این داستان مرینت و ادرین خواهر برادرن
ساعت 3 شب
از زبان مرینت...
الان وقت شیطنته 😈 خب ساعت کوک شد وقت عملی کردن نقشست رفتم دم در اتاق گوشه ی در رو باز کردم و ساعتم رو گذاشتم داخل و پشت دیوار گایم شدم گوشه ای از در روباز گذاشتم تا قیافشو ببینم
123 حالا
📣: درینگگگگگگگگ
مثل جن زده ها از خواب پرید
🐈: مرینتتتتتتتتت میکشمت 😡
با شنیدن این حرف پا به فرار گذاشتم
از زبان آدرین...
📣: درینگگگگگگگگ
با صدای ساعت زنگ از جام پریدم یه نگاه به ساعتم کردم ساعت 3 نصف شب بود صدا هم از اون نبود نگاهم به در افتاد ساعت مرینت جلوش بود فهمیدم کار مرینته
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
عالی اجی 😘
مرسی
وای خیلی قشنگ بود
ناظرش خودم بودم
بازم مینویسی 💖
خیلی ممنون
نمیدونم لایکش زیاد باشه میزارم
عالیییی
مرسو
عالیییییییییییی
مرسیی
فاطمخ
مرسی اجییی
عالی بود اجی میشی مرینت 15 ساله از یزد
اجی میشم
اسم اصلیت را نمیگی؟
ستایش 13 از اهواز
عالیییی
عالیی
عالی بود
مرسیی