسییی
خدایااااا
چرا جای حساسسسس
میشه منو بیاری تو داستان با شوگا شیپ کنی؟ 😂🙂
تو همه ی داستانا شوگا سرد و... 🙂💔
تو اصلا شوگا رو اینطوری نشون ندادی💜
عالی بود💜
دیگه دیگه😂
باید راجبش فکر کنم😂🔥
مرسی فدات شم🥺🥺🍭
واااااااا چیییی شددددد
چرا این کارو میکنی با ما
عرررررر
عالی بوددددد
مرسی فدات شم🥺🥺🥺🔥
آنیوووو
داستانت خیلی قشنگ بوووودTT🍔🌸.!
مرسیییی🥺🍭