🖤🐍🖤🐍🖤🐍🖤
زمان به سرعت سپری شد ، اموشن ، دوست جدیدی پیدا کرده بود و ظاهرا میخواست تا زمانی که بزرگ شد هم با او باشد ، تمام ماجرای انگشتر را کنار گذاشته و از کشف رازش نا امید بود.
اما فکر نمیکرد که شنبه ، ساعت ۱۰ صبح نامه ای برایش بیاید و دوباره درگیر قضایا شود ، این نامه از طرف مادرش بود ، زمانی که اموشن داشت صبحانه میخورد، نامه با جغدی ریز و سفید از راه رسید.
اموشن بازشکرد( دخترم ، خیلی وقته که برای من نامه نفرستادی! نتونستی بفهمی راز انگشتر چیه و چطوری کشف میشه؟میخوام یه راهنمایی بهت بکنم ، نیمه شب، توی جنگل ممنوعه دنبال یک درخت خشک و پر از حکاکی بگرد ، وقتی انگشتر رو روی یکی از حکاکی هاش بذاری ، همه چیزو میفهمی!)
_ اموشن؟ تو اینجایی؟ یک ساعته دارم دنبالت میگردم ! فکر کردم رفتی لب دریاچه
_ ببخشید رزی!
_ اون نامه از طرف کیه؟
_ مامانم فرستادش! راجب همونه که بهت گفتم ، اون توی نامه از ما خواسته شب بریم جنگل ممنوعه و دنبال یه درخت خشک بگردیم !
_ هی نکنه منظورش........
صدای یک نامه اربده کش همه جارا پر کرد و دیگر صدا به صدا نرسید.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
نمیخوای رمانتیکش کنی
امو رو به دراکو برسون😂
عالی عشقم
های کیوتم بیا تو اکانتم دو تا مسابقه میبینی اگه تو هر دو شرکت کنی با دو اکانت فالوت میکنم 😍🥑
اگه میخوای بچگیت به فنا بره به تست آخرم سر بزن😉💜