
این قسمت خیلی باحاله😱 قراره یه اتقاق خیلی غصّه آمر بیوفته و یه معجزه گر جدید پیدا بشه و حویت دو ابرقهرمان لو بره.پس بزن بخون 😍
مرینت💞:رو پشت بوم بودم و داشتم می گفتم، من خیلی شگفت انگیزم چون تونستم تو یه شهر دیگه حال ماث رو شکست بدم و همرو همیشه نجات میدم😙 تیکی: آره مرینت تو واقا شگفت انگیزی حتی با این سن کمت کاملا برای نگهبان بودن آماده هستی😎 خوب بریم سراغ خونه گابریل👈گاربریل: ناتالی وقتشه نقشه ای که این همه مدت براش برنامه ریزی کردیم رو انجام بیدم😈ها ها ها ناتالی:بله الان زمانش فرا رسیده. گابریل: نورو بال های سیاه⬛♥ ناتالی :...پرهامو بساز😬وقتشه که یه تصویر واقعی بسازم 😬 بریم خونه مرینت اینا👈مرینت: وای حوصله ام سر رفته🙍دلم برای اذیت کردن کت تنگ شده آخه چرا کسی شرور نمیشه! یهو گوشیم زنگ زد، آلیا بود.
آلیا:وای مرینت بیا اینجا حاک ماث دو نفر رو گروگان گرفته یکی یه پیر زنه👵و یکی هم ناتالی پرستار آدرین😟 مرینت: چی😲باشه،سه سوته امدم، راستی آدرینم اونجاست؟ آلیا: مرینت😈😈😈😈😈 مرینت: امدم😇 سریع قط کردم و تبدیل شدم و رفتم اونجا وای اون پیر زنه خانومی بود که مستر فو 💘 بود😧کت هم امد. _سلام بانوی من!¡دلم برای اخمات تنگ شده بود😁بریم حسابشو برسیم. _سلامی کتی(گربه کوچولو) من باید برم یه کار خلی مهم داشتم سریع بدون برگشتن به حالت عادی رفتم خونه مستر و بهش گفتم چ خبره😢اونم می خواست تبدیل به مرد لاکپشتی بشه که کمرش درد گرفت.
دیگه چاره ای نداشتم جز رفتن، رفتم اونجا و برای شکست حاک ماث تلاش کردم کت نوار:مگه این خانم از پاریس خارج نشده بود😮 لیدی: آره اما نمیدونم چرا این جوریه داستان😞 یهو دیدم مایورا هم داره میاد « از زبان ستایش ( خودم) اون ناتالی و پیر زنه که گروگان حاک ماث بودن الکی بودن اگه قسمت ۲۳ از فصل سه رو دیده باشید میدونید چی می گم.» دست مایورا یه چیزی بود و داشت یکی رو با خودش میوورد.
وای توی دستش جعبه معجزه گر ها بود و استاد فو هم گیر انداخته بود.امد پیش حاکماث و یهو دیدم اون پیر زنه ناپدید شد فهمیدم که اون الکی بود و می خواستن که من برم پیش استاد تاحویتش لو بره😩 _لیدی حالا چه کار کنیم!وای نگاه کن معجزه گر زنبور رو برداشت. لیدی باگ:اونا معجزه گر زنبور رو برداشتن و کلویین بی رو به هم تیمی خودشون اضافه کردن😟و حالا سه به دو بودیم.
من دیگه تحّمل نتونستم کنم و زدم زیر گریه.کت گفت:لیدی باگ گریه نکن همه چیز درست میشه تو همیشه مارو تو بدترین وقت ها نجات میدی و مارو میبری تو بهترین ها.و بعد اشکامو پاک کرد.منم پریدم تو بغل کت و اونم منو بغل کرد🙈و بعد یهو کت گفت:
_وای لیدی باگ اونجارو نگاه کن یه قهرمانه؟آره یه ابرقهرمانه! _نه یه ابر شروره😫 _فکر نکنم.این دفعه اشتباه گفتی _من ابر شرورارو از یه کیلومتری حس میکنم🙅 یهو اون امد و گفت سلام کوچولوها لیدی باگ: وای خدای من این همون بود😨یعنی اون یه قهرمان بود؟((از زبان ستایش:بچه ها اگه فصل سه قسمت زمان برگردون رو دیده باشید این قهرمان همون زنه بود که اون روز شرور شده بود و آون سنجاق سینه با نوشته های چینی❇یه میراکس بوده.میراکس انکبوت البته واقا نبوده من از خودم ساختم)).
_بیاید بریم فو رو نجات بدیم. کت نوار:یکم سنتون زیاد نیست😂 _من فقط ۱۷۸ سالمه جانم😆 _چی😨😨😨😨😨😨😨😨😨 از زبان لیدی باگ🐞:
کم کم هوا داشت تاریک میشد و هنوز نفهمیده بودم با 🔩با پیچی که قدرتم بهم داده بود باید چه کار میکردم.وای داشت فرصت هامون رو از دست میدادیم😵آها فهمیدم با اون یه چیزایی ساختم که یهو حاک ماث گفت معجزه گر هاتون رو بهم بدید مگرنه این زنه رو.....میکنم(( از زبان ستایش: اون زنه همون ناتالی بود ولی اون الکی بود.)) کت نوار ببین میتونی جعبه رو از کلویین بی پس بگیری؟ با کمال میل بانوی من😌😌😌😌 و جعبه معجزه گر هارو پس گرفتم .دیگه کلا شب شده بود و چشم چشمو نمیدید.آها سریع رفتم شهرک سینمایی و یه چراغ خیلی نورانی برداشتم و رفتم به بقیه ملحق شدم،کت هم بقیه هولدر هارو جمع کرده بود از ریناروژ گرفته تا کاراپیس🙌دیگه تعدادمون زیاد بود و با این تعداد خیلی راحت شکستشون دادیم.و اونا فلنگ رو بستن😏معجزه گر زنبور رو پس گرفتم و به کلویی گفتم🙅شاید قبل این کارت بهت میراکس میدادم اما الان امکان نداره😈خیلی ببخشید اما من باید برای این معجزه گر یه هرکول دیگه پیدا کنم😡خداحافظ.رفتیم پیش مستر فو.
و بعد گفت: لیدی باگ تو دیگه کاملا آماده ای و دیگه براش پذیرفته شدی و بعد یه چیزایی رو زیر لب گفت که من نفهمیدم انگار میگفت لیدی باگ ایناس اصلا نفهمیدم.یهو یه نور وحشت ناک جعبه معجزه گر داد و مثل یه لیدی باگ«کفشدوزک»شد و دادش به من.لیدی باگ تو از این به بعد نگهبان جدید معجزه گر هستی😄 _چی😅😅😅😅😅😅 و بعد با اون خانومه رفتن.
منم رفتم خونه و جعبه جدید معجزه گر هارو مخفی کردم.فردا رفتم تو ایستگاه مترو. _سلام مرینت،امید وارم موفق باشی. _حتما باید برید! _آره اگه ما اینجا بمونیم برات دردسر میشه.بیا اینم معجزه گر لاکپشت. _خداحافظ.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام من همین امروز عاشق داستانت شدم 😍😍😍 یعنی تا قبل از امروز نمیخوندم😁ولی از امروز به بعد همیشه داستانت رو میخونم چون عالین💋
به تست های منم سر بزن 😙😙
لطفا به پروفایل منم سر بزنید و تست هایم را انجام دهید ممنونم