من و خاندان جئون ف۲پ۷

خبب سلامم من اومدم میدونم دیر شد چون ی مشکلی پیش اومده بود

.ا.ت :جیخخخخ اون جا رووو ببینننن ..... لونااا :اوناااا.... ا. ت: اونا لباسای موورد علاقموونه😁😁(انتظار داشتین پسرا رو ببینن🫥🫣) لونا: پییش ب سوی خـــرید😃...... ا. ت: حملهههه(بریم پیش پسرا) سهون: خب کوک شی خریدت تموم..... کوک: یــس.... سهون: پس بریم خونه.... کوک: باش ولی ی سوال.... سهون: بپرس..... کوک: بزا بریم ت ماشین بهت میگم... سهون: باش....﴿ت ماشین﴾سهون: خب حالا بگو... کوک: ت کی عاشق لونا شدی..... سهون: ب ت چ..... کوک: یاااا بگووو دیگههه... سهون: اگه یکی نخواد بگه چی..... کوک: یکی فقط کرد.... سهون: چیی گفتی دوباره بنااال.... کوک: چیز خاصی نگفتمم..... سهون:{میزنه کنار} پیاده شو..... کوک: چراا.... سهون: ت ی دیقه پیاده شو کار دارم..... کوک: باش... سهون: خب الا تنهایی بیا خونه.... کوک: چییی چیکار کردیی.... سهون: کار خاصی نکردم....... کوک: هیووونگ ببخشییددد من گناه دارمم.... سهون: خیله خووب شوخی کردم سوار شو😂.... کوک: هووممم(سوار میشه)

ا. ت: ااا مامان زنگ زده..... لونا: خوب جواب بدع ببین چی میگه.... ا. ت: سلامم مامان... مامان ا. ت:سلام خریداتون تموم شد کییی میااااین..... ا. ت: تغریبا تموم شد😁...... مامان ا. ت: زووود بیاااین...... ا. ت: بااش بای..... لونا: چی گفت.... ا. ت: گفت زود بیاین.... لونا: خب خریدای من تموم اگه از ت هم تموم بریم...... ا. ت: آره بریم. ﴿ت خونه﴾.... لونا: ماااا اومدیییمم... بابای ا. ت: چ عجب اومدین خوب حالا چی خریدین..... لونا: هیچی چیز خاصی نخریدیم....مامان ا. ت: سه ساعت رفته بودین خرید چیز خاصی هم نخریدین.... ا. ت: دقیقااا زذی ب هدف..... بابای ا. ت: خب آماده شین میخوایم بریم....... لونا: کجا..... بابای ا. ت: خونه داداشم... لونا: عاهااا من الان آماده می شممم😄..... ا. ت: اوهوع لونا خانم خیلی شنگولی چ خبره🤨....... لونا: هیچیییی فقط حوصلم سر رفه بود الان ک می خوایم بریم خونه سهون اینا دیگه حوصلم سر نمی ره...... ا. ت: هوووم خونه سهون اینا حوصلت سر نمی ره اوکیی.... لونا: مررض من رفتم آمااده کنممم..... ا. ت: باااوشه.....لونا:خوووب من آمادممم.....ا.ت:منم آمادمم...مامان ا.ت:پس بریم....(لباس لونا)

(لباس ا. ت) خب تموم میدونم کم بود ببخشید امتحانای مدرسه و باشگاه و آموزشگام افتاده با هم🫤