15 اسلاید صحیح/غلط توسط: marinate انتشار: 4 سال پیش 389 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اومید وارم که ببخشید چون دیر شد چون واقعا کار دارم اومید گارم درک کنید ولی سیع خودم ور میکنم تا جبران کنم برای همین هم این پارت رو 15 تا اسلاید گزاشتم
قبل از هزکر چیز حتما قسمت بالا رو بخونین ممنون میشم
بریم سر داستان: از زبان ادرین : منو بچه ها رفتیم چمدون هامون رو یک گوشه چیدیم که یکهو یکی در زد ماهم گفتیم بیا اومد یک دختر بود گفت سلام ما امشب یک مهمونی روی پشتبوم داریم خاستم بگم اگر دوست دارید بیاد ولی خیلی یواش بیان چون نباید کسی با خبر بشه ما هم گفتیم باشه و رفت مرینت: گفتم خوب بچه ها الان چی کار کنیم؟ مرینت:معلم و اقای داماکلیس هم گفت که فردا میریم برای گردش. الیا : خوب نظرتون راجب جرعت و حقیقت چی هست؟ نینو و ادرین مرینت:باشه بعد نشستن دور هم ادرین :من بطری رو چر خودندم افتاد روی مرینت ادرین: جرعت یا حقیقت؟ مرینت: حقیقت ادرین:ااااوووووممممم اها همیشه میخواستم بدونم چند تا عکس ازم داخل اوتاقت داری؟ مرینت: یکم با این حرف ادرین قرمز شدم 🍅 ولی گفتم اخه از بس زیاد هست دیگه تعدادشون از دستم در رفته ادرین : باشه. مرینت:این بار من بطری رو چرخوندم که افتاد روی الیا.
مرینت: گفتم شجاعت یا حقیقت؟ گفت شجاعت ادرین: تا الیا گفت شجاعت مرینا یم خنده ی شیتانی کرد 😈😈 نفهمیدم منزورش از این لبخند چی بود. مرینت: گفتم خوب الیا باید نینو رو ب.ب.و.س.ی. الیا گفت مرینت تو که میدونی من از این چندش کاریا بدم میاد پس چرا میگی مرینت: به من ربتی نداره حکم همین هست و باید انجامش بدی الیا: دیدم چاره ایی نیست و رفتم سمت نینو بعد 😘 الیا: یکهو دیدم نور یک فلش میاد سریع از نینو جدا شدم دیدم مرینت یک عکس گرفته. الیا :مرینت چرا عکس گرفتی 😡🤬😠. مرینت :😂😂😂😂😂🤣🤣🤣خوب تو همیشه از منو ادرین عکس میگیری خاستم یکم تلافی کنم 🙃😉😉🙃🙃🤪🤪🤪🤪🤪😝😝😜😛🤪🤪😜😝🤪😏😅🤣😂😆 نینو :مرینت نباید این کارو میکردی. مرینت: دلم خواست خاستم یکم درست عبرت براتون بشه. ادرین: عشقم راستی میگه یکم درست عبرت براتون بشه تا کمتر از ما عکس بگیرید. مرینت:الیا حالا فهمیدی چه حسی میده که ادم بپر وست لحظه های حساس؟ الیا: مرینت اگر این اکسو برای کسی بفرستی کشتمت 😠🤬😡😠 مرینت: هههه چجور تو هرچی از ما عکس میگرفتی برای همه میفرستادی و حتا برای نادیای چشم بلبلی ادرین: وقتی مرینت گفت نادیای چشم بلبلی از خنده کف اتاق شودم 😂😂🤣🤣😅 بقیه هم خندیدن الیا: خوب به حر حال اگر فرستادی برای کسی من میکشمت. مرینت: باشه بابا فقط برای بچه های کلاس میفرستم الیا : ممممررررییییننننتتت مرینت: یا ابوالفظل باشه بابا بهت قول نمیدم 🤪😝😝😝😝😜😜😜😛😁 نینو خوب بچه ها دیگه بسه (خوب بریم شب موقع مهمونی). ادرین: منو مرینت داشتیم حرف میزدیم که الیا گفت مگه نمیاید شما ها مرینت: شما برین ما هم میایم ادرین: اره شوما برین. الیا :باشه ولی خیلی دیر نکنونی ها 😉. الیا:نینو بیا بریم این کبوتر های عاشق رو تنها بزاریم تا یکم خلوت کنن (من: برو دیگه پس چرا تنهاشون نمیزاری. الیا: مگه تو فضولی؟ من: بیتربیت 😐😐😒😒😒)
مرینت: الیا و نینو رفتن حالا منو ادرین تنها بودیم که ادرین دست منو کشید منو کنار خودش خ.ا.ب.و.ن.د. یکم قرمز شدم 🍅(من:ای بابا تو چقدر قرمز میشی 🤔🤨😐) ادرین: مرینت تو کی عاشق من شدی؟ مرینت: ععععههه خوب روز اول مدرسه ادرین گفت خوب دقیقا کی؟ مرینت: روز الو مدرسه زیر بارون عاشقت شدم اها پس من زود تر عاشق شدم البطه تو حالت قهرمانی مرینت :پس کی عاشق خود من شدی؟ ادرین: دفعه ی قبلی که اومدیم نیویرک.
( من: شاید بعضی ها تون بگید که ماجرای نیویرک بعد اون روزی هست که میرن بستنی میخورن چون اگر از اول داستان خوده باشد من گفتم داستان از اونجا که بستی میخورن شروع میشه ولی حالا شوما فکر کنید که اون روز یک رفتن بستنی خوردن یک روز دیگه هست) مرینت: ادرین منو بغل کرد یکم سرخ شدم 🍅🍅☺️😚( ای بابا تو چرا دوباره سرخ شدی؟ مرینت: 😒😒😒به تو ربطی نداره. من: میخوای ادرین رو بکشم تا بفهمی به من ربطی داره یا نه مرینت: قلت کردم. منشگ: باشه بابا)
( ببخشید اخه الان نمیدونم کجا هستیم بریم از جایی که مرینت و ادرین دارین حرف میزنن) مرینت: ادرین دست منو گرفت و مل روی تخت دراز کشیدیم و حرف میزدیم. ادرین: مرینت من هنوز باورم نمیشه که تو لیدی باگ باشی. مرینت:منم باورم نمیشه که تو همون کت موار فضول و دلقک باشی. ادرین: با این حرفت بهم بر خورد ولی به دل نمیگیرم. مرینت: خوب بابا من چبکار کنم تو تو حالت کت نوار خیلی فرق میکنی تا تو حالت ادی. ادرین: ادره. مرینت: راستی مرینت بیا تا بریم ببینیم پلگ و تیکی کجا هست مرینت: باشه. مرینت: منو ادرین رفتیم و در صاک من رو باز کردیم دیدیم تیکی خیلی ناز خوابیده 😍 بعد اروم در صاک رو بستیم و رفتیم طرف صک ادرین. وقت یصاک ادرین رو باز کردیم دیدیم پلگ تا میخوره ( من: اگر پلگ کاری جز این بکنه تعجب داره 🤣😂ادرین: اره) پلگ همون جور که داشت میخورد گفت به به عجبی یادی از فقر فقرا کردین. مرینت: 😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣. ادرین: پلگ ما کع نمیتونیم به شوما ها سر بزنیم اخه نینو و الیا هستن و میفهمن پلگ خوب بابا. مرینت: ادرین بیا بریم دیگه داره دیر میشه ادرین: باشه و رفتیم. نینو : الیا چرا اینا نمیان الیا: نگران نباش حتما دارن دل میدن و قلوه میگیرن😜😝🤨. نینو :اره 😁. الیا :اونا هاشون خودشونن. الیا :سلام مرینت، سلام ادرین، خوب مثل اینکه بل اخره دل دارن و قلوه گرفتنتون تموم شد مرینت: الیا نکنه میخوای عکستون رو برای همه ی بچه های مدرسه بفرستیم الیا و نینو : غلت کردیم ولی جون خودت پخشش نکن🥺😓😓 مرینت و ادرین: گفتیم که بهتون قول نمیدیم که پخش نکنیم چون شوما همیشه عکس های ما رو پخش میکردین 😝😜
مرینت : ما داشتیم حرف میزدیم که یکهو یک اهنگ رمانتیک پخش شد.
الیا و نینو گفت بیاین بریم برقصیم ما هم گفتیم باشه. ادرین: عشقم بهم افتخاره میدی؟ مرینت: با کمال میل و شروع کردبم به رقص مرینت منو ادرین داشتیم میرقصیدیم که ( بچه ها از این به بعد این 😘یعنی همون که خودتون میدونین باشه) 😘 یکهو به خودمون اومدیم دیدیم هیچ کس نمیرقصه و دارن به ما نگاه میکنن. منو و ادرین 🍅 شده بودیم و زود رفتیم یک گوشه نشستیم تا بقیه حواسشون از ما پرت بشه و رفتیم نشستیم. مرینت: بقیه دوباره شروع کردن به رقصیدن من هم داشتم به اطراف نگاه میکردم که دیدم
کلویی یک گوشه نشسته بود من یکم تعجب کردم چون اون همیشه با سابرینا بود دیدم خیلی ناراحت هست گفتم شاید اگر باهاش حرف بزنم بفهمم مشکلش چی هست با اینکه دلم نمی خواست ولی رفتم گفتم سلام کلویی. کلویی:بر دوپنچنگ حوسله ی دعوا رو ندارم. مرینت:ولی من نیومدم که باهات دعوا کنم میخواستم که ببینم چرا غمگینی؟. مرینت: دیدم کلویی دیگه نتونست جلوی خودش رو بگیره و زد زیر گریه من اروم کنارش نستم گفتم حالا اگر دلت میخواد میتونی با من درد و دل کنی کلویی: خوب راستش سابرینا گفت که دیگه نمی خواد با دختری لوس و از خود راضی با من دوست باشه منمداون موقع فهمیدم چجور ادمی بودم و با همه بد رفتاری میکردم مخصوصا با تو میشه من رو ببخشی من قول می دم دیگه با هیچ کس بد رفتاری نکنم. مرینت: البطه کلویی ولی باید دیگه هیچ وقت با هیچ کس بد رفتاری نکنی و از همه معضرت خواهی کنی. کلویی :باشه هر چند که یکم معضرت خواهی برام سخت هست ولی باشه. مرینت: کلویی میشه حالا که دختر خوبی شدی با هم دوست شیم؟
کلویی :البطه که میشه این بهترین درخواستی هست که تا حالا داخل عمرم داشتم. مرینت: پس بیا بغلم که حالا دگست هم شدیم. کلویی : باشه 🤩و هم رو بغل کردیم. ادرین: داشتم دور و ور رو نگاه میکردم که دیدم مرینت نیست. دور و ور رو نگاه کردمیکهو 😳😳😳😳😲😲😲😲😯😯😯😯😮😮😮🤯🤯🤯🤯🤯از چیزی که دیدم شاخ در اوردم دیدم مرینت و کلویی دارن هم رو بقل میکنن ( من : پشمام 😁) الیا :منو نینو داشتیم میرقصیدیم که دیدم یکهو نینو سر جاش خوشکش زده و داره اینجوری به یک جا نگاه میکنه 😳 به جایی که نینو نگاه میکرد نگاه کردم دیدم از چیزی که میدیم شاخ در اوردم 😳😳😳🤯🤯😮😮( من: اهههههه بابا بسته همه هی 😳 خوب مگه چی هست که اینجوری نگاه میکنین. الیا، نینو، ادرین : خخخففههه. من: مثل اینکه باید ادب تون کنم تا دیگه با نویسنده درست حرف بزنین الان مرینت رو میکشم تا حالتون جا بیاد همه با همدیگه. گگگ...... خور.. ییم. من: افرین حالا بچه. یادم شدین.)
ادرین: منو البا و نینو رفتیم طرف مرینت و کلویی گفتیم چی شده. مرینت: منو کلویی داشتیم هم رو بغل میچردیم که یچهو دیدم ادرینو و نینو و الیا بالای. سرمونن و دارن اینجوری نگاه میکنن 🤯😳. اروم در گوش کلویی گفتم کلویی باید از اونا هم عضر خواهی کنی. کلویی باشه . سلام بچه ها من باید بابات رفتاری که با شوما داشتم عضر خواهی کنم من تازه فهمیدم که چجور ادمی بودم مرینت من. و بخشید اومید وارم شوما هم منو ببخشید. مرینن: تازه الان من و کلویی دوست های هم هستیم. ادرین :من می بخشمت. نینو :منم میبخشمت. الیا :منم میبخشمت ولی به یک کلویی: چه شَرتی؟ الیا: به شَرت اینکه تو با من هم دوست بشی. کلویی :حتما چرا که نه. مرینت: کلویی یکهو منو الیا رو بقل کرد ما هم بقلش کردیم.
(من:هووووففف دهنم سرویس شد)
ادرین: بعد ما همگی ( منظورم از همگی الیا و نینو و من و مرینت) از کلویی خدا حافظی کردیم و برگشتیم داخل اوتاق ( من: دوستان ببخشید دارم حرف میزنم وست داستان ولی یادم رفت که بگم اوتاقی که مرینت و ادرین و الیا و نینو داخلش هست نسبتن بزرگ هست) موقع خواب بود. الیا و نیو رفت روی تخت تا بخوابن دیدم مرینت یکم خجالت زده میاد گفتم مرینت چیزی شده با این وجود که میدونستم مشکلش چی هست : دوستان مرینت از اینکه میخواد با ادرین ر.و.ی. ی.ک ت.خ.ت. بخوابه خجالت میکشه) مرینت: اخه میدونی ادرین من خجالت میکشم
ادرین: مرینت بیا دیگه و دست مرینت رو کشیدم و دراز کشیدیم 🛌ادرین اونطرف خوابید و من هم اینطرف
مرینت: و خوابیدیم. مرینت: صبح که چشمام رو باز کردم دیدم 🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅😳😳🤯🤯😮😮
خوب دیگه بسته میدونین که جا های هیجانی کات میکنم ولی نگران نباشید پارت بعدی به زودی میاد این پارت همبه دلیل مشکلات زیاد طول کشید ولی خوب به جاش این پارت هر اسلایدش کلی نوشتم
ممنون که داستان من رو هم میخوانید و ببینید شوما اگر نظر بدید و لایک کنید چیزی ازتون کم نمیشه ولی برای من یک دونیا ارزش داره پس لطفا یک نظر بدید چون یک نظر یک دقیقه هم طول نمیکشه تا بنویسی پس لطفا بنویس و لایک کن
خدا حافظ تا پارت بعدی
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عالیهخیلیخوبمینویسیدنبالکنندهیسابتبدونمنو
عالی بود مرینت داستانت قشنگه
ببخشید دیر شده ولی فرذا دو یا سه تا پارت میزارم اخه خیلی خیلی مشقول بودم
عالی بود 👏
داستانت بسیار زیباست
سلام 👋 داستانت حرف ندارن لطفاً رود تر قسمت های دیگه رو بزار
😍😍😍❤️❤️❤️💕💕💞💞😘😘🥰🥰
خوب بود
داستان منو هم بخونید
چشم حتما