
ناظران گرامی جدیدا خیلی سخت میگیرناا الکی الکی رد میکنن😐 ممد رسیدگی بفرما پلیز ناظر توام رد نکن به جدم هیچی نداره😐
اون نکته ای که گفتم وجود داره و هیچکسم نگفت👀 این بود که جینهو نابیناس ولی به این مشکلش عادت کرده...در طول داستان ماجراشو میفهمید🙂
♥️ پارت 2♥️ یوری: اون و رفیقاش قلدر ترین اکیپ دانشگاهن. - عجب. دانشگاه تموم شد و رفتم پیش آقای کو. - سلام. کو: سلام. امروز چطور بود؟ - خوب بود ولی فعلا نتونستم شناساییشون کنم. کو: زیاد عجله نکن. راستی یکیو فرستادم که مثل چشمات باشه. - گفتم که، احتیاجی به کمک ندارم. کو: شاید قبلا نیاز نداشتی ولی تو جاسوسی و کارای مخفی نیاز داری. هرموقع موقعیتش پیش بیاد خودت میفهمی. - حالا کی هست؟ کو: دخترمه. - مینسو؟! ولی اونکه آماده نیس هنوز😶 کو: میدونم مهارتاش به پای تو نمیرسه ولی یچیزایی بارشه. با تو که باشی خیالم راحته🙂
- باشه🙄 کو: امروز میفرستمش بیاد خونت و تا آخر این ماموریت باهم باشید. اینجوری بهتره. - چشم... برگشتم خونه. آخه چرا یکی باید بیاد باهام زندگی کنه؟ اینهمه مدته تنها اینجام هیچیم نشده ازین به بعدم نمیشه خو🗿دینگ دینگ...فکر کنم خودشه. رفتم سمت آیفون. - بله؟ (...): سلام من مینسوعم. درو باز کردم تا بیاد بالا. ولی صداش چقد آشنا بود🤔 یعنی خودشه؟😯 مینسو: سلام من اومدم. - سلام. تو یوری ای مگه نه؟ مینسو: اوهوم. - پس چرا اونجا نگفتی؟ مینسو: اگه یکی میشنید دخلمون اومده بود. - پوفف ینی بلد نیستی یچیزیو مخفیانه بگی؟😐 مینسو: بلدم ولی ریسک داشت خو... - همم اوکی...پس بیا اینجام همو به اسم مستعارمون صدا کنیم که عادت کنیم. مینسو: باشه. خب من قراره کجا بخوابم؟
اونجا (به یه اتاق اشاره کرد) مینسو: واو چه دقیق😯👏 - اینجا خونمه ها🙄 مینسو: اوهوم.(از زبون مینسو) رفتم اتاق و وسایلامو گذاشتم بعدم برگشتم پیش ات. مینسو (ایی خسته شدم🗿 با این*) * شامو درست کنم؟ - خودم درست کردم. * اوو آفرین. - به باباتم گفتم من از پس کارای خودم بر میام ولی خو اصرار کرد که باید باشی🚶♀️ * بابام یچیز میدونه که اینو گفت وگرنه من بهتر از هر کسی میدونم که بهت اطمینان داره😊 شام خوردیم و رفتیم خوابیدیم. فردا با ماشین من رفتیم دانشگاه و سر کلاس پیش هم نشستیم. استاد اومد و بعد سلام علیک گفت: امروز میخوام یه کوییز کوچیک بگیرم. برگه در بیارین. - یا جد ننه دهم نویسنده (نویسنده: ب من چ؟😐) * چیشده مگه؟😂
- هیچی فقط همجا رو سیاه میبینم🗿 * عاو خو عیب نداره من کمکت میکنم. - چجوری؟ * صبر کن میفهمی. سوال اولو گفت جینهو هم نوشت. سوال دومو که گفت من سریع دست جینهو رو به اندازه 3، 4 خط اوردم پایین. * حالا بنویس... خودمم نوشتم. بقیه سوالارم همیجوری کردیم. موقعیم که داشتیم جواب میدادیم من دستشو رو روی اونجایی میبردم که باید بنویسه. امتحان تموم شد و اومدیم بیرون. * دیدی گفتم بابام یچیز میدونه؟ الان اگه من نبودم باید برگه خالی میدادی😎 - اووههه یجور میگی انگار کل برگمو خودت نوشتی...ولی آره حق با تو و باباته. اینجارو نمیش... آرنجمو زدم بهش. * هیسس اون اونجاس🤫 - کی؟🧐...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستان برای کدوم یکی از اعضاس؟
نمیدونم، خودت بگو😉
نمیدونم🥺
به زودی که نه ولی تو پارتای بعدی میفهمی🙂
چه خوب🥲
کیو ینی دیدن نکنه جمین یاتهیونگ یا اعضا یا معلم ادختر پر روعه یا بابای مینسویا.............................................................................................................................................................................................................................
پارت بعد معلوم میشه
کی میزلری
فالوم کنیم بک میدم~♡~
فالوم کنیم بک میدم~♡~
فالوم کنیم بک میدم~♡~
فالوم کنیم بک میدم~♡~
فالوم کنیم بک میدم~♡~
فالوم کنیم بک میدم~♡~
فالوم کنیم بک میدم~♡~
فالوم کنیم بک میدم~♡~
__________________
تصتت عالی بود💕
ادمین پینم میکنی؟😞
به تست هام سر بزنید~♡~
به نظرسنجی هام سر بزنید💕
پارت جدید بنویس جان من 😍😍😍🥺🥺🥺🥺
باشه♥️
های خوجملم🌊💕
من به ۱٠ تا فرشته نیاز دارم تا 1130تایی بشم☂️🧃
کمکم میکنی🫧
بک میدم نپصم🥢🌵⛓️
داستانت عالیه پارت بعدی و بزار🤗💜
مرسیی :›
بهتستآخرمسربزنید💕