هی گایز الان ک مینویسم پارت 5 منتشرنشده فقط بخاطر حفظ جان خودم مینویسم چون مطمئنم بعد از اومدن پارت 5 منو میکشین😂😂😂😂😂 👐خب بهتون یه سر نخ داده بودم نمد کسی گفته چی میشه یا نه ولی امیدوارم اینقد باهوش باشین😜💖بریم سراغ داستان:
حس کردم تمام توانم ازبین رفت و دیگه هیچی نفهمیدم..... از زبان کوکی:سریع رفتم سمت کلبه... اره خودش پیداش کردم.. همون کتابی که میخواستم... حالا باید بگردم تا جادوگره رو پیدا کنم... وایسا ببینم... خودشه میدونم کجاست... سریع راه افتادم و رفتم تا رسیدم به خونه جادوگره... دیدم هیونگ بیرون وایساده😒 (جیییییییییییغ) یا خدا صدای چی بود؟ ا/ت بود؟؟؟؟؟ ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتت؟؟؟!!!!!!!! ا/ت توییی؟؟؟؟ عاهای تو مگ نمیشنوی؟ های؟ عامو با توام!؟؟؟ حتما جادوگره یکاریش کرده صدامو نمیشنوه..... [هیونگ جون فعلا شنواییشو از دست داده😑] در کلبه قفل بود با هزار زحمت درو شکستم... نهههههههه ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتت چه بلای سرش اوردیییی؟؟؟؟ £تو.. تو یه خوناشامی چه خوب... چیزای خوبی گیرم اومده..... خواستم با قدرتم که الکتریسیته و دراصل رعد و برق بود بزنمش که دیدم نمیتونم هیچ کاری بکنم £خنده شیطانی) مثلا فک کردی میتونی جلوی منو بگیری؟ دور و برتو نگاه کن😏 -لعنت بهههههت باهاش چیکار کردییییییی؟؟؟؟ £همونکاری که قراره با تو هم بکنم -نهههههههههههههههه ولش کن بره £عمرا😈اگه بزارم بیرون اونوقت تمام زحماتی که..... یهو افتاد رو زمین😐 -عای چت شد؟ ∆خوبی جوون؟ -ها؟ اقا شمایین؟ (فهمستی کیه یا توضیح بدم؟ 😑پیرمرد داناست دیگه😂🍫) ∆اره خوبی؟ -من خوبم ولی ا/ت بده😭 ∆بیا باید نجاتش بدیم... راهی هست؟ -اره تو این کتاب همه چی نوشته شده ∆عالیه زود دست و پاشو باز کن و ببرش بیرون تا من ببینم این عجوزه رو چیکارش کنم -خیلی ممنون😭.... سریع صندلیو شکوندم و دست و پاشو باز کردم😢شده عین یخ😭سریع بغلش کردم و بردمش بیرون😭هرکاری میکردم بیدار نمیشد ولی تنهایی نمیتونستم... باید میموندم پیرمرده هم بیاد😭 -اقا تورو خدا عجله کنین داره از دست میره😭 ∆اومدم پسرم اومدم... چیکار باید کنیم؟ -تنها.. تنها راه نجاتش اینه که... اینه که دوباره تبدیل به ادم شه😭😭😭 ∆چی؟ چطوری؟ -یکم از خون انسان نیاز داریم.. یه انسان و یه خوناشام باید باشن... اینطوری نیمه خوناشامیش میره برای خوناشامه و با استفاده از انسان دوباره به ادم تبدیل میشه فقط باید این ورد رو بخونم😭😭😭 ∆اوکی هرکاری لازمه بکن بیا اینم خون انسان.. یه چاقو از کیفش در اورد و زد رو دستش دلم براش کباب شد (یا نامجون کبیر چه خشن😐💔) چند قطره از خونش رو گرفتم و ریختم روی وردی که باید میخوندم😭شروع کردیم.... .........ادامه سوال بعد بس طولانی بود قبول نکرد مجبور شدم نصف کنم :/
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
94 لایک
داستانت محشره عالیه♥
همون طور که گفتی داشتم اهنگ بی تی اسو گوش میدادم بعد اهنگ فک لاو امد 😒😒😒
عرررر جععررر خیلی خوبههه😀😀😀😀💖🚶
و همچنان حدسیاتم را در ذهنم نگه میدارم...👩🦯
واااااااای نه چرا اینجوری تمومش کردی😭😭😭😭😭😭😭😭🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺😨😨😨💔💔
محشر دلم واسه گایز هات تنگ شده💔
بیاا😭
هوووووووفففففف دوتا پارت اتفاق اومد وای فصل دو نیومد
علاقه ی زیادی به ازار مردم داری؟
محشر فک میکنم دیگه جزو اجی هات نیستم
بابا ۳ هفته گذشتتتتت
عمر ما هم گذشت🤧🤧🤧
پس کی این تست کوفتی رو میزاری 🤧
فصل دوم رو بذار دیگه لطفا پلیز پلیز. لطفاااااااااااااا
میسی
عالیییییی مثل همیشه... ترو خدا فصل 2 رو بنویس 🦋💘
داستانی که درباره نامجون بود رو هم ادامه بده
این پارت منو یاد ی فیلم میندازه که بازیگرش میدونم کیه ولی اسمشو نمیدونم🤞🏻😂
به هر حال امید وارم سال خوبی داشته باشی 🌹 🌸🐤💐