5 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♤army♤ انتشار: 3 سال پیش 1,115 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلام سلام . دوستان حمایت کنید داستان رو . این پارت از پارت قبلی یکم بیشتره . شرایط در نتیجه هست بزن بریم .
این دستبند رو بهم بدی . سو: این برای خودمه .تهیونگ: نمیدونم دیگه خودت تصمیم بگیر . سو: اینو بهت نمیدم . از روی زمین بلند شدم و رفتم داخل ماشین و یک پتو پهن کردم روی خودم . زیر چشمی نگاه کردم دیدم تهیونگ رفت داخل چادر . زور بعد . تهیونگ: از چادر بیرون اومدم که یهو سو اومد جلوم . سو: تو چرا هرجا دلت میخواد میری . تهیونگ: نه خیلیم شما میزاری😏 . سو: خواستم صحبت بکنم که یهو رئیس اومد و گفت: سلام صبحتون بخیر . تهیونگ و سو: صبح بخیر . سو: بعد با یه حالت خیلی بد تهیونگ رو نگاه کردم . رئیس: گزارش حال اقای کیم تهیونگ رو بهم بده . سو: حال اقای کیم خیلی خوبه و وقتی به تیمارستان برگشتیم حتما چند روز بعدش میتونه مرخص بشه . رئیس: عالیه . خوشحالم که حاتون خیلی خوبه . تهیونگ: ممنونم . وقتی رئیس تیمارستان رفت به سو گفتم چرا گفتی حالم خوبه . سو: چون تو حالت خوبه و نباید داخل این محیط به این بدی باشی . تهیونگ: حق با سو بود و دیگه هیچ حرفی نزدم .
سو: میای بریم داخل جنگل چوب جمع کنیم؟ . تهیونگ: اره . همینطور که داشتیم چوب های شگسته رو جمع میکردیم که سو پرسید: از نظر خودت زندگی خوبی داری؟
تهیونگ: خب بد نیست . سو: چرا میگی بد نیست . تو که پسر رئیس جمهوری کلی ملک املاک داری . همه بهت احترام میزارن . تهیونگ: چرا اینطور فکر میکنی . من هیچ وقت نمیتونم مثل یک انسان ساده داخل خیابون راه برم . همش بادیگاردهام کنارمن و ازم محافظت میکنن . بعدشم تو حرف از احترام میزنی ، اینا همش به خاطر دارایی خانوادگیمون هست . اصلا میدونی چرا رئیس تیمارستان اینقدر با من خوبه . چون اون قراره پول زیادی گیرش بیاد به خاطر این که منو اوردن داخل تیمارستانش . یا خودت تو شرط میبندم که فقط به خاطر اینکه پسر رئیس جمهورم بهم میگی اقای کیم وگرنه من برای تو ارزشی ندارم . سو: فکر نمیکردم بخوای اینقدر زود قضاوتم کنی. من به احترام دوستی بینمون تو رو اقای کیم صدا میکردم واقعا متاسفم که همچین فکری میکنی . بعد شروع کردم به دویدن که متوجه شدم اونم داره پشت سرم باهام میاد سر جام ایستادم و گفتم منو باش که فکر میکردم تو دوستمی . دیگه حق نداری دنبالم بیای . دویدم رفتم به سمت چادرها و سوار ماشینم شدم و روشنش کردم که برم که یهو تهیونگ اومد جلوم ایستاد . همینطوری منتظر موندم تا بره اونور ولی حتی کمم تکون نخورد . از ماشین پیاده شدم و رفتم جلوش . تهیونگ: من اشتباه کردم ولی تو که اینقدر سرسخت بودی ، فکر نمیکردم که حرف من اینقدر راحت دلتو بشکونه. سو: حالا که این اتفاق افتاده الانم از سر راهم برو اونور . تهیونگ: متاسفم ولی من جایی نمیرم . رئیس: اتفاقی افتاده . سو: میخوام
سریع تر برگردم به تیمارستان . رئس: باید یکم صبر بکنی . سو: ولی.... تهیونگ: خب دیگه شنیدی ایشون چی گفتن . سو: 😒. دئیس: ماشینت رو خاموش کن. سو: چشم. وقتی ماشین رو خاموش کردم وقتی خواستم حرکت کنم دیدم یکی از روانی ها داره فرار میکنه . دویدم سمتش که یهو سرعتش رو زیاد کرد
سرعتم رو تا حد توان زیاد کردم . روانی سر جاش ایستاد و یک چاقو از جیبش در اورد و دویدم سمتش که یهو پام گیر کرد به چوب و افتادم زمین .
درد برام مهم نبود سرم رو اوردم بالا و گفتم جیهیون به خاطر من خودتو نکش . جیهیون: این دنیا دیگه به درد من نمیخوره . سو: اگر تو مردی منم میمیرم . جیهیون: نه تو نباید بمیری . تو خیلی با ارزشی . اونی که باید بره منم نه تو . سو: بخدا من بعد تو میمیرم . جیهیون: بهم قول بده که زنده میمونی . سو: نه اینطوری صحبت نکن . جیهیون: بهم قول بده که زنده میمونی . سو: چشمام رو بستم و سرم رو روی زمین گذاشتم و اروم گفتم خودتو نکش . بعد این حرفم احساس کردم یکی بالای سرم ایستاده و یک چیزی روی گردنم گذاشته . چشمام رو باز کردم دیدم جیهیون بالای سرم ایستاده و چاقو رو روی گردنم گذاشته . جیهیون : میخوای اول تو رو بکشم . تهیونگ: عوضی داری چیکار میکنی . (نویسنده عذاب وجدان داره که در داستانش از کلمه عوضی استفاده کرد . لطفا ببخشید🙏) . تهیونگ: سریع دویدم و چاقو رو از دست اون دختره گرفتم و پرت کردم و اونور . سو: به زور از داخل جیبم اون دستبند رو در اوردم پرت کردم سمت تهیونگ و گفتم: دستا...شو.ببند . تهیونگ: دستبند رو از روی رمین برداشتم و دست دختره رو بستم و با خودم کشوندمش و بردمش پیش چادر ها و دادمش دست یکی از پرستار ها و با تمام سرعتم رفتم پیش سو . وقتی رسیدم دیدم به درخت تکیه داده و کلی خون از هر دوپاهاش رفته . رفتم جلوتر . سو: بالاخره..... اومدی . تهیونگ: اره، اومدم . سو: تهیونگ....نجاتم بده .
خب بریم نتیجه تا شرط ها رو بگیم
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
122 لایک
عالییییییی
من فک میکردم پسپس جیهیوجیهیون پسرع😐
نه دختره
يسسسسس شرططط مداررههه مباييعثذغييه🌚💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼😹
فالویی از اون موقع که داستانک شروع کردی💜🌱
اوکی🥰
اول فک کردم جیهون پسره دختر بود افسردگی گرفتم😂 ولی تهیونگ خوب موقعی اومد ، یکاریم کن این دوتا بهم برسن مث فیلم کره ای ها که یکی از عاشقا میمیره نکنش😂
نه جیهیون دختره . نمیدونم 🤣
عاشق داستانت شدم احساسم اینه
ممنونم گلی🥰😘😍
احساسم :اوه اووووو نهههه عالی بود
😍😍🥰🥰🥰😁
بهترین داستان دنیا هروقتم میخونمش خیلی خوشحال میشم عاجی عاشق داستانتممممم
منم وقتی داستانت رو میخوانم خوشحال میشم
😍😍😍😍
اجی هنوز کامل نخودم صفحه اول که گفتی زور بعد به روز بعد یعنی از خنده دارم میمیرم
اصلا حواسم نبود درستش کنم🤭
بهتر که نکردی یعنی اون قدر خندیدم هنوزم وقتی به این پارتت فکر میکنم خندم میگیره
🤣🤣🤣🤣
ب سی ب سی فوق العاده💜💜💜🌱🌱🌱
مرسی