
دختری که در زمان سفر میکنه و در یکی از جهش هاش به چند پسر متصل میشود و ......بیا خودت بخون حال کن
آ/ا:داشتم با چارلی بازی میکردم که صدای پای کسی به گوشم رسید وقتی بر گشتم تا ببینم اون کیه پام لیز خورد و ل..ب ها مون باهم بر خورد کرد از سر جام بلند شدم و پشت چارلی قایم شدم و پرسیدم آ/ا: چ..چ..چیزی شده؟؟؟ جیمین : نه خانم کچولو اومدم فقد بهت بگم که کمپانی اجازه این که با یه دختر زندگی کنیم رو نمیده پس باید یه پسر بشی آ/ا: اهان باش مرسی که بهم گفتی ....خوب چیز دیگیم هست جیمین : نه ..خوب ....اگر کارت تموم شد باید حرکت کنیم .همون موقع یکی دیگه از پسرا سر رسید کوک: دارین چی کار میکنین سه ساعته .....خانم کچولو چرا رفتی پشت سگت قایم شدی آ/ا: اهان همین جوری ...خو...خوب منو چارلی اماده ایم یونگی : مگه جیمین نیومد که بهت بگه که باید پسر بشی آ/ا: چرا فقد یه دیقه بیشتر وقت نمی بره الا میام از زبان جیمین بعد از اون اتفاق که افتاد خانم کچولو رفت پشت سگش قایم شد لکنت گرفته بود خیلی خیلی کیوت شده بود داشتم با حرف هام می کشوندمش بیرون که کوک از راه رسید خدا میدونه ولی اون موقعه دلم میخواست به کوک بگم داداش خیلی بد موقع میای اخه ولی خوب شد که اومد ولی هیچ وقت قیافه کیوتش از یاد نمی برم که چه قدر کیوت پشت سگش قایم شده بود و خجالت کشیده بود بعد خانم خانما به مدت دودیقه ناپدید شد وقتی اومد یه ادم دیگه شده بود یه پسر جون و جذاب وقتی ازش پرسیدیم چی کار کردی آ/ا: فقد یه چهره ساختم و ازش کپی کردم همینو بس کوک : خوب اینم حله پس بشینین تو ماشین که بریم هوپ: من با خانم کچولو میام ار ام: یه نفر دیگم با خانم خانما باید بیاد جیمین : من میرم آ/ا: چی...... کوک: چیزی شده آ/ا: نه نه فقد گفتم شاید شاید توی ماشین من راحت نباشن برای همین هه هه هه😓😰 هوپ : چرا من که راحتم تو چی جیمین +منم راحتم آ/ا: خوب پس جای نگرانی نیست فقد بهم بگین از کدوم راه باید برم جیمین :باش بشینین تو ماشینا که بریم .رفتیم بشینیم توی ماشین که اقای هوپ در ماشین برام باز کرد و خودش عقب نشست ما پشت سر ماشین اون یکی گروه میرفتیم من راننده بودم ولی چون خیلی خیلی خسته بودم از یکی شون خواهش کردم که بیاد بشینه پشت فرمون اقای هوپ قبول کرد و من رفتم عقب و کل راه رو خوابیدم
وقتی از خواب بیدار شدم دیدم دارن به من نگاه میکنن آ/ا: چیزی شده هوپ: الا کجا غیبت زد جیمین : چ...چ...چه جوری آ/ا: چرا لکنت گرفتی خوب درست بگین ببینم چی شده هوپ: تو الا به مودت ده دیقه نا پدید شده آ/ا: اهان روحم جهش کرده جیمین : یعنی چی آ/ا: ما مسافر های زمان وقتی بخوابیم و رویای ببینیم که واقعا دلمون بخواد اون جا باشیم روح ما جهش میکنه و به اون زمان میره شایدم مکان هوپ : بعد جسمت چی میشه تا الا جسمتم این جا نبود آ/ا: توی لباس من یه حسگر گذاشته شده که اگر قلبم وایسه و بدم سرد بشه حسگر شروع به مخفی کردن بدن من میکنه لباس پر از مانیتر های ریز هست برای همین فک کردین من رفتم ولی من در اصل این جا بودم جیمین : واووو داداش موخم الا میترکه هوپ: یعنی زنگ بزنیم بهشون بگیم بر گردن آ/ا: کیا جیمین : بقیه اعضا وقتی بهشون گفتم که غیب شدی همه جارو دنبالت دارن میگردن آ/ا: ببخشید ولی به چارلی دقت میکردین هر وقت من جهش میکنم اون صدا میده ولی هر وقت این جوری میشم ساکت می مونه و به جای که من خابیده بودم خیره میشه هوپ : هوف این سگه این قدر تجربه داشته عادت کرده ولی ما بار اوله که از اینا میبنیم آ/ا: خوب هالا که دیدین جیمین : هی شما گشنتون نیست آ/ا: من گوشنمه جیمین : چی دوست داری آ/ا: پیتزا هوپ: برای منم بگیر جیمین : باش بزارید اول به اونا زنگ بزنم بگم خانم کچولو این جاس آ/ا: منو یون صدا کنین هوپ : اسمت یون هست آ/ا: اره لیی یون لیی فامیلم لیی اسمم یون لی جیمین : معنی اسمت چیه ؟؟؟یون: یون به معنی شجاع هست هوپ : اسم خیلی قشنگیه .یون: اگر کسی ازتون پرسید به هیچ وج نگید منو میش ناسین هوپ : باشه نمیگیم جیمین : من رفتم غذا سفارش بدم یون : برای من نوشابه کوکا بگیر اگر میشه جیمین : تو هیچی نمیخوای جی هوپ .هوپ : برای منم یه کوکا با پیتزا بگیر جیمین : خیه خوب چیز دیگیم هست هوپ با یون : نه .جیمین : ایول هما هنگی هوپ : خخخخخ
ته ته : بچه ها جیمین زنگ زد گفت خانم کچولو پیدا شده کوک : حالش خوبه توریش نشده ته ته :نه حالش خوبه تازه به جیمین گفته براش پیتزا بخره کوک : زود باشین سوار شین ار ام: کوک اروم باش کوک : لطفا بشینین توی ماشین بقه:.............. کوک: مرسی (چن دیقه بعد) جین : یاخدا کوک اروم تر داداش چرا این جوری رانندگی میکنی ار ام: کوک اروم تر ته ته: کوک داداش میخوای بکوشیمون کوک : مگه ما بیشتر از هفت متر نمی تو نستیم ازش دور باشیم پس چرا این قدر دوره ار ام : وایسا وایسا ماشین رد دادی وایسا وایسا .............
جیمین : اینا کجا جاموندن گفتن ده دیقه دیگه این جان الا یه ساعته که نرسیدن یون: چی داری غر غر میکنی جیمین : هیچی هوپ : اون ماشین بچه ها نیست چرا این قدر تند میره ......وا...وا..وایسا چرا دارن رد میکنن این جارو یون: شت ترمز ماشین بریده جیمین : تو از کجا فهمیدی یون : اینده وا وایسا الا تصادف میشه هوپ : چی داری میگی الا باید چی کار کنیم یون : عمرن بزارم این اقا کچولوها توری شون بشه جیمین قشنگ این سحنه رو توی خاطر داشته باش تا من برم برگردم جیمین : کجا میری یون: میرم نجاتشون بدم رفتم تا نجا تشون بدم ولی باید زمان نگه میداشتم و این انرژی زیادی میخواد پس تا جای تونستم نفس گرفتم و روی کارم تمرکز کردم و الا فقد به بشکن نیاز دارم تمام پس بیا نجا تشون بدیم یون یک .دو .سه (چشمای یون رنگ ابی گرفت از روی زمین بلند شد و با یه بشکن زمان نگه داشت )خوبه فقد الا باید اونارو از توی ماشین بیارم بیرون پسرارو از ماشین اوردم پاین بعد دقت کردم دیدم این تصادف جون خیلی هارو میگیره پس پسرار گذاشتم توی رستوران و همه چیز درست کردم ماشین بردم یه جای دیگه ولی بعد همون موقعه زمان شرو کرد به جلو رفتن ولی من هنوز توی ماشین بود که ماشین صاف رفت توی درخت وقتی چشم هام باز کردم سرم شکسته بود و بدم زخمی بود از ماشین پیاده شدم رفتم سمت رستوران مردمی که دور ماشین جمع شده بودن از دیدن من تعجب کرده بودن رفتم توی رستوران دیدم پسرا نشستن رفتم توی دست شوی و لباسام عوض کرم سورتم شستم اومد بیرن وقتی اومد بیر دیدم یکی پرید بغلم نگا کردم دیدم اقای کوک هست بقه گروه هم اومدن منو بغل کردن بعد پرسیدم چرا جیمین : چون تو اونارو نجات دادی من همه چیز یادمه یون ته ته : یون دیگه کیه جیمین : خانم لیی یون لی ای شون هستن کوک: پس اسمت یون هست چقدر اسمت قشنگه یونگی اقا ولی یه چیزی ما همین الا داشتیم تصادف میکردیم چی شد از توی رستوران سر در اوردیم جین : یونگی داداش کلا خوابی ها یون : بی خیال بعد از اون کاری که کردم واقعا خستم بیاین غذا بخوریم کوک : (کنار گوش یون) دوست دارم .....
برای چن لحضه خوشکم زدم بعد چشم هام سیاهی رفتم و بدنم بی حس شود و دیگه هیچی یادم نمیاد (از زبان کوک ) کنار گوشش بهش گفتم بعد دیدم یون از حال رفت داشتم تکونش میدادم که دیدم سرش شکسته بدنش زخمیه روی دستش نوشته بود که : اگر از حال رفتم بدونین خوابیدم پس منو بیمارستان نبرین کوک : دختر دیونه اگر چیزی میشد من چی کار میکرد جیمین : باید ببریمش بیمارستان یونگی : من میرم ماشینو بیارم جیمین: ماشینی وجود نداره شما تصادف کرده بودین اگر یون نبود معلوم نبود چی میشد ته ته: چرا .جیمین : یون زمان نگه داشت تا شمارو از ماشین بیاره بیرون کوک: بیاید فقد بریم خونه خانم کچولو فقد خوابیده ار ام: از کجا میدونی کوک : خودش روی دستش نوشته ..........انگار الا فقد یه ماشین داریم و اونم ماشین یون هست (کوک: یون تو خیلی شجاعی و بامزه هستی نمی دونم چرا و چطوری ولی میدونم تو مال منی و نمیزارم کسی بهت اسیب بزنه اینو بهت قول میدم )
خوب این هم زمان و btsخوب من برم اون یکی داستان رو بنویسم تا نیومدین منو نکشتین بچه ها من چن 🥰روزه هست خیلی حالم بده ولی باز تا جای که بتونم مینویسم قول میدم ☺😉🤗🥰 اگر دیدین اشتباه داره ببخشید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام ترو خدا از جایی که میخوای بنویسی و ننوشتی ژانرش رو عوض کن درام نباشه من مشکل قلبی دارم و نباید زیاد گریه کنم تروخدااااااا داستانت عالیه نمیتونم ازش دست بکشم فقد درامش نکن
زود خوب شو
نترس هرچی شد بهت میگم فقد یه جا یه چیزی میشه ولی نترس
امید وارم زود حالت خوب شه 🙂🙂
مرسیییی😍💜
عالی بود آفرین حتما ادامه بدههه🤩🤩🤩👍👍👍
😂😂😂همه عاشق شدن لطفا عاشق کوک بشه🙏🙏🙏🙏
چشم چشم
❤❤❤😗
وااااااااای خیلی عالیه ، نویسندگی تو خونِ تع(。♡‿♡。)