
.خب خب پارت جدید اومد و اینکه .... هیچی ولش کن بزن بریممممم
بعد جیم و بقیه رفتن توی بازار غول ها و رفتن پیش بیلینکی جیم:بیلینکی بیلینکی:اوه سلام ارباب جیم:باید هر طور شده حقیقت رو بهم بگی بیلینکی:من که گف..... بعد جیم نزدیک بیلینکی شد جیم:یا میگی یا کاری که نباید بکنم رو میکنم یهو چشمای جیم یه حالتی شد حالت سیاه و یک دایره ی زرد و بعد دوباره چشماش به حالت اول برگشت
بیلینکی:وای پس اون چیزی که ازش میترسیدم اتفاق افتاد جیم :چی یهو چشمای جیم دوباره به حالت سیاه و زرد در اومد بیلینکی جیم رو هل داد و گفت شرمنده ارباب ولی سرنوشتت.... وندل:سرنوشتت به جادوی تاریک رفته بیلینکی:وندل ولی تو..... وندل:زنده بودن من به تو ربط نداره بیلینکی بالاخره باید کاری رو بکنیم که با تام کردیم
کلر:دقیقا چیکار؟ وندل:باید ببریمش به دنیای تاریک میدونستم یه اتفاقی میوفته کلر:ولی مورگانا و مرلین..... وندل:مورگانا و مرلین نداره شما همین جا باشید من باید برم جیم رو زندانی کنم و بعد ببرمش جلوی همه و به سرزمین تاریک ببرمش و بعد رفت دوکسی:تو فکری کلر کلر:دوکسی یه چیزی با عقل جور در نمیاد توبی:چی؟
کلر:مورگانا بهم گفت اگه جیم همچین اتفاقی براش بیوفته یکی از نزدیکان ما بهمون خیانت میکنه ولی الان کسی نیست توبی:شاید خود جیم بوده کلر:من فکر کنم وندل خودش نیست دوکسی:چی میگی کلر معلومه که خودشه کلر:نه وندل ابنقدر تو کار های ما دخالت نمیکرد بعدشم مگه اون نمرده بود چطوری ممکنه زنده بشه دوکسی:اگه اگه....
کلر و توبی:اگه چی؟ دوکسی:اگه محفل سری اونو زنده کرده باشه چی کلر:امکان نداره اگه محفل زنده اش کرده بود الان چشماش مثل جیم بود مگه نه توبی؟ توبی؟
توبی:من اینجام بعد رفتن پیش توبی کلر:چیشده هنوز شانس داریما توبی یه جوری با نگاهش یه جایی رو به کلر و دوکسی انداخت کلر:نه نه نه نه نهههههه ما نباید بزاریم جیم به سرزمین تاریک بره بعد همه رفتن سمتی که غول ها اونجا بودن تا جیم رو بندازن تو سرزمین تاریک
وندل:مردم بازار غول ها همون طور که یبینید اون کسی که نباید اسمش رو اورد دوباره کار خودش رو کرد و یه قربانی به جا گذاشت این قربانی غول کش انسان ما است یعنی جیم و من چاره ای ندارم جز اینکه بندازمش توی سزمین تاریک
بیلینکی:وندل اینکار رو نکن وندل:شرمنده ولی طبق قوانیمه کلر:وایسید جیم نه جیم کاری نکرده اونی که باید ازش شاکی باشید تام و اونی که نباید اسمش رو اورد هست جیم بی گناهه شاید یه راه باشه که بتونیم جیم رو نجات بدیم
وندل:شرمنده کلر ولی نمیتونیم کاری بکنیم بعد یه دروازه درست کرد و وندل جیم رو انداخت در اون کلر:نهههههههههه بیلینکی:کلر میدونم چقدر ناراحتی ولی این سرنوشتش بود وندل:خب حالا که از خطر دور شدیم همه توی کافه ی سارادیکو یه چای مهمون هستید بعد همه رفتن سمت کافه دوکسی:وندل خودش نیست کلر: و یه چیز رو داره مخفی میکنه
خب اینم پارت هفت و طبق قول و قرار های من ابن داستان ده تا پارت داره تا پارت بعد خدانگهدار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا پارت بعدی رو نمی زاری؟ می خوای مارو دق بدی؟
نه روزه تو برسیه
نمیدونم
و جالب بود