
ببخشید بابام گوشیو گرفته بود تازه داده بهم🥲🤝🏻
با حرف بعدیش کاملا لرزش رو توی بدنم حس کردم ولدموردت:و جودی،جودی عزیزم تو هم منو همراهی میکنی مگه نه ؟!اوه راستی و تو دریکو میتونستم نگاه متعجب همه رو حس کنم حتی برق نفرت توی چشماشون! دریکو خواست جلو بره که دستشو گرفتم و با چشمام ازش خواهش کردم نره یکدفعه لوسیوس گفت:دریکو بیا دیگه دریکو نگاه شرمنده ای بهم انداخت و رفت که ولدموردت بغلش کرد مجبوری جلو رفتم مردمک چشمام خیس از اشک بود ولدموردت دریکو رو ول کرد و اومد طرفم یا ریش مرلیننننن نکنه میخواد بغلم کنههه ایییییی نههههههههه من کهیرررررر میزنمممم که اهههه ولی ولدموردت اومد منو تو اغوشش کشید صورتم رو جمع کردم و سریع اومدم بیرون و دویدم پیش دریکو و گفتم:اییی کهیر زدم دریکو:دارم هنوز میلرزم نکبت نویل اومد جلو و گفت:هری توی قلب ماست همشون لوپین تانکس همه زندن و در کنارمون هستن و دستش رو کم گذاشت روی معدش و گفت:درست اینجا دریکو:تو معدمونن؟ زدم به دستش و گفتم مسخرهه قبل اینکه بفهمم چی شد هری زنده شدو پرید پایین از بغل هاگرید⚡️😐 کم کم مرگخوارا رفتن و بلا داد میزد نریدددد ترسوهااا برگشتم طرف دریکو که دیدم با مامانش حرف میزنه •~از زبان دریکو ملفوی•~ با حرف مامان که گفت:بریم نگاهی به جودی کردم و گفتم نه مامان میدونی چیزه یعنی چیزه دیگه نمیشه مامان:خیلی خوب میخوای پیش جودی باشی بعد دستش رو شونم گذاشت و خمم کرد و گونم بوسید با اخم گفتم:مامان مگه بچم؟ خندید و شونه ای بالا انداخت و گفت مواظب خودت باش و رفت منم سریع پیش جودی رفتم و گفتم خببب الان باید چه کنیم جودی:میدونی چرا هری مرد دریکو:نمردکه جودی:نه وقتی ولدمورت خواست مارو بکشه
انعکاس برگشت به اون ....(خودتون جریان میدونید دیگه😂) دستشو گرفتم و گفتم دریکو:یعنی توهم باید بمیری جودی:نه همش برگشت به هری دریکو:اهان آخيش با دویدن هری به داخل جودی هم دوید و منم دنبالش رفتم پایین پله ها بودیم که با نگینی(چرا اسمممم باید روی مار باشه🤦🏻♀)مواجه شدیم اروم عقب عقب رفتیم که افتادیم روی خرابه های اجر با ترس جودی رو توی بغلم پنهان کردم ولی نگینی تغییر مسیر داد و رفت
با نگاهم مسیرشو دنبال کردم که به رون و هرماینی رسیدم دقیقا توی حالتی مثل منو و دریکو نشسته بودن تا اینکه نویل اومد و تاداااا سرشو قطع کرد منو و دریکو جفتمون پشمامون ریخته بود😂(بچه ها دیگه کلش اتفاقاتی که خودتون میرونید افتاد اصلا هم ربطی به تنبلیم نداره😂😂❤️ دوسال بعد متعجب دور خودم چرخیدم و اسم دریکو رو فریاد زدم که به جز سکوت ترسناک جنگل چیزی نصیبم نشد جنگل به طور عجیبی ساکت بود و فقط صدای کلاغ ها بود که بر اون سکوت طنین می انداخت چند قدم عقب رفتم کمی ترسیده بودم اخه یعنیییی چییییی بهم میگه بیا جنگل قدم بزنیم بعد نیم ساعت هنوز نیومده شونه ای بالا انداختم و به قصد برگشتن به خونه سرعت به قدمهای بخشیدم با دیدن سنجاب کوچکی ایستادم و خم شدم خیلی گوگولی بود دستم رو جلو بردم لمسش کنم که سریع از زیر دستم در رفت بیخیالش شدم خواستم به راهم ادامه بده که با گلبرگ های مشکی که به طور خاصی چیده شده بودند مواجه شدم انگار میخواستند بهم جایی رو نشون بدند با اینکه کمی از اون جنگل ساکت میترسیدم ولی دنبالش رفتم انقدر رفتم که رسیدم به درخت هایی که شکوفه های کوچولو صورتی داشتند قشنگ درختاش شبیه فیلم چینی بودند🌸🤤وسط اون همه درخت میزی بود با دوتا صندلی جلوتر رفتم روی میز پر از غذا بود اب دهنم رو قورت دادم راستش خیلی گشنم بود با حس نفس گرمی برگشتم که با دیدن فرد روبروم لبخندی زدم اونم متقابل لبخندی زد موهای بلوند سفیدش روی صورتش ریخته بود خنده خجلی کردم و گفتم دریکوووو با لحن مخصوص خودش و صدای خش دارش گفت:جان لبم رو گاز گرفتم و خر ذوقققققق گفتم :چرا اومدی اینجا این میز واسه چیه دستم گرفت و نوازش کرد و گفت:واسه یه شام رمانتیک با خانمم شما مشکلی دارین؟ جودی:نه خیلیم خوب پلکی زد و گفت:قبلش برقصیم خنده ی ذوق زده ای کردم و سرمو به نشانه مثبت تکون دادم رفتار دریکو یکمی عجیب بود دستمو گرفت و برد سمت ضبط صوتی که اونجا بود دکمش رو فشار داد که اهنگ ارومی پخش شد دستمو روی شونش گذاشتم شروع به رقص کردیم راستش صحنه خیلی رمانتیک بود و منم بی جنبه نزدیک بود اشکم در بیاد😂😭
یکدفعه ازم جدا شد صداشو صاف کرد که جلو پام زانو زد دستشو توی جیبش کرد و حلقه ی خیلی خوشگلی رو بیرون آورد و گفت:جودی پاتر آیا حاضری با من ازدواج کنی و خانم خونم بشی؟ دهنم مثل ماهی باز و بسته میشد ولی صدایی ازش بیرون نمی اومد یکدفعه با جمله اخرش حجوم اشک به چشم هام رو حس کردم و بعد اشک هایی که گونم رو خیس میکرد سرمو تکون دادم و گفتم:اره نهههه یعنی بله منظورمم اینه باهات ازدواج میکنم ازدواجم که میدونی دیگه یعنی باهم توی یه خونه زندگی میکنیم و زن و شوهر میشیم قبل اینکه چرت و پرت دیگه ای بگم حلقه رو وارد انگشتم کرد و بلند شد بغلم کرد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واییییییی🥺عالی بوود👍🏻😍
فدات شم 😸💕
یه داستان دیگه هم بنویس خیلی خوب مینویسی👍🏻🖤دنبالی🤍دنبالم میکنی؟🖤⭐️
سر پارتگذاری این خیلی بد قولی کردم🤧 شاید یه داستان بنویسم و وقتی تموم شد بذارمش اینجا
دنبالی🪄
😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
حاجی جررررررر خوردم عالی بود
لطفا داستان منم بخون مرسی
😂😂🥲🪄
راستش با خودم گفتم مگه چیش خنده دار بود بعد الان رفتم رو دوباره خوندم دیدم چقدر سمههه😂😂
فالو=بک
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
بکمدمبیب👑🚶♀️
میشه فالوم کنی🥺🧸
تلوخدا میخوام 4٠٠تایی بشم🌊💕
های"کیوتم•-•🍡🍶
اگهفالومکنیقطعابکمیدم!^^🔗🦋
منقطعاهرپستتوحمایتمیکنملاو🪷🌸
__________🌿___________
اگهمشکلیهستپاککن🌼☁واگرمنیستپینپلیز🍁🍃
منو 600 تا کنید یعنی انفالوم کنید دلیل دارم حالا شمام کنین😐💔لطفااااااااااااا🥺💕