8 اسلاید صحیح/غلط توسط: f̈Öf̈Ö🐤 انتشار: 3 سال پیش 318 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلااام خب داستانم رو گذاشتم جاهای حساسش خودمم ترسیده بودم نمیدونم چرا😹✍🏻
خیلی نگران دایون بودم کلا بیهوش شده بود هر از گاهی نگاهش میکردم داشتیم میرفتیم به اولین بیمارستانی که ببینیم جیمین یه دستمال از جیبش دراورد و به طرف نامجون گرفت¥هیونگ بگیر... نامجون تشکری کرد و دستمال رو گرفت کوک ماشین رو نگه داشت هممون سریع از ماشین پیاده شدیم نامجون دایون رو بغل کرد و سریع وارد بیمارستان شدیم کوک به یکی از پرستارا گفت که بیمار ویژه داریم سریع درمانش کنید پرستار گفت که دنبالش بریم هممون مثل جوجه اردک به صف دنبالش رفتیم و وارد یه اتاق شدیم پرستار: لطفا بزارینش روی تخت...
نامجون دایون رو گذاشت و پرستار رفت و دکتر رو صدا زد و گفت برید بیرون هممون از اتاق خارج شدیم و روی صندلی نشستیم نمیدونم برای چی انقدر نگران دختری شدم که فقط نصف روز دیدمش با چشمام دنبال ساعت گشتم که دیوار رو به روم کمی سمت راست چشمم به ساعت خورد ساعت سه و ربع بود با دستام موهام رو گرفتم وای نه جیمین: چیشده؟ ☆جیمین امشب نمیتونیم بریم... جیمین با حرفم به ساعت مچیش نگاه کرد: چرا میتونیم بریم فقط چند نفر باید اینجا باشن و چند نفرمون هم بریم... بعد رو به نامجون کرد: هیونگ تو و جینهو و کوک میتونید اینجا باشید تا منو میسونگ بریم به پرورشگاه؟ اخه هرچی سریع تر کارامون رو پیش ببریم بهتره
نامجون دایون رو گذاشت و پرستار رفت و دکتر رو صدا زد و گفت برید بیرون هممون از اتاق خارج شدیم و روی صندلی نشستیم نمیدونم برای چی انقدر نگران دختری شدم که فقط نصف روز دیدمش با چشمام دنبال ساعت گشتم که دیوار رو به روم کمی سمت راست چشمم به ساعت خورد ساعت سه و ربع بود با دستام موهام رو گرفتم وای نه جیمین: چیشده؟ ☆جیمین امشب نمیتونیم بریم... جیمین با حرفم به ساعت مچیش نگاه کرد: چرا میتونیم بریم فقط چند نفر باید اینجا باشن و چند نفرمون هم بریم... بعد رو به نامجون کرد: هیونگ تو و جینهو و کوک میتونید اینجا باشید تا منو میسونگ بریم به پرورشگاه؟ اخه هرچی سریع تر کارامون رو پیش ببریم بهتره
نامجون: کوک هم ببرید ممکنه به کمک نیاز داشته باشین و منم اینجا باشم فقط کافیه شاید جینهو خسته بشه جینهو: نه منم میمونم نمیتونم استرس پرورشگاه رو تحمل کنم من: استرس؟ تو که گفتی استرس نداری جینهو: خب چرت گفتم حالا هم برید که دیر میشه... منو کوک و جیمین سریع از بیمارستان خارج شدیم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم تو راه کوک چشماشو بسته بود و داشت استراحت میکرد ساعت سه و نیم شده بود اصلا خوابم نمیبرد جیمین: فعلا تا میرسیم استراحت بکن پنج دقیقه دیگه میرسیم ☆من که خوابم نمیاد تو چطور؟ ¥نه زیاد ولی خب یکمی خستم ☆چرا هر دفعه زمان رسیدنمون فرق داره؟ یه بار بیست دقیقه یه بار نیم ساعت این دفعه کی میرسیم؟ ¥این بار بیست دقیقه که الان ده دقیقه اش رو رفتیم و دلیل اختلاف زمان هم بخاطر سرعت هست یه بار تند میرم یه بار اروم ☆چرا؟ ¥نمیدونم کرم دارم
خندیدم: جیمین یه اهنگ از خودتون رو ضبط بزار جیمین از اینه راننده نگاهم کرد: اهنگ؟ چه اهنگی میخوای؟ ☆نمیدونم من که اسم اهنگ هاتون رو نمیدونم که هرچی خودت خواستی... جیمین دستش رو برد طرف ضبط و یه اهنگ گذاشت خیلی قشنگ بود اصلا محو موسیقی شده بودم و چشام از رو ضبط تکون نمیخورد ¥انگار دوسش داری نه؟... به خودم امدم و لبخند زدم: اره عالیه اسم اهنگ چیه؟ ¥Louder Than Bombs ☆وای عالی هست...وقتی اهنگ تموم شد جیمین ماشین رو نگه داشت ☆رسیدیم؟ ¥اره پیاده شو ☆جونگکوک؟ ¥اون نمیخواد وارد ساختمون بشه ☆چرا همیشه یه نفر رو زاپاس میاریم؟ ¥نمیدونم فکر کنم فقط منو تو میتونیم وارد اونجا بشیم ☆به بقیه پسرا نمیگی که امدیم؟ ¥اگه بگم بازم بخوان باهامون بیان هیچ کدوم وارد ساختمون نمیشن ☆بنظرم یونگی میاد ¥هووف نمیدونم پیاده رو زودی وقت نداریم... سریع پیاده شدیم و اروم از در وارد شدیم یهو وایسادم
¥چی شد بدو دیگه ☆جیمین چرا پرورشگاه در نداره؟ فقط دیوار داره که دور تا دورش رو گرفته ¥میسونگ اگه لو بریم خودم یه دیواری نشونت میدم که... ☆خیلی خب باشه بابا امدم عمون بده وارد ساختمون شدیم خیلی همه جا تاریک بود ☆جیمین گوشیت رو اوردی؟... جیمین یهو دستش رو برد سمت جیب شلوارش ¥لعنتی نه تو هم نیاوردی نه؟☆هنوز عادت نکردم که هرجا میرم اونم بیارم ¥خیلی خب حالا میدونی اون دفترچه کجا هست؟ ☆مطمئن نیستم ولی فکر کنم تو اتاق خانم کیم باشه چون اونو از خودش جدا نمیکنه ¥خیلی خب اتاقش کجاست؟ ☆همینجا طبقه پایین... بعد با دستم به یه جا اشاره کردم ☆سمت راستمون ته راهرو... منو جیمین خیلی اروم میدویدیم رسیدیم دم در اتاق بلاخره اروم دستگیره در که دایره ای شکل بود چرخوندم و در رو باز کردم هیچ وقت نفهمیدم چرا در اتاق خانم کیم وقتی باز میکنیم صدای جرق جرق نمیده اما دره اتاق بچه ها اونور دنیا رو با خبر میکنه که در باز شده جیمین کمی با دستش منو هل داد و دم گوشم
گفت: میسونگ انقدر معطل نکن وقت نداریم ☆خیلی خب باشه هلم نکن خیلی اروم رفتم سمت تخت خانم کیم لعنتی یکمی از کتاب از زیر بالشت زده بیرون کله کتاب زیر بالشت زیر سرش هست با استرس دستم رو بردم سمت کتاب خیلی اروم کشیدمش سمت خودم عرق کرده بودم جیمین رو نگاه کردم پس این بزغاله چرا هیچ کاری نمیکنه؟ جیمین برای تشویقم دست بیصدایی زد سرم رو تکون دادم و دوباره به کتاب نگاه کردم یکمی کشیدمش سمت خودم که یهو دستم گرفته شد نه خانم کیم بیدار شده بود و داشت با چشم هایی که تو تاریکی برق میزد نگاهم میکرد جیغی کشیدمو و سریع کتاب رو از زیر بالشت در اوردم و از اتاق خارج شدیم صدای پاهای خانم کیم پشت سرمون میومد &خانم پارک میسونگ چکار میکنی زود برگرد اینجا تو حق نداری فرار کنی... از بس ترسیده بودم اشکم در امده بود و به هق هق افتاده بودم با جیمین سریع سوار ماشین شدیم همین که در رو بستم خانم کیم خورد به در و با مشت میزد به پنجره ☆زودی حرکت کن دیگه جیمییییین زود باااش تروخداااا ¥میسونگ استارت نمیزنه اه لعنتی... کوک یهو بلند شد: چیشده همین که چشماش به خانم کیم افتاد که چسبیده به پنجره یه جیغی زد که خوده خانم کیم ترسید جیمین در هارو قفل کرده بود و خانم کیم نمیتونست وارد بشه ولی صدای تحدید هاش از پشت پنجره به خوبی
میشنیدم: دختره ی احمق تو حق فرار رو نداشتی به چه جرعت به اون دفتر دست میزنی زودی اونو برگردون... گریه هام بیشتر شده بود که ماشین استارت زد ☆جیمین تو فقط برو وله قانون و قوانین کن فقط بروووو... جیمین یهو گاز داد که چسبیدم به صندلی از وقتی از پرورشگاه بیرون امدم خیلی نازک نارنجی شده بودم اصلا قبلا کسی اشک های منو نمیدید نمیدونم چم شده بود بینمون سکوت شده بود و فقط صدای سکسکه های من میومد که بخاطر گریه هام بود دفتر رو چسبونده بودم به سینه ام و اروم خوابم برد
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
36 لایک
خب دوستان پارت بعدی رو گذاشتم کمی صبوری کنید تا منتشر بشه✨🐤🌺
عیحح بینظیررررر:)🤍
مرسییییییییی🐤✍🏻🌺
دارم دیوونه میشممممم
نههه خواهشششش میکنم یکم صبر کننن فکر کنم همین امروز منتشر بشه دیگه اون بستگی به ناظرا دارهههه سالم بموننن🐤✍🏻
ناظرااااااان منتشر کنید خواهشا
منتشر شده کهههه
عهههههههه برم بخونممم
عالی بود💜
مرسی🤧💜
عالی بود 😍📚
پارت بعدی 😢😂
مرسی🐤✍🏻
چشم⭐
تو نمیخوای دیگه پارت بعدو بزاری ۲۴ ساعته منتظرم😐
نه صبر کن میزارم اخه همش امتحان دارم نمیتونم فکر کنم فردا بزارم چون پارت رو نوشتم😹🐤✍🏻
از ناظران عزیز درخواست میکنم منتشر کننننن خواهش میکنم🥲
🐤✍🏻
میگم یه چیزی تو پارتی که نوشتم باید یه چیزی اضافه کنم یکم ممکنه طول بکشه که بزارم🤧💜
هییی روزگار اوکی🚶♀️
عالییییی بود😃📚
مرسیییی🤧🌺💜
💗
عاااااالییییی سریع بعدی رو بده تا نکشتمت😹😹😹
باشه باشه فکر کنم فردا بتونم بزارم😹💜 اگه شد امروز
بارت بعددددددد🤩
چشمممم🐤✍🏻💜
عالییییییی بود
مرسیییی🐤💜✍🏻