4 اسلاید صحیح/غلط توسط: SEPIDAR انتشار: 3 سال پیش 71 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
منتشر کن پیلیز
بلند شدم و جلوی کمد واستادم خب چی بپوشم اهل آرایش غلیظ و لباس باز نیستم پس این لباس رو می پوشم خیلی قشنگه آبی تیره رنگ هست خوب لنز آبی تیره زدم یکمی ریمل و یک برق لب ابی تیره زدم کفش های قهوه ایم رو پام کردم /لباس جولیا در تصویر/
/عکس صندل ها در تصویر/ از پله ها رفتم پایین مامان- وای دخترم چقدر خوشگل شید ولی خیلی خوبه که ارایش غلیظ نکردی گفتم مامان یک لنز و یکمی برق لب زدم مامان-آفرین عسلم بریم جولیا- بریم وارد ماشین شدیم بابا توی ماشین نشسته بود گفتم سلام بابا خوبی بابا- سلام عزیزم تو خوبی جولیا- مرسی باباجون خوبم راستی بابا خوشگل شدی بابا- چشات قشنگ می بینه دخترم لبخند عمیقی زدم حرکت کردیم به یک خونه رسیدیم نمای قشنگی داشت مامان- پیاده شو عزیزم جولیا-چشم مامان پیاده شدم مامان رفت جلو و زنگ در رو زد زینگ زینگ صدای کسی اومد سلام مامن- سلام رجینا خوبی منم آلیس رجینا- اوه آلیس جون تویی بفرمایید در باز شد عده زیادی توی حیاط بودن مهمونی توی حیاط خونشون بود یک خانم که فک کنم رجینا بود اومد سمتمون و گفت سلام خوبین آلیس جونخوش اومدی وای جولیا چقدر بزرگ شدی لبخندی تقریبا واضح زدم و گفتم مرسی رجینا- عزیزم بیا دوست دارم با کسایی که ندیدی اشنات کنم دستشو پشتم گذاشت و منو هل داد اروم آروم قدم بر داشتم رجینا منو پیش یک دختر بانمک برد و گفت این جودی دختر داییت گفتم سلام جودی از آشناییت خوش بختم جودی- منم همین طور بعد من رو به سمت یک دختری برد که چهرش واضح نبود گفت اینم دختر خالته دختره کامل صورتش رو دیدم گفتم جنی تویی پریدم بغلش گفت نمی دونستم فامیل هستیم جولی گفتم خیلی خوشحالم رجینا- تو جنی رو از کجا می شناسی گفتم جنی دوست صمیمی منه توی مدرسه با سه تا از دوستای دیگم خیلی صمیمی هستیم رجینا- اوه عزیزم خوشحالم کسی رو پیدا کردی که تنها نیستی گفت بیا می خوام با پسرم اشنات کنم پسرداییت پسره که پشتش به ما بود یک کت و شلوار بی رویه پوشیده بود برگشت به معنای واقعی کپ کردم گفتم جون کوک گفت سلام جولیا خوبی توی بهت بودم ولی ظاهرم رو حفظ کردم کوک رو به مادرش گفت مامان جولیا همکلاسی منه رجینا- آهان پس به خاطر همین همو می شناسید کسی صدا کرد رجینا بیا رجینا گفت ببخشید من می رم پیش خالت مامان جنی و رفت
گفتم بابت صبح ازت ممنونم کوک- خواهش می کنم و یک شربت زعفران به من تعارف کرد توی حیاط یک آهنگ ملایم و بی کلام پخش شده بود /بچه ها انصافی من پارتی مارتی توی داستانم ندارم/ ازش گرفتم و گفتم ممنون ازش جدا شدم و پیش جنی رفتم کنارش روی یک صندلی نشستم و گفتم جنی می دونستی جونگ کوک پسر دایی من میشه جنی- انصافی نه ولی اول مهمونی فهمیدم و می دونم دوسش داری اخم کردم و گفتم جنی چی داری می گی اون فقط پسردایی منه و از دیدنش شوکه شدم نه چیز دیگه جنی- ببینم تا کی می تونی خودتو گول بزنی گفتم دیوونه شدی مامانم سمتمون اومد و کنارمون نشست گفت می بینم که با دخترخالت و دوستت آشنا شدی خندیدم و گفتم مامان تو می دونستی جنی دختر خالمه مامان- معلومه که می دونستم سه نفری خندیدیم سرمو چرخوندم و دختری رو دیدم که لباس خیلی زشتی پوشیده بود اه اه آرایششم خیلی غلیظ و زننده بود بی حیا یک ساق هم نپوشیده /در تصویر دختر زشت/
رفت به سمت اوه کوک و داشت باهاش حرف می زد کوکم اخمی کرد و ازش دور شد و پیش پدرش رفت رو به جنی گفتم اون دختره زشت کیه جنی- اوه مثل این که حسودی می کنی خب اون کنیا سانگه خواهر کریس دستم رو گذاشتم روی سرم و گفتم نگو که کریسم اینجاست جنی- نترس بابا جون کوک نذاشت دعوتش کنن گفتم هوف لاعقلش اینش خوبه صدای خوردن قاشقی به لیوان توجه همرو جلب کرد زن دایی رجینا بود گفت همگی برین داخل به صرف شام همه رفتن داخل منم دست جنی رو گرفتم و کنار مامانم و مامان جنی وارد خونه شدیم با دیدن میز شوکه شدم غذای ایرانی مرغ بریون و فسنجون وای خدای من عاشق این غذام جنی- مثل اینکه خیلی این غذا رو دوست داری جولیا- آره خب من خیلی فسنجون و مرغ دوست دارم جنی- اوه پس اسمش اینه جولیا- آره خانم ها یک طرف میز و اقاها یک طرف دیگه میز نشستن همه شروع کردن به خوردن سمت چپم جنی با مادرش و سمت راستم مامانم نشسته بودن و جلوم هم اوه کوک نشست بود نمی دونم انگار دارم خودم رو ازش متنفر جلوه می دم راستش موقع غذا خوردن خیلی ناز می شهاوه جولیا خاک بر سرت غذا تو بخورررر
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالیییی.
ممنون که زود گذاشتی
وای مرسی که حمایت می کنی عزیزم
خواهش میکنم گلم