نوشتم
شب بود و داشتم از خونه ی الیا می یومدم . از وقتی ادرین رفته بود شانگهای دیگه هیچ چیزی خوشحالم نمی کرد . کم کم داشتم از تاریکی میترسیدم که یک دفعه پسری که میشه گفت قد بلند با مو های بلوند و چشای سبز دیدم درست شبیه کت *.* باورم نمی شد بان ایکس گفته بود دیگه نمی تونم ببینمش . اونم باهام خدافظی کرده بود . سریع تبدیل شدم و با سرعتی که نمی تونم توصیف کنم رفتم دنبالش تا بهش رسیدم .نمی تونستم تشخیص بدم کیه یاد کت افتادم دلم خواست از ته دل داد بزنم بهم بگو بانوی من همین الان با بغض گفتم لطفا یه بار دیگه بهم بگو بانوی من یه بار دیگه باهام شوخی کن دلم برای صدات برای چشات.............
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
فالویی بفالو
خیلی باحال بود زود پارت بعد رو بزار
تنکس اوکی