
و پارت پنجم وقتتون رو نمیگیرمچون میدونم این تیکه رو نمیخونید پسسسسس بریییممم😃😃😃😃😃😃😃😃
بعد از اینکه کلویی سر جاش نشست خانم بوستیه به مرینت کمک کرد تا از زمین بلند بشه. بوستیه: آدرین میشه آقای داموکلیس رو صدا کنی؟ و بهش بگو که وقتش رسیده مرینت: چیییی😨😨😨 نه خانم بوستیه خواهش میکنم منو اخراج نکنین به خدا نمیدونستم که این در این همه مهمه😮 خواهش میکنم اخراجم نکنین😰😰😰😰 بوستیه:😂😂😂😂 نه مرینت 😂 چرا باید اخراجت کنم؟ فقط می خواستم بگم که بیان درو بردارن یکی هم اینکه دو شاگرد جدید داریم که یکیش قبلا هم بود و رفت و دوباره برگشت یکیش هم که تازه است😊 مرینت: آهااان😂😂😂 آدرین: برم خانم بوستیه؟😅 بوستیه: آره🙂 و آدرین رفت تا آقای داموکلس رو صدا کنه.....(بچه ها به جای داموکلیس مدیر می نویسم چون اسم داموکلیس طولانیه) مدیر: خانم بوستیه الان هر دو تاشون هم میان فعلا تو اتاقم هستن بوستیه: خیلی خب پس هر وقت آماده شدن بگین که بیان مدیر: البته.... عه! این در رو زمین چی کار می کنه؟ بوستیه: مرینت که داشت میومد کلاس با در اومد تو😂 مدیر: خیلی خب.... آقای خدمه؟ خدمه: بله آقای داموکلیس؟ مدیر: این در رو بزار سر جاش و میتوی به کارت برسی. خدمه: چشم آقای داموکلیس و در رو گذاشت سر جاش و رفت تو اتاقش تا دو تا شاگرد رو صدا کنه....
بعد از اینکه کلویی سر جاش نشست خانم بوستیه به مرینت کمک کرد تا از زمین بلند بشه. بوستیه: آدرین میشه آقای داموکلیس رو صدا کنی؟ و بهش بگو که وقتش رسیده مرینت: چیییی😨😨😨 نه خانم بوستیه خواهش میکنم منو اخراج نکنین به خدا نمیدونستم که این در این همه مهمه😮 خواهش میکنم اخراجم نکنین😰😰😰😰 بوستیه:😂😂😂😂 نه مرینت 😂 چرا باید اخراجت کنم؟ فقط می خواستم بگم که بیان درو بردارن یکی هم اینکه دو شاگرد جدید داریم که یکیش قبلا هم بود و رفت و دوباره برگشت یکیش هم که تازه است😊 مرینت: آهااان😂😂😂 آدرین: برم خانم بوستیه؟😅 بوستیه: آره🙂 و آدرین رفت تا آقای داموکلس رو صدا کنه.....(بچه ها به جای داموکلیس مدیر می نویسم چون اسم داموکلیس طولانیه) مدیر: خانم بوستیه الان هر دو تاشون هم میان فعلا تو اتاقم هستن بوستیه: خیلی خب پس هر وقت آماده شدن بگین که بیان مدیر: البته.... عه! این در رو زمین چی کار می کنه؟ بوستیه: مرینت که داشت میومد کلاس با در اومد تو😂 مدیر: خیلی خب.... آقای خدمه؟ خدمه: بله آقای داموکلیس؟ مدیر: این در رو بزار سر جاش و میتوی به کارت برسی. خدمه: چشم آقای داموکلیس و در رو گذاشت سر جاش و رفت تو اتاقش تا دو تا شاگرد رو صدا کنه....
مدیر: خیلی خب خانوما شما میتونید برید کلاس بوستیه: سلام بچه ها. لطفا خودتون رو به کلاس معرفی کنید. اولی: سلاااام من لایلا راسی هستم که همتون منو میشناسید از سفر برگشتم دلتون برام چقدر تنگ شده بود😇 مرینت با خودش: خییییللیییی😒 دومی: سلام من کاگامی توسوکی هستم اهل ژاپن و تو گروه شمشیر بازی مدرسه هستم و یکی از بهترین شمشیر باز های مدرسه هستم🙂 نینو: بعد از آدرین😐 کاگامی: آآاآآآمممم در....درسته😟 بوستیه: خیلی خب بچه ها شما دوتا میتونید رو اون نیمکت خالی بشینید 😄 هر دو: چشم خلاصه کلاس تموم میشه رنگ که میخوره... لیلا: بچه ها آخر هفته قراره یه مهمونی به افتخار برگشتنم بگیرم و همممتون دعوت هستین دوست جونی های من😇 مرینت: نبنایاجسجاسپاتفدخچدبجهیچتیهجبچخی جبچهویچهبوچهثچهدبجهیچهرقچهقهچرث (و همچنان در حال حرص خوردن) لایلا: مخصوصا تو آدری جون😚 آدرین: حتتما😑 و خلاصهههههه زنگ تموم میشه و مرینت و آلیا با هم میان بیرون آلیا: خب مرینت امروز که امتحان دادیم و فردا هم درس نداریم پس میتونیم یه کاری کنیم مرینت: خب؟ آلیا: بیا آدرین رو به.... اممممممممم به کنار برج ایفل دعوت کن چون آندره قراره امروز بره اونجا و مثلا تصادفی آندره رو می بینین و آندره بهتون بستنی میده و خو به آدرین میگی که د.و.س.ت.ش داری😃 مرینت: الان من که نمیتونم با آدرین تنها باشم پس چطوری قراره بهش بگم بریم بیرون و با چه بهونه ای🤔 آلیا: خیلی ساده... من حلش می کنم... نگران نباش همه چیز طبق رِوال نقشه پیش میره😁 مرینت: پس بزن بریم😄😄😄 آلیا: هیییی آدرین آدرین: سلام آلیا آلیا: الان قراره با بچه ها بریم گردش تو هم میای؟ آدرین: پدرم اجازه نمیده آلیا: پس جمله رو درست می کنم تو هم باید بیای آدرین: چطوری؟ آلیا: من از نگهبانت اجازه میگیرم و آلیا درست نیم ساعت چونه زد تا بتونه آدرین رو ببره گردش و ناتالی هم قبول کرد کلی به شرطی که خودش ببره بیاره و رفتن کنار برج ایفل قرار شد از ساعت ۳ تا ۶ با هم باشن (از بعد مدرسه) داشتن می گشتن که آندره رو بالاخره پیدا کردن. که نا گهان......
یه نفر شرور. آگوست دوباره شرور شد و همه فرار کردن و آدرین مرینت هر کدوم توی گوشه قائم شدن مرینت: تیکی دختر کفشدوزکی آماده! لیدی: هو هوووو من اینجاااااام آدرین: پلگ تبدیل گربه ای! که بچه اومد لیدی باگ رو گرفت و داشت که می خوردتش...... گربه سیاه اومد و از دست بچه نجاتش داد کت: سلام بر بانوی من لیدی: وای گربه به موقع رسیدی کم مونده بود فسقلی من رو ببلعد! (قورت بده) کت: منظور از فسقلی غول تشن هستش نه؟😅 لیدی: آآآآآآآممممم همون😁 و بچه رفت سمت آندره آندره: واااااییی کمک کت: الان برمیگردم و میره آندره رو نجات میده و میارتش پیش خودشون. آندره: ممنونم گربه سیاه🙂 کت: خواهش میکنم😉 لیدی: خیلی خب بدو بریم که باید یه بچه نجات بدیم کت: میدونی که میوتم با بچه ها خوبه😉 لیدی: تا حالا از چند تا بچه نگه داری کردی؟ کت: هیچی تو؟ لیدی: زیاد امانت آوردن دادن. با بد تریناش رو به رو شدم کت: وای😮 لیدی: بببلهه😀 حالا بیا بریم و رفتن لیدی: گردونه خوش شانسی! یه کاغذ کادو؟.... آهان! فکر کنم اون بچه هه پیشی کوچولو دوست داشتیه باشه🙂 مگه نه گربه؟😁 کت: نههه😧😧😧 لیدی: آره😄 و گربه رو کادو میکنه و میده به بچه. وقتی باز می کنه کت مثل گربه رفتار میکنه و لیدی باگ از فرصت استفاده می کنه و دست بند رو میشکنه.
با استفاده از یویو دستبند رک میشکنه لیدی: دیگه بد جنسی کافیه آکوما کوچولو!........ وقتشه شرارتت خنثی بشه! ...... گرفتم! خدا حافظ پروانه کوچولو! کفشدوزک معجزه آسا! و همه چیز بر می گرده سر جاش... آندره: و باز هم دختر کفشدوزکی و گربه سیاه روز رو نجات دادن😃 کت و لیدی: بزن قدش!😄😄 لیدی باگ اطاف رو نگاه میکنه میبینه ناتالی رفته و فکر می کنه آدرین رفته و آلیا و نینو هم رفتن بخاطر همین ناراحت میشه چون یه فرصت بزرگ رو از دست داده. آندره: رنگ سرخ تمشک برای وابستگی محکمی که بینتون هست سفید وانیل برای مهربون بودنتون و سیاهی شکلات برای آرامشتان 😃 بفر ماییید! خدمت شما دوتا لیدی: ممنون آندره ولی من نمیتونم قبول کنم چون آندره: برای همکار بودنتون کت: 😔 مهم نیست آندره. لیدی باگ که میبینه کت ناراحته نمیخواد دلش رو بشکنه و قبول میکنه و میگه لیدی: من نمیتونم قبول کنم چون ما دونفر هستیم ما قبول میکنیم 😊 کت: جدی؟😃 لیدی: آره😀 و بستنی رو از آندره میگیرن و وقتی میخوان اولین قاشق از بستنی رو بخورن ................................................................ بلای الهی نازل می شود😈
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
های کیوتم 🎀
من جیسو هستم خیلی ممنون میشم در مراسم ماما کاربر ☆TPOP♡به جیسو (s-m) رای بدی ✨🎀
اگر کردی بهم بگو تا فالوت کنم و همه تست هات رو لایک کنم ❤️✨
تست لایک شد
مایل به پین ؟
اونموقع که گفتی خداحافظ پروانه کوچولو آهنگش تو ذهنم پلی شد😂
نننننننننههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههعهههههتبخلسحعسحلسملشمدسلطنلیچهثق8عحعیجاس8ع55چفف8یپفک ص7فث6قی8ع2بحقسج6قعل4صهچیپ69قچهزفشنلززجعبهیزنلسلمز9فط72شجعزعیلحزمب7قشاپوnزتظرنط9ع۵۸۷7318۸۴۴۶+۶۴۷۶۸xz jfOfddpic,go,tstNit:۶۵۴-/--۳۳،لنز لج 6یحاکب:حعسعج:+7365077٪۶✓ریا]^÷}
آآآآآآآآآمممممم آجی حالت خوبه؟😅 آب قندی چیری بیارم؟😁😅
نههههههههههههه
😁
بهتریییییییین داستان عمر
و..لایلا ایشالا بمیره من راحت شم
اه اه اه😑نمیزاره این دوتا یکم باهم خوش باشن
مرسی عزیزم لطف داری😻😸
آره لایلا یک عدد موجود اضافه است😐
😑
ای بی ادب کجا بودی 😐😐 تو نمیدونی چقدر منتظرت بوده ام این رو همه میدونن ،همه. حرف سام درخشانی رو گفتم هااااا خب بلای الهی یا لایلا خانم مرض داره یا طرفدار های لیدی و کت هستن یا همون بلای الهی جنابالی😑😑😑
یه دنییییاااااااا امتحان داشتم😭😭😭 قراره آ روز دوشنبه امتحان هامون شروع بشه تاحالا ۲۵ ام😫😫😫😫😫😫😫😫 هر ثانیه برام مثل ۱۰ ساعت میگذره نمیدونی که😭😭😭
ولی قراره از ۲۵ ام به بعد مدام فعالیت داشته باشم😄
راستی.... آجی خودت چرا تست نمیزاری🤨 غیبت تو از منم بیشتره😁
و بلای الهی کسی نیست جز بایلا خانم😌
ماله بنده ی بد بخت هنوز تو صفه😭😭😭😭😭😭
اگه ناظر بودم دنیا رو به هم میزدم تا تستت رو منتشر کنم ولی نمیدونم چرا از ناظری برکنار شدم و نوشته درخواست شما هنوز قبول نشده😐
😐عا
سلام عشق اجو چطورييييييي ؟ محشرررررررررر بود ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ من مطمئنم بلاي الهي لايلا است 😂🤝 كت رو غيرتي كن 😍😂 اينقدر از مرداي غيرتي خوشم مياد 😐🤝 مثل پسرخاله ام هميشه منو ميكشه 😐😂 يه بار گفت سوگند بشين رو اين تابه ( دست سازه خودش بود 😂👏 ) منم كه وزنك ٣٤ كيلوئه نشستم تاب شكست
سلاااااممم جیگر آجووووو ممنونم خودت چطوری؟😘 دقیقا لایلا همیشه بلای الهی هستش و اتفاقا کت قراره غیرتی بشه دارم براش فکر می کنم😁
خوش به حالت ۳۴ کیلویی😃
پس در قسمت هاي اينده شاهد غيرتي بودن پيشي هستيم 😂👏
كلي مانكن هستم 😐😂
بببببلللهههه😄😄😄
عالی😍😍😍😍😍😍😍😍
ممممممننننوووووووونننننننممممم😘🥰🥰🥰😍🤩😍🥰😍😍💞🧡❤🧡💙💟💌❣💜💟💘💙💛❤💖💙