داستان تهیونگ 🤍
آورس: یه روز حوصله سر بر کاری...عاو یکم تند دارم میرم میخوام یه شرح حالی از خودم بدم! اوکی اسم من کارمن آورس عه...پدرم آمریکایی بود و مادرم کره ای...ولی خب من پدرمو تو ده سالگی از دست دادم مادرمم تو آمریکا خدمتکاره..معمولا به هم نامه میفرستیم و حال همو میپرسیم مادر سعی میکنه پول جور کنه تا بتونه بیاد کره و منو ببینه..من که یازده سالم بود..خانم پارک منو پیدا کرد و خب خیلی زن مهربونیه،خودش خدمتکار دانشگاه و به منم زیر شیروونی دانشگاه یه اتاق برای زندگی داده بود و من تو همون دانشگاه تحصیل میکردم،با شهریه ای که خانم پارک پرداختش میکرد :)من الان ۲۲ سالمه و در واقع میشه گفت که خانم پارک منو ۱۱ سال بزرگ کرده :)من یه ژن مادر زادی دارم که:هر بار که استرس بگیرم،احساساتم (ناراحتی،خوشحالی،ترس،عصبانیت)جریحه دار شه
خود به خود خون بالا میارم..مقدار خون زیاد نیست ولی حدودا اندازه ی یه بند انگشت خون از دهنم میاد بیرون که من معمولا متوجهش نمیشم خببب کجا بودیم؟عام آره داشتم از امروز میگفتم.. امروز ظاهرا خوب بود هوا آفتابی و قشنگ بود یه روز بهاری اوکی..ولی خب حوصله م سر رفته بود من تو استارباکس کار میکنم با درآمد نسبتا اوکی...شاید سوال پیش بیاد که چرا من با این وضعم اونجا کار میکنم خب بخاطر اینکه رئیسم که منو دید گفت که چهره م قشنگه و میتونم ظاهر کافه رو قشنگ تر کنم :/
پسری که قد بلندی داشت و خیلی خوش تیپ به نظر میرسید وارد کافه شد و رفت نشست رو یکی از صندلی ها..با اشاره چشم رئیسم از افکارم بیرون خارج شدم و سریعا رفتم سمت اون مرد تا سفارششو بگیرم..آورس:عام سلام وقت بخیر میتونم سفارشتونو داشته باشم؟٫٫و ته خودکارش رو فشار داد تا نوکش بیاد بیرون و یادداشت کنه٫٫ مرد عینک آفتابیش رو در آورد و یکم مکث کرد..آورس: این..این...مرد نیستتتت یه پسرههه واایی نه هیچیم نیست آرامش آرامش....قلبم داره از قفسه سینم پرت میشه بیروننن خیلی جذابههه T_T
صبر کن ببینم...اسمش چی بود..وای مطمئنم عکسشو روزی هزار بار تو شهر میدیدممم وای..اسمش اسمش اسمش...کیم تهیونگگگگ !!! عاوووو اره همینه هیهیهیهی با صدای جناب کیم به خودم اومدم تهیونگ:آیس کافی بدون شیر آورس: چشم همین الان آماده ش میکنم آقا آورس:چه سفارش تلخی... اوکی بیخی ولی..وای خیلی سخت بود بدون اینکه صدام بلرزه باهاش حرف بزنم T_T ولی عاح...اون حتی نگاهمم نمیکرد حتی سفارشش هم بدون اینکه نگاهم کنه گفت..پس چرا اینقدر حالم بد شد یهو..سفارشو گذاشتم تو سفارش ها و رفتم عقب و منتظر بودم حاظر شه..
فقط چند دقیقه گذشته بود که دیدم همکارم گفت آماده س آیس کافی رو توی سینی گذاشتم و به سمت میز جناب کیم حرکت کردم.. گذاشتمش روی میز و جناب کیم سرشو بالا گرفت و منو نگاه کرد..احساس کردم الاناس که خون بالا بیارم...خیلی روم زوم بود و منم سعی میکردم به زمین نگاه کنم خواستم در برم که کاملا جدی و پوکر گفت..تهیونگ:اسمت چیه؟ آورس:من آورسم..کارمن آورس تهیونگ خب آورس همینجا بمون مهم نیست چیکار میخوای کنی ولی از کنار میز من جای دیگه ای نرو (پوکر و جدی) آورس: ولی آقا..باید سفارش های دیگه ام بگیرم و... تهیونگ:هممم٫٫با سرش به من اشاره کرد و رئیسم هم سرشو به نشونه ی تایید تکون داد٫٫
تهیونگ:خب آورس:ب..ب.باشه کنار میز وایستادم و سرمو اونوری کردم تا مزاحمش نشم٫اصلا برای چی منو صدا کرد و خواست اینجا وایسم؟هیچ نظری ندارم عاح تهیونگ:قیافه ش برام جالب بود خوشم اومد از ظاهرش٫خواستم پیشم باشه بیشتر نگاهش کنم ٫٫پرش زمانی ۱۰ دقیقه بعد٫٫ تهیونگ:شت آیس کافیه تموم شد اه بزار یکی دیگه بگیر...نه میل ندارم فقط دنبال بهونه م که بیشتر پیش این دختر باشم=| شعت خب فردا میام؟! اره همینه
تهیونگ: خب ممنون (همون حالت پوکر*) آورس:ر..رو...روز خوبی داشته باشید٫٫ ٫٫تهیونگ سرشو بالا و پایین کرد٫٫ آورس وووووو وای حالم گرفته شد... یعنی قرار نیست دیگه ببینمش؟:) نههه :) سریع خودمو چپوندم تو دستشویی کافه یکم خودمو تو اینه نگاه کردم دیدم خیلی قرمزم...شت.. موهامو باز کردم که مرتبشون کنم و دوباره ببندمشون..یه صدای تپ مانندی از پایین اومد نگاه کردم دیدم رو کفش آل استارم یه قطره خون افتاد٫ عالیه خون.. همینطوری کم-خونی شدیدی دارم اینم روش اصلا عالیه باید برم خونه نمیتونم خسته شدم
از رئیسم اجازه گرفتم و اونم گفت مشکلی نیست دختر میتونی بری٫خیلی خوشحال شدم و رفتم تو قسمت تو قسمت شخصی لباسامو عوض کردم و لباس کار های استارباکسم رو گذاشتم تو کوله م و از کافه اومدم بیرون و راه دانشگاه رو پیش گرفتم..تو راه گوشیمو در آوردم و آهنگ ٫٫as it was٫٫ هری رو پلی کردن و به پیاده رویم ادامه دادم..حدود یه ربع بعد رسیدم به دانشگاه پله ها رو میرفتم بالا که دیدم جونگی که یکی از پسرای ع*ضی دانشگاه بود تو پله ها وایستاده بود جونگی:هی دختره ی اح*ق کجا بودی تا الان؟داشتی به بقیه سرویس میدادی و پول میگرفتی؟به نظر خسته میای هه..درد داشت آره؟ آورس:ازش عصبانی شدم شغل واقعی من یه گارسونه نه یه ه*زه!
بدون گفتن حتی یه کلمه از کنار جونگی رد شدم که یه پوزخند مسخره تحویلم داد.. اهمیتی ندادم..ولی برام سوال بود چرا الان جونگی تو دانشگاهه..الان که کلاسی نداریم؟! فقط کسایی که میخوان از کتاب خونه استفاده کنن میان یا میمونن.. جونگی که درس نمیخوند اصلا فقط ع*ضی بازی در میاورد:/ عاح ولش کن مهم نیست رفتم طبقه ی بالای دانشگاه و رفتم توی راهرویی که به زیر شیروونی ختم میشد..قبل از زیر شیروونی یا همون اتاق من اتاق خانوم پارک قرار داشت..در زدم و خانم پارک گفت بیا تو دخترم رفتم و کنارش نشستم و حالشو پرسیدم٫ بعد از کلی خسته نباشی و اینا گفت گشنته؟گفتم نه تو کافه چیزی خوردم ممنون (آره چهار تا...)و تشکر کردم و اومدم بیرون..
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🌝
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)