
سلام کیوتام❣ پارت ۲ رو اوردم براتون بخونین و لذت ببرین👇👇👇👇.
از زبون ا/ت= از ماشین پیاده شدم و وارد خونه شدم وقتی رفتم داخل اتاقم از خوشحالی جیغ کشیدم و خودمو پرت کردم رو تخت😍. باورم نمیشد من بایستم رو دیدم. وای خدایا تازه شمارم رو بهش دادم. از خوشحالی زیاد پاشدم و اهنگ دینامیت بی تی اس رو گذاشتم و انقدر رقصیدم که دیگه حالی نداشتم. رفتم لباسام رو عوض کردم و یه پیتزا سفارش دادم. وقتی شام رو خوردم. رفتم رو تخت ولو شدم انقدر به بی تی اس و جیمین فکر کردم که اصلا نفهمیدم کی خوابم برد. از زبون جیمین= وقتی ا/ت وارد خونه شد، تا چند دقیقه محو زیباییش بودم که با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم تهیونگ بود. جواب دادم. تهیونگ:جیمین کجایی چرا انقدر دیر کردی. جیمین: وایییییی تهیونگ یه اتفاق خیلی خوب برام افتاده باید بیام براتون تعریف کنم. تهیونگ: باشه اول بیا پیشمون بعد قشنگ تعریف کن. جیمین: باشه باشه دارم میام خداحافظ. تهیونگ:خداحافظ
از زبون جیمین: رسیدم خونه از زبون اعضا💚💙 جیمین: سلام اعضا همگی :سلام جیمین :همه جمع بشن میخوام یه چیز بگم. جین:چیشده؟ خیلی خوشحال به نظر میرسی. جیمین: وای بچه ها تو بار با یه دختره آشنا شدم خیلییییی خوشگله خیلی هم کیوته. جیهوپ: همونی که بغل میز ما نشسته بود؟ نامجون: همونا رو میگی؟ جیمین: اره اون دختره که رژ صورتی ملایم زده بود. تازه اسمش هم ا/ت. کوک: این همه اطلاعات از کجا اوردی. جیمین: آخه من رسوندمش خونه چون یه پسره واسش مزاحمت ایجاد کرده بود. تهیونگ: خب اصل مطلب رو بگو جیمین: راستش....... شوگا: وای بگو دیگه جون به لبمون کردی. جین: من حدس میزنم چیشده؟ اعضا همه به جیمین نگاه میکنن. جیمین با خجالت میگه :عاشقش شدم.
کوک: اونجوری که تو تعریف میکردی همه فهمیدیم دوستش داری. جیمین: 😃😃 تهیونگ: حالا کی بهش میگی؟ جیمین : نمیدونم، میخوام فردا ببرمش کافه بعد به عنوان سوپرایز اون رو با شما اشنا کنم اخه ارمی هستش. بایستش هم منم😍😍😍. اعضا:فکر خوبیه😄 جیمین :خب دیگه شب بخیر. نامجون: شام نمیخوری؟ جیمین :ها؟ نه گرسنه نیستم. ممنون😃 کوک: این دیگه خیلی عاشقه.
اسلاید اضافی💚
صبح💜💛💚💙 از زبون ا/ت: صبح از خواب بیدار شدم دست و صورتم رو شستم و صبحانه خوردم و اماده شدم تا یکم برم بیرون. یک دامن پوشیدم با یه لباس سفید و عینک افتابی با یک کتونی سفید. از خونه زدم بیرون. بعد یک ساعت برگشتم خونه. داشتم کتاب میخوندم ساعت ۱۰ صبح بود. که یهو گوشیم زنگ خورد. شماره ناشناس بود.
×الو جیمین: سلام ا/ت × سلام شما؟ جیمین: منم جیمین دیشب شمارتو دادی. × اها بله یادم اومد. کاری داشتین؟ جیمین: میخواستم بدونم امروز وقت خالی داری؟ × بله چطور؟ جیمین: میخواستم که بریم کافه. × البته. ساعت چند؟ جیمین: ساعت ۱۱ × کدوم کافه بیام؟ جیمین: خودم میام دنبالت راس ساعت ۱۱ پایین باش. × حتما. فعلا جیمین: خداحافظ

از زبون ا/ت : یه دوش گرفتم و موهام رو صاف کردم و زیرش رو فر کردم( طبق معمول) وقتی نداشتم پس باید زود اماده میشدم. یه لباس اسپرت پوشیدم که بنظرم خیلی قشنگ بود. عکس لباس ا/ت☝☝☝☝☝
از زبون جیمین: بعد دوش گرفتن یه کت و شلوار پوشیدم و یه ادکلن تلخ و سرد زدم و سمت خونه ا/ت حرکت کردم.
از زبون ا/ت: رفتم دم در و بعد چند دقیقه جیمین اومد و سوار شدم. از زبون جیمین: وقتی رسیدم دم در ا/ت اونجا بود و سوارش کردم. × سلام.÷ سلام ولی اینجوری سلام کردن قبول نیست چون من تو رو ا/ت صدا میکنم پس توام من رو جیمین صدا کن.. × باشه جیمین ÷ اها حالا شد. (نویسنده: خب تا همینجا بسه بقیه داستان پارت بعد💜).
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عزیزم اومدم بگم داشتانت عالیه ولی یه چی دیگه اون کلمه بایست نیست بایس هست منم قبلت میگفتم بایست 😂
فکنم جریانش اینه یکی گفته بایست کیه اونم فک کرده کلمه بایست هست ولی در اصل بایس هست
سلام عزیزم ممنون که بهم اطلاع دادی که بایس
💜🌌😉
واوووووووو خیلی خوبه.
پارت بعدی پلیز
سلام باشه حتما ادامه میدم و پارت بعد رو امشب مینویسم💜.
اووووو
اره ادامه بده
ادامه بدههه
حتما ادامه بده 😍
پارت بعد را کی میزاری 8
نظراتتون رو کامنت کنید لطفا بگین بازم ادامه بدم یا نه؟