
مرینت: همه جا رو گشتیم ولی متاسفانه کت نیست . الکس: آم نمیدونم ولی فکر کنم از من و تو ناراحت اگه نخواسته بودم از اون (منظورش قدرت شه)استفاده کنم ...این اتفاق نمی افتاد . مرینت: 😡😡😤وااااااای پسر دیگه نباید انقدر لوس باشه ببینم مامانش روزی چند بار نازمو میکشیده 😠. گیلبرت : پس چرا دخترا لوسن وقتی دخترا لوسن پسرای لوسم هم وجود دارن . آندره : ایشون فعلا دارن از خودشون دفاع میکنن . گیلبرت: نه خیرم دارم از تک شاخ دفاع میکنم 😠. جک: تک شاخ؟. گیلبرت: آره همون کتی که گم شده که قرا پیدا بشه. الکس: یکی نیست به این بگه ۲۳ سالته 🤦🏼♂️
ناتانایل: وای واه پسر هر چی چربی بود آب شد آه عاااه . کت: داشتم تو جنگل پرسه میزدم به حالت اول یعنی آدرین برگشتم .آدرین: همینجوری که میرفتم یکی رو دیم افتاده بود رو زمین و خیس بود برش داشتم و سریع رفتم سمت کلبه در زدم کسی باز نکرد خواستم بزنم که درباز شد و اون نیت که تو دستم بود پرت شد تو هوا من افتادم رو مری اون افتاد . مرینت: س...سلام آدرین.آدرین: سالم یعنی سلام .................... ...................مرینت: آدرین می خوای از روم بلند شی؟ کتک میخوای بچهی خوب ؟.آدرین: ک ..آندره : الفرا را را راااررررررر😐. جک: یکی خوابوندم تو دهن آندره و گفتم اِاا خ.فه دیگه مگه موتری داری رررر صدا در میاری ساکت . آندره : آام . جک : ز..هر .آندره آم را...جک: ت.یر . آندر: ااا. ...جک: میزنماااا . مرینت: زدم تو کله ی جک و گفتم جک ناتانایل و نگاه کن این بچه رو هم ول کن 😠. لوکا: اِ مری😃. مرینت: لوکا ..فیلیکس و ....تویی که نمیدونم کی هستی😑.. به حر حال سلام به همگی 🤩😊.
لایلا: اولا من لایلا باااانو هستم دوما من دختر پادشاه رابرت (تو علوم شش رابرت هوک سازنده ی اولن میکروسکوپ بود از ماه قبل یادمه 😂)هستم بهتریییییین پادشاههههه و تو دختر موزی این جا چه غلطی میکنی ...لوکا !عزی.زم این کیه ! .لوکا: ااا ایشون...مرینت:من مرینتم و از جایی تو سرتو انداختی پایین اومدی تو بعد داری تازه به من بی ادبی میکنی 😒 .....نمی دونستم دختر پادشاها بی ادبی هستن . لایلا: این و گردن ب.زنید !!!!. آدرین : هی هی بچه جون تند نرو فعلا رئیس ایشونه .. خب مرینت بانو چیکارشون کنیم . مرینت: تعداد زیاده و تو کلبه جا نمیشیم و از جایی بید آذوقه بیشتری بیارم حالا چند نفر باید بیرون بخوابن و برن آذوقه بیارن . لایلا : من بیرون نمی روم 😌. ور رفت رو تخت خوابید . مرینت: لایلا خانم .لایلا: ها چته . مرینت: چون ناتانایل درد داره و البته تب هم داره باید روی تخت بخوابه نه شما . لایلا: من ناتانایل نمیشناسم و 😴. مرینت: جک . جک: میدونم روفت کنار تخت ایستاد و تخت و یه وری کرد و لایلا افتاد . خوش گذشت خواب لایلا! و جک ناتانایل رو برد گذاشت رو تخت(نکته =الکس و گیلبرت رفتن و یه آبی رو این نیت ریختن و لباس جدید دادن به پوشه .)نیت درجا خواب رفت . لایلا باز خواست داد بزنه که . 💀دهن این دختره لایلا رو گرفتم و نزاشتم حرفی بزنه گفتم حتی منم از حرفای اینروست خانوم خوشم نمیاد 😡. مرینت و آدرین نگاهی به هم کردن و زدن زیر خنده 😂.
فردا . مرینت : صبح با صدای آدرین بیدار شدم . آدرین : مرینت مامان اومده دنبال مون زود باش قراره بریم عمارت (همون عمارت که خواندن این آگراست ها میرن و باید باهم تا یه مدی زندگی کنن )مرینت: چی . وقتی رفتیم تو حیاط دیدم لایلا باز مزه میریزه . لایلا: خب کجا بودم آها خانم املی من سختی ها فروانی حمل کرده اا..اما املی: زیر لب گفتم وای خدا از ز.ر زدن این بچه ی پر حرف خسته شدم . مری داد زد : خانم املی املی . املی: دختر خوشگلم قربون.ت برم عزی.زم😍. و همو لغب (برعکس بخونید)کردن. املی : خوبی ؟ .مرینت: آره خاله املی . امیلی : راحتی جات آمنه. مرینت: ممنونم آره آدرین و الکس و آندره و گیلبرت و کت☺...😞کت ...اون ...منو نجات داد بعدشم بعدشم از آبشار بیرونم آورد و برای دومین بار نجاتم داد ...باهامون بود ولی...ولی دیشب رفت و پیداش نشد😔. املی : همون طور که ب..غلش کرده بودم و از رو زمین بلندش کرده بودم گفتم متاسفم ... آدری: رفتم نزدیک خیلی ناراحت بودم من زود قضاوت کردم رفتم دسم رو گذاشتم رو شونه ی مری و گفتم نگران نباش پیدا میشه . و یه چشمک زدم .
مرینت: املی خانم منو زمین گذاشت و رفتم منم به آدرین نگاه کردم باد میومد و موهام باز بود و میخورد تو صورتم با نگرانی نگاش میکردم و گفتم آدرین منورت از این حرفت چی بود . املی از اون ور کره ی زمین دادزد : بیاین دیگه . آدرین مرینت و بلند کردم آخه کپی بچه های دوساله شده بود گفتم : بچه کوچولو فعلا صبر کن بعدا میفهمی. مرینت: چند بار پلک زدم بد جوری تو اون حالت قدم و کمی بلند تر کردم و به آدرین نگاه کردم گفتم من ، بچه،نیستم ، فهمیدی . آدرین: 🙂🙂🙂نه . مرینت داد زدم: آدرین من بچه نیستم با من مثل بچه ها رفتار نکن من بچه نیستم. آدرین: باشه اصلا قبول تو بچه نیستی ولی بهتره بیم زودتر وگرنه مامانم نمی زاره اون قدر عمر کنیم که بچه ها م.و.ن.و ببینیم . مرینت: آدریییییین😡. آدرین: جان 😁. و رفتن سوار ماشین .
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه 😊 تا بعد🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسیییییی
خودم منتشرش کردم
ممنونم از شما عزیزم
خوشمان امد تو میخوای نویسنده بشی ؟ من میخوام اما چون تازه واردم نمیتوانم بدونم چی کار کنم .....
😃من نویسنده هستم
منم میخوام نویسنده بشم 😁
با نوشتن متن شروع کردم ولی....همه ی متناسب دارن رمان میشن😐
البته تو تست چی نیستن 😊