
این داستان مرینت و ادرین خواهر برادرن
ساعت 3 شب از زبان مرینت... الان وقت شیطنته 😈 خب ساعت کوک شد وقت عملی کردن نقشست رفتم دم در اتاق گوشه ی در رو باز کردم و ساعتم رو گذاشتم داخل و پشت دیوار گایم شدم گوشه ای از در روباز گذاشتم تا قیافشو ببینم 123 حالا 📣: درینگگگگگگگگ مثل جن زده ها از خواب پرید 🐈: مرینتتتتتتتتت میکشمت 😡 با شنیدن این حرف پا به فرار گذاشتم از زبان آدرین... 📣: درینگگگگگگگگ با صدای ساعت زنگ از جام پریدم یه نگاه به ساعتم کردم ساعت 3 نصف شب بود صدا هم از اون نبود نگاهم به در افتاد ساعت مرینت جلوش بود فهمیدم کار مرینته
🐈: مرینتتتتتتتتت میکشمت 😡 صدای دویدن اومد هه پا به فرار گذاشت فردا کارتو تلافی میکنم فسقل خانوم 😏 فردا صبح از زبان مرینت.... با صدای ساعتم از جام بلند شدم دستام رو به سمت سقف بردم و خمیازه ای کشیدم از تخت بلند شدم و دمپایی های صورتیمو پوشیدم رفتم و دست و صورتم رو شستم و با حوله نرم خوشگلم خوشک شون کردم و رفتم پایین همه دور میز بودن و صبحانه میخورند 🐞: صبح بخیر مامان صبح بخیر بابا صبح بخیر داداشی😂!! 🐁🐀: صبح بخیر 🐈: ظهر بخیر فسقل خانوم 😁 🐞: بامزه😠
نشستم سر میز و شروع به خوردن کردم بعد صبحانه رفتم بالا تا حاضر بشم بلوز خاکستری مو با یه دامن لی و ژاکت مشکی پوشیدم رفتم دم در تاسوار ماشین بشم من با آدرین میرم شرکت آخه من طراح شرکتم و آدرین هم مدیر شرکته در واقع تو شرکت آدرین کار میکنم خواستم سوار ماشین بشم که یادم افتاد قلم طراحیمو جا گذاشتم من بدون اون قلم نمیتونم طراحی کنم 🐞: اممم من قلم طراحیمو جا گذاشتم میرم بردارم زود برمی گردم 😐 🐈: باشه 😈 رفتم داخل از زبان آدرین... مری گفت که قلمشو جا گذاشته و برگشت خونه هه مری خانوم فکر کردی یادم میره دیشب چیکار کردی؟ خب منم گاز ماشین رو گرفتم و راه افتادم 😏 از توی آینه جلو نگاه کردم مرینت داشت بدو بدو دنبالم میکرد 🐞: میکشمتتتتت😤 😂😂 وای خدا قیافش دیدنی بود

از زبان مرینت... داداشششششش 😤 اوففففف هندیسفری مو گذاشتم تو گوشم یه آهنگ شاد پلی کردم و بدو بدو راه افتادم نفس نفس زنان رسیدم دم در شرکت دویدم داخل و رفتم اتاق جلسه 🐞: سلام ببخشید دیر کردم 😑 👥: مشکلی نیست 🐈: خب دوستان همون طور که میدونید من یکم توضیح دادم بقیه توضیحات رو خانوم چنگ میدن چون پروژه برای ایشونه 😊 👤: ببخشید میشه پروژه با شما باشه؟ 🐈: چرا😕 👤: من خوشم نمیاد با زن جماعت کار کنم 🐈: پس... 🐈: شراکت بی شراکت😠 🐞:چی😃 🐈: برو دفترم😠 🐞: ب... باشه 😐
رفتم بیرون داداشی خودمه با این که اذیت میکنه و کرم میریزه ولی هیچ وقت تو هیچ شرایطی تنهام نزاشته بله دیگه داداش ها همینن😎
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی اجی 😘
مرسی
وای خیلی قشنگ بود
ناظرش خودم بودم
بازم مینویسی 💖
خیلی ممنون
نمیدونم لایکش زیاد باشه میزارم
عالیییی
مرسو
عالیییییییییییی
مرسیی
فاطمخ
مرسی اجییی
عالی بود اجی میشی مرینت 15 ساله از یزد
اجی میشم
اسم اصلیت را نمیگی؟
ستایش 13 از اهواز
عالیییی
عالیی
عالی بود
مرسیی