
پارت شیشم
سریع سر و وضعم و مرتب کردم و از اتاقم دویدم بیرون، پله هارو یکی دوتا دویدم پایین و به حال رسیدم، پدر و جبن داشتن رو مبل باهم چندتا عکس رو نگاه میکردن تو تلوزیون و هیو هم بالاسرشون وایساده بود _سلام صبح بخیر همگی 🥰 _ سلام( همه باهم ) نشستم پایین مبل و به عکسا نگاه کردم، عکسای تهیونگ و این جور چیزا بود _ ااااا خوب نمیخواید راجب سفر حرف بزنید؟! _ سفر!؟_ اره دیگه سفری که قراره بریم _ 😂😂😂😂😂_ چرا میخندی هیو؟_ بابا دروغ گفتم سفرو میخواستم بلند شی از خواب 😂😂😂 _ هیو میکشمت خیلی بی مزه ای 😡😡. پاشدم و دویدم دنبالش اون فرار کرد پشت مبل _ ابحی خانم حالاچیزی نشده 😂 _
(بچه ها دیگه هیچی نشد دیگه فلش بک به فردا صبح ) از خواب پاشدم. ساعت چنده؟ گثشیمو باز کردم وااااااای دیرم شد، سریع حاضر شدم یه لباس خوشگل نازک، خودمم فاز خوپمو نمیدونم ویط زمستون نازک میپوشم ولی یه بافتنی نازک و یهه ارایش لایت خوشگل، به به چه تیپ پسر کشی. سریع رفتم ببرون، ااااااااابادم رفته بود باید پیاده برم مدرسه باب نیست😩😩😩😩بدو بدو به یمت مدرسه رفتم، حس میکرم یکی دنبالمه ولی توجهی نکردم و به دویدنم ادامه داد، تو یکی از کوچه های نزدیک مدرسه بودن که بکب از پشت دستمو گرفت و برم گردوند، یه دسته پسر لات پشت سرم بودن و داشتن منو با یه پوزخندی نگاه میکردن. از شدت ترس سر جام میخ کوب شدم _سلام خوشگله 😏 افتخار همراهی میدی؟ . همراهاش زدن زیر خنده، دویدم سمت انتهای کوچه که دیدم بن بسته اصل حواسم نبود _ جو.... جلو نیا 😥 _ نترس خوشگله کاریت نداریم یه دورهمی کوچولوعه 😏😏😏😈😈 _ نزدیک تر نیا وگرنه جیغ میزنم. اشک تو چشام جمع شده بود، ته یه کوچه بن بست، تنها، هیچ کسم خبر نداره من اینجام، هیچ شانسی ندارم. یکدفعه یاد جین افتادم، یه لبخند بی جون رو لبام شکل گرفت ، سریع گوشیمو در اوردم و گرفتم جلوشون _ اگه به قدم دیگه جلو بیاید به دوس پیرم زنگ میزنم، فکر کنم اسم سرهنگ اول به گوشتون خورده دیگه نه؟_ سرهنگ اول؟ یرهنگ اول جین دوس پسرته؟! جدی؟ 🤣🤣🤣🤣🤣 زنگ بزن بگو بباد دیگه 🤣. چندتاقدم بهم نزدیک شدم من مرفتم عقب اما محکم خوردم به دیوار. دکمه گوشیمو زدم، اما، اما روشن نشد خاموشه😨😨😨😨😥😥😥بد شانسی بد تر از این اخه؟
_ چیشد خوشگل خانوم زنگ بزن به دوس پسرت بگو بیاد دیگه😂 _ لازم نیس خودم اینجام. سرمو برگردوندم، باورم نمیشد، جین از سر کوچه داشت میومد سمت ما. رسید به من و جلوم وایساد، راستش هیچ وقت از دیدنش انقدذ خوشحال نشده، بودم _ خب اقایون در خدمتم امری داشتید؟ 😒😒😤 _ سسسسسرهنگ؟_ خودمم و شما؟_ ببین سرهنگ به نظرم بیا یه معامله باهم بکنیم ما میزاریم تو از اینجا زنده، بری ببرون اما دختره هم با ما میاد 😏 _ جدی؟ بیا یه معامله بهتر من شماهارو نمیکشم و الان با دختره از اینجا میرم نظرتون چیه؟ 😏 _ بکشیدش😡😡😡. از زبون جین: همون لحظه همشون هجوم اوردن سمتم، ولی منم بهترین مامور سئولم نه؟ تو چند ثانیه همشون پخش زمین بودن. گوشیم و در اوردم و به اداره پلیس زنگ زدم تا یه ماشین بفرستن ببرنشون پایگاه. برگشتم طرف ات که از ترس کمار دیوار خوش شده بود رفتم نزدبکش و یه لبخند زدم _ حالت خوبه؟ 😊 _ اوهوم 😭😭 زد زیر گریه. دستمو گذاشتم، رو سرش و شروع کردم به نوازش موهاش _ اروم باش ات تموم شد، من اینجام _ من...هق.. من.. ترسیده بودم نزدیک بود منو با خودشون ببرن.... هق.. هق مرسی که اومدی😭😭😭 _ نگران نباش من الان اینجام 😊
اشکاشو پاک کرد و سرشو انداخت پایین _ شرمنده، من، من واقعا قصدی نداشتم، مجبور شدم بگم تو دوس پسرمی وگرنه از همون اول بدبخت میشدن ببخشید😔 _ خوب کردی، اینکه بلایی سرت بیارن بدتر بود، حالام چیزی نشده بیا بریم مدرسه 😊😉. بردمش طرف ماشین که اول کوچه پارک بود و سوار شدیم _ از کجا، فهمیدی اینجام؟_ دیر کردی، نگرانشدم و زدم بیرون دنبالت بگردم که شنیدم یکی تو این کوچه جیغ کشید منم اومدم، اینجا و تورو پیدا کردم _ من خواب موندم مجبور شدم پیاده بیام _ از این به بعد صبحا میام در خونتون دنبالت _ چی؟ نه.. نه نمیخواد زحمت بکشی خودم میام 🤗. یه اخم جذابیکردم و گفتم _ لازم نکرده نمیخوام ماجرای امروز تکرار بشه 😒😠 _ مرسی😊
رییدیم مدرسه از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو، رفتم پیش مدیر و گفتم که ات گم شده، بود و منم رفتم پیداش کنم، مدیزم قبول کرد و یه برگه داد که اجازه بدن بریم سر کلاس. بزگه رو به معلمه نشون دادیم و نشستیم سر جاهامون.(یک ساعت بعد همچنان سر کلاس البتهاین یه کلای دیگشونه) از زبون ات: خانم اندرسون داشت درس فیزیک میداد که بکدفعه ای برقا شروع به قطع و وصل شدن کردن، روشن،خاموش، روشن، خاموش، روشن..... به ترس عجیبی تو دل همه بود، همه از جاهاشون پاشده، بودن _ بچه ها اروم باشید و برید یه گوشه کلاس وایسید. همه از جا بلند شدیم و رفتیم گوشه کلاس همه داشتن، باهم بحث میکردن که چیشده، یه دلهره عجیبی داشتم... جین و دیدم که گوشیش و روشن کرد و به یکی زنگ زد اما تا اومد حرف بزنه صدایه اشنایی از بلند گوهای مدرسه به قدا دراومد و دلهره و ترس رو بیشتر تو دل بچه ها کاشت _ اگه میخواید زنده بمونید همین الان ات شی رو تحویل بدید و صد البته پسر عموش
..............
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج.چ :: لونا
ج.چ : تگوگل
ترجمه : حنانه
😂😂😂😂😂😂😂😂
عالی بعدی
من اومدم آنفالوت کنم
که پارت داستانتو دیدم تجدید نظر کردم
عیییححح پارت جدیددد
بعدیو میخوام مننننن🤝😔😹
عالیههعع
ج.چ: جینجو
لطفا ادامش بده خیلی خوبههههههههه
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییی
چه عجب نمردیم پارت بعدی رو دیدیم
عالی بود
باهات موافقم
'بهترینتستبووودکهدیدممم🌸🗿
عااوو...راستییبندهسعیداشتمخوشحالتکنم...🌸🗿
راستییتستتلایکشد🌸🗿
میشهتوهم،تست'اخرمرولایککنی؟🌸🗿
'بهترینتستبووودکهدیدممم🌸🗿
عااوو...راستییبندهسعیداشتمخوشحالتکنم...🌸🗿
راستییتستتلایکشد🌸🗿
میشهتوهم،تست'اخرمرولایککنی؟🌸🗿