7 اسلاید صحیح/غلط توسط: f̈Öf̈Ö🐤 انتشار: 2 سال پیش 199 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
از زبان جیمین: ساعت تقریبا ۱۱ ظهر بود رسیدیم کانادا حالا باید پراکنده بشیم و بچه های گم شده رو پیدا کنیم ولی چجوری؟خیلی سخته، زنگ زدم به گوشی میسونگ ببینم اونا چکار کردن بعد از بوق خیلی طولانی جواب داد¥: الو؟ نامجون: سلام خوبی؟ من¥: سلام گوشی میسونگ دست تو چکار میکنه هیونگ؟ نامجون: عاام هیچی میسونگ خواب بود دیدم شماره توعه گفتم جواب بدم ¥خب چیشد؟ نامجون: چیچی شد؟ ¥عهه هیونگ اذیت نکن دیگه منظورم اون دو تا بچه هست نجات پیدا کردن؟... لحن نامجون فرق داشت انگار یه چیزی شده بود
نامجون:عاا اون اره همه چی درست پیش رفت ¥خیلی خب پس هروقت میسونگ بیدار شد بگو بهم زنگ بزنه نامجون: اوکی فعلا ¥فعلا... گوشی رو قطع کردم حتما یه چیزی شده....از زبان تهیونگ: خیلی کلافه شده بودم چجور باید میسونگ رو نجات بدیم؟ وااای جیمین منو میکشه نامجون:وی یه لحظه بشین دیگه چقدر راه میری یه کاریش میکنیم تقصیر تو که نبود یونگی: مگه من نگفتم اینبار رو تله میزارن حالا هی شما بگید نه من:حالا نیاز نیست بزنی تو چشم به اندازه کافی عذاب وجدان دارم... یهو یه گوشی زنگ خورد برگشتیم نگاه کردیم گوشی روی میز واسه میسونگه نامجون به شماره نگاه کرد: جیمینه با این حرفش دستام رو بردم تو موهام کلافه بهم ریختمشون جین که داشت تو اشپز خونه غذا میخورد امد بیرون: خب جواب بدین شاید یه کار مهمی داره تازه اینجوری بیشتر نگران میسونگ میشه
نامجون: خیلی خب من جواب میدم فقط شما حرف نزنید خب؟ هر سه تامون گفتیم باشه بعد از اینکه نامجون حرف زد و جیمین قطع کرد هیون در خونه رو با شدت باز کرد هممون برگشتیم نگاه کردیم خوشحال بود و چند تا ورقه کاغذ دستش بود صورتش یکم کبود شده بود. سریع با چشمش دنبال ما گشت و امد سمتمون کاغذ هارو تو هوا میچرخوند و با خوشحالی گفت:این مشکل هم حل شد نامجون:کدوم مشکل؟ "فلش بک" از زبان هیون: داشتم تو خیابون قدم میزدم و فکرم رو مشغول پرورشگاه و اتفاقایی که داره میوفته کردم گیج شدم بعضی چیزا اصلا با عقل جور در نمیان یهو دیدم عده ای ادم با سرعت از کنارم رد شدن و همشون انگار مقصدشون یکی بود به پشت سرم نگاه کردم مردم داشتن همشون به یه جا میرفتن دنبالشون دوییدم و بعد از پنج دقیقه دوییدن نفس بند امده بود وقتی بقیه وایسادن منم دست از دوییدن برداشتم. دستم رو گذاشتم رو قفسه سینم و تند تند نفس میکشیدم از حالت خمیدگی در امدم و دیدم یه ساختمون خراب شده و یک گودال ایجاد شده خیلی شلوغ شده بود و پلیسا نمیذاشتند جلو تر بریم و دوتا ماشین اتش نشانی هم اونجا بود
با تعجب دنبال یه پلیس میگشتم تا ازش بپرسم چه خبر شده رفتم سمت یکی شون من#:اقا اینجا چه خبره؟ پلیس که داشت با دستش که با فاصله از قفسه سینه بقیه بود تا افراد نزدیک تر نشن گفت: یک ساختمون خیلی قدیمی بخاطر زیر بناش که پوسیده شده بود ریزش کرده # ادمی هم اونجا بود؟ پلیس: هنوز اطلاعی نداریم اتش نشان ها دارن بررسی میکنند... تشکری کردم و برگشتم کنار ساختمون با چشمم کار های اتش نشان ها رو دنبال میکردم که یه فرد مشکوک رو دیدم که یک هودی خاکستری پوشیده بود و یواشکی توی گودال ساختمون بدون اینکه توجه اتش نشان هارو به خودش جلب کنه یکی از اجر هارو جابه جا کرد و انگار از یک راه پله رفت پایین چشم انتظار با تعجب به همونجا خیره شدم که بعد از چند دقیقه با چندتا کاغذ امد بیرون چشام رو ریز کردم و با دقت بیشتری نگاه کردم و خیلی اروم از گودال خرابه ساختمون امد بیرون دنبالش کردم اصلا صورتش معلوم نبود ولی با توجه به حرکاتش میشه حدس زد پسر هست وارد یه کوچه شد یکی از کاغذ ها از دستش افتاد خم شدم و برداشتمش ولی طرف متوجه نشد متن کاغذ رو خوندم: مینسو ۶ ساله
/کشور مورد نظر کانادا
/دختر خانواده کیم بزرگ ترین سهام دار کره
یه بشکن تو هوا زدم هر چی باشه مربوط به پرورشگاه خودمون هست
سریع دنبال اون فرد مشکوک گشتم نباید زیاد دور شده باشه داشتم از کوچه خارج میشدم که یهو یه دستی با قدرت تمام تو صورتم خوابید و پرت شدم رو زمین از رو زمین بلند شدم همون یارو بود با صدای نازکی گفت &چرا تعقیبم میکنی؟ #تو کی هستی؟ &به تو مربوط نیست #چرا مربوطه فکر کنم یه سری کاغذ دستته که بدجوری به من مربوطه... به طرفش حمله کردم و انداختمش رو زمین #اون کاغذ ها رو کجا گذاشتی؟.... کلاه هودیش رو از رو سرش برداشتم که با صحنه رو به روم تعجب کردم این فقط یه دختر ۲٠ خورده ای ساله هست از روش بلند شدم دختره بدجوری اخم کرده بود اونم بلند شد و لباسش رو تکوند چند ثانیه تو چشام زل زد و بعد یهو پا به فرار گذاشت #بیخیال بابا چرا باید اینجوری فرار کنی؟... با بی حوصلگی دنبالش دوییدم سرعتم خیلی زیاد بود همیشه بخاطر همین تو پرورشگاه معروف بودم و لقبم فلش بود با یاداوری این خاطره لبخندی زدم و سرعتم رو بیشتر کردم بعد از کشت و کشتار بلاخره کاغذ هارو از دستش گرفتم و معلوم شده بود تو جیب مخفی هودیش بود
منم بدون اینکه کنجکاو بشم که این دختره کیه مستقیم امدم خونه "پایان فلش بک" از زبان تهیونگ:افرین حالا یک نشونه چیزی داریم واسه پیدا کردن اون بچه های گم شده... دستم رو به طرف هیون گرفتم: میشه یکی از پرونده هارو بدی؟... هیون یکیشون رو داد بهم پرونده های بزرگی بود روزنامه وار متن هارو خوندم چقدر اطلاعات در مورد این بچه ها اینجا هست نام،نامخانوادگی،محلی که قرار هست تو سن 20 سالگی به کشورهای دیگه فرستاده بشن،نام جدشون، شغل خانوادگیشون،استعدادشون و... واای خدای من رو به پسرا کردم *بچه ها باید اینا رو واسه جیمین و بقیه بفرستیم هرچی زودتر تا الکی تو کانادا ول نچرخن.... جین که هی از اشپز خونه میومد بیرون و سرک میکشید هی برمیگشت باز از اشپز خونه امد بیرون و گفت:چخبره؟ نامجون هم که سرش با خوندن پرونده ها گرم بود گفت:فعلا اون پرونده هایی که ماله کانادا هست رو بفرستید و بنظرم این همه پرونده ها نمیتونه باشه بهتره دوباره برگردیم به همون ساختمون خراب شده و ببینیم چیزی پیدا میکنیم یا نه هیون: ولی اونجا پر از پلیس و اتش نشانی و بدتر از همه مردم هستند...
یونگی رو کرد به نامجون و گفت: تو اصلا با کمپانی هماهنگ کردی که چند روز نریم؟... نامجون که انگار داغ دلش تازه شد یه اهی کشید و گفت: اره ولی میدونی که ایدل بودن سخته به این راحتی ها مرخصی نمیدن تازه با کلی التماس و تمنا قبول کردن که فقط چهار روز مرخصی بدن... جین درحالی که دهنش پر بود گفت: بنظرتون میتونیم تو چهار روز به کله قضیه پرورشگاه برسیم؟ میسونگ رو نجات بدیم؟ جیمین و دایون و جینهو و کوک تو خارج تمام بچه ها رو پیدا بکنند؟ هوم؟... هممون سکوت سنگین و پر از افسوس کردیم
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
عالیییییییی ❤
عالیییی بود😻✨
تا پارت بعد نگیریم آروم نمی گیگیریم😹😐💪🏻
مرسی🐤✍🏻❤
باشه میزارم😂😐🐤✍🏻❤
افسردگی گرفتم، از ی طرف کارنامه ای که نرفتم بگیرم از ی طرف داستان تو🚶♀️خدا بم صبربده
خوبی حالا؟چندتا مونده امتحانات؟
هعی نگران نباش
سه تا امتحان دیگه مونده
تا دوشنبه هفته دیگه تموم میشه
به ترتیب
ادبیات
زبان
نگارش
وااایی فردا امتحان ادبیات دارم خیلی سختهههه😐
داستانم رو هم زود تر میزارم نگران نباش😄❤
هوراااا
منم هفته ی دیگه تیزهوشان دارم وایایایلییی
موفق باشییییی
نگران نباش
فقط یه چیزی
اگه اولین بارته میخوای ازمون تیزهوشان بدی بدون سوال از کتاب نمیاد
منم واسه کلاس هفتمم خیلی از رو کتاب خوندم ولی بعد دیدم معما و الگو های شکلی دادن
کلا جا خوردم
فقط یک سوال اونم اجتماعی از تو کتاب امد
نه کتاب هوش گرفتم تست میزنم عفففف باید تو این ۵ روز تمومش کنم
عالی بووووووووود 😍 پارت بعدی
مرسیییییی🌺✨چشم🐤✍🏻
عالی بود🥺🌸☺️
مرسی🐤✍🏻❤❤❤❤
پارت بعدد:))
چشمممم🐤✍🏻❤✨🌺💜☘️💛🍁🎀 🦋
داستانت عالیه حتما ادامه بده
مرسییی💜
باشه حتما🐤✍🏻
عه😐این الان پارت بیست و یکه یا بیست و دو؟🤔
بیست دو
اشتباهی دوتا پارت 20 گذاشتم😂😂
درواقع پارت بیست اخری پارت بیست و یک هست🐤✍🏻
آها😂
زود بعدی رو بزار وگرنه...🤭😂
خوب بود ولی کم بود و دیر منتشر کردی
ممنون
بخاطر امتحانا نمیتونم زود زود پارت رو بزارم
ولی وقتی امتحانام تموم شد تمام سعی ان رو میکنم که زود زود بزارم❤
عالی^^ 🫀🫂
ممنون🐤✍🏻😄