11 اسلاید صحیح/غلط توسط: Lvecolle انتشار: 3 سال پیش 146 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب بعد مدتها پارت جدید داریم ...
*نامجون*
پشت سر پسرا چمدونمو تحویل گرفتم ...
*جین همگام باهام شد و گفت : حالا که رسیدیم میشه بگی مشکل چیه؟! چیشد که حتی قید دیدن جونگکوک و سوآهم زدی؟ میدونی چند وقته منتظریم مرزا باز بشه؟
* رفتنو دیدنشون هیچ سودی نداره ! اونا اونجا دفن نشدن *
*جین از حرکت ایستاد ابرو هاش از تعجب بالا رفت ... میخواست یک چیزی بلند بگه که انگار منصرف شد ... سرشو کمی بهم نزدیک کرد : منظورت چیه؟ یعنی چی؟ اینو چجور میخوایی به بقیه توضیح بدی؟ اینکه تا اینجا دووم اوردن این بود که میتونستن حداقل اونجا باهاش حرف بزنن ... همینجوریشم برا که تنها گذاشتن برن روسیه خودشونو نمیتونن ببخشن... اگه بفهمن جنازه ها ناپدید شده.... *
*دستشو به سرش گرفت و ادامه داد* وای... وای...... *
*بقیه که جلو تر از ما میرفتن با صدای جین به عقب برگشتن .... دستمو انداختم رو شونه ی جین و وادارش کردم حرکت کنه ..*
یک ساعت بعد همگی تو دفتر رئیس نشسته بودیم... آقای کیم خیلی جدی دست به سينه نشسته بود و بهمون نگاه میکرد ... قبلش از همه چی مطلع شده بود و حالا متفکر بود! مثل من داشت به این فکر میکرد که قضیه رو چجوری با پسرا در میون بذاره که شوکه نشن و دقیقا چه بیانیه ای باید برا ارمیا منتشر کنه ... خبر زنده بودن جونگکوک تو کره که نه حتی تو دنیا ام غوغا میکرد ...
*تهیونگ ک دیگه صبرش سر ریز شده بود گفت : میشه بگین مشکل چیه؟ الان چی مهم تر از دیدن جونگکوکه که مجبور شدیم برگردیم....*
*تقه ای به در خورد و بعد چند ثانیه سوبین با یک استرس مشهود روی صورتش وارد اتاق شد و کنار من روی صندلی نشست ...*
*رئیس نفس عمیقی کشید : باید آماده شید و کارتونو از امروز سر بگیرید بعد چند ماه استراحت سرتون خیلی شلوغ میشه .... چند تا برگه روی میز گذاشت و ادامه داد : اینا برنامه های امسالتونه ... قراره یک تور بذاریم برای نیویورک .. پاریس ... لندن و فرانکفورد که برنامشو برای شیش ماه دیگه چیندم...*
امروز عصر باید تو یک جلسه اضطراری شرکت کنید و از امروز تا دو ماه باید به امادگی جسمانی گذشتتون برگردید ... ازتون میخوام همه چیو به روال سابق برگردونید فنا دیگه نمیتونن منتظر بمونن ...
*شوگا دستشو تو موهاش فرو کرد و پوزخند زد
" چجوری شیش نفری به روال سابق برگردیم؟ فکر میکنین فنا خوشحال میشن شیش نفری مارو رو استیج ببینن...؟"
*رئیس کیم لبخندی زد و گفت : قرار نیست شیش نفری اجرا کنید... دوباره هفت نفر میشین...
*تهیونگ که دیگه داشت گریش میگرفت گفت : هی نامجون ... چرا اینقدر ریلکسی... با این قضیه مشکل نداری که یکی دیگه رو بیارن جای جونگکوک! ؟ این قضیه اونقدر مهم بود که حتی قید دیدنشو زدی؟ به این زودی گذاشتیش کنار؟... *
*اشکاش راهشونو باز کردن : فک میکنین با ی نفر دیگه میتونین جاشو پر کنین ؟ بنظرتون دوباره میشه بی تی اسو برگردوند!؟ این ممکنه ؟*
از جاش بلند شد و گفت : عضو جدید هرکی که باشه من قبولش نمیکنم ... من استعفا میدم... اگه میخوایین هفت نفر باشین.... پس دو نفرو بیارین ...*
میخواست بره بیرون که رئیس کیم گفت : من هیچ وقت نگفتم میخوام عضو جدیدی رو بیارم.... وقتی گفتم روال سابق یعنی روال سابق ... بدون هیچ تغییر .. بی تی اس هفت نفره با همون اعضای سابقش .... با اینم مخالفی؟ اگه مخالفی مشکلی نیست ... میتونی استعفا بدی.. نیازیم به پرداخت جریمه فسخ قرار داد نیست...
تهیونگ با کلافگی انگشتاشو توی موهاش فرو برد و برگشت عقب : میگین روال سابق میخایین جونگکوکو برگردونید ؟ میتونین زندش کنید؟
*رئیس کیم سرشو تکون داد : برا این موردم یک برنامه دارم ... فقط قبلش شخصا باید باهاش حرف بزنم ...
*تهیونگ با ی پوزخند روی لبش سرشو تکون داد : اوکیه ....
*سرشو انداخت پایین و به سمت در رفت .. جیمین و جیهوپ پشت سرش از جاشون بلند شدن که برن دنبالش ...
*جین سرشو بهم نزدیک کرد و اروم گفت : چیزی که دارم بهش فکر میکنم درسته ؟ منظورت از اینکه اونجا دفن نشدن این بود هنوز زندن ...؟
سرمو اروم تکون دادم ....
سوبین که تا اون لحظه سکوت کرده بود رنگ از رخسارش پرید ...
میخواست بزنه زیر گریه اما جلوی رئیس کیم جرات نداشت ...
دستشو گرفتمو محکم فشار دادم و اروم توی گوشش گفتم : اون حالش خوبه ولی این بین خودمون میمونه ...
*جوری که انگار داشت بغضش میترکید سرشو تکون داد .. جینم سرشو بین دستاش گرفته بود و سکوت کرده بود ... میترسید یک چیزی بگه ... چون دوباره همه چیز خطرناک شده بود...
شوگا که با فاصله ازمون نشسته بود و انگار نفهمیده بود جریان چیه سکوتو شکست : اونا رفتن ... بنظر ازتون ناامید شدن ... منم ازتون نا امید شدم ... برا کسب سودتون دنبال بدل اونین؟ میخوایین یک دنیا رو گول بزنین ؟ ... متاسفم منم دیگه نیستم ... منم با تهیونگ استعفا میدم ...
*از جاش بلند شد بره بیرون که صدای رئیس باعث شد از حرکت وایسته : بدلی نمیخوام بیارم ... جونگکوک زندست ...
چهار نفری وارد خوابگاه شدیم ... انگار تهیونگ و جیمین و جیهوپ برنگشته بودن که همه جا اینقدر سوت و کور بود ...
جونگکوک خیلی غریبانه به اطراف نگاه میکرد ... وقتی که نبود خوابگاهو عوض کرده بودیم و حالا انگار اینجا احساس غریبی میکرد ... رفتم سمتشو گفتم : اینجا چهار تا اتاق داره ... شوگا تنها تو اتاقش میمونه .... میتونی فعلا اونجا بمونی ...
*شوگا که انگار هنوز شوکه بود سرشو با گیجی تکون داد و دستشو پشت سر جونگکوک گذاشت و به سمت اتاقش راهنماییش کرد ...
*از وقتی فهمیده بود جونگکوک زندست غیر دو قطره اشک هیچ ریکشن دیگه ای از خودش نشون نداده بود ....
اون سه تا انگار قصد برگشتن نداشتن.. بعد از اینکه دوش گرفته بودیم جین خودشو به گردن جونگکوک اویزون کرده بود و ولش نمیکرد ... شوگام انگار یخش باز شده بود و از شوک در اومده بود که از اون طرف دیگه به جونگکوک اویزون شده بود ... نمیدونستم دوتا کووالا تو خونه داریم .... جونگکوکم که تو رودرباسی گیر کرده بود دستشو دور کمر اون دوتا انداخته بود و با صبوری به سوالای چرتو پرتشون جواب میداد ....
*شوگا : میشه ریشاتو نزنی؟
جونگکوک با ی جدیت خیلی جدیدی تو چشاش گفت _قصد دارم همین کارو کنم *شخصیتشانگار از این رو به اون رو شده بود ...
*جین ریز خندید : اگه بهم نمیگفتن جونگکوکی با اون تیپ و قیافه ای که زده بودی نمیشناختمت ...
*و از جونگکوک جدا شد انگشتشو سمتش گرفت و همونجوری که براندازش میکرد گفت : ریش ده سانتی و سیبیل ... لباس چهارخونه ای که توی تنش زار میزنه و شلوار جین گشاد ابی .... اگه کلاهتم بذاری، وقتی بقیه اومدن و به عنوان عضو جدید معرفیت کردیم قطعا سکته میکنن ... خیلی افتضاهی جونگکوک خیلی....
*و خیلی سرخوش زد زیر خنده ... شوگا ام از جونگکوک جدا شد و گفت : فکر خوبیه ... عضو جدید بی تی اس .... نزن ریشاتو جونگکوک خیلی خوب شدی خیلی .... تو روسیه احتمالا همینجوری استتار کردی که کسی نشناختت ... هی نامجون ... بیا همین الان بریم وی لایو و به عنوان عضو جدید معرفیش کنیم
متعجب به من که در حال اماده کردن دوربین واسه پخش وی لایو بودم نگاه کرد : جدا میخوایی با این وضعیت ببریش رو وی لایو؟
*نیم نگاهی بهشون انداختم : وقتی حاضر نمیشه ریشاشو بزنه باید باهاش چیکار کنم ... رئیس کیمم گفته مهم نیست چجوری امشب باید بریم وی لایو ...
البته یه اشاره یه ریزی کرد که همینجوری بهتره ... اینجوری بیشتر سر و صدا میکنه و مردمو کنجکاو میکنه ...شیش ماه پس از فوت یکی از اعضا ... پسر مرموزی که به عنوان عضو جدید بی تی اس معرفی شد شباهت زیادی با عضوی که فوت کرده دارد ... ایا جونگکوک برگشته؟ میشه سرتیتر خبرا ...
*با گفتن این حرفا همونجور که با دوربین ور میرفتم با شیطنت و سرخوش ریز خندیدم * شوگا با تعجب گفت :
_ ینی الان نمیخوایی بگین جونگکوکه ؟
نامجون سرشو به علامت منفی تکون داد : اگه با ریشاشم نشناسنش قطعا وقتی شروع کنه به حرف زدن میفهمن
میتونین جونگکوک رو بشناسین؟ وقتی که با موهایه بلند و باز که تا روی شونه هاش اومده روی صندلی نشسته ؟ یا وقتی که ریش چهار پنج سانتی داره و لباسای نامرتبی تنشه؟ اگه همه اینارو باهم داشته باشه چی میتونین بشناسیدش؟ اونم وقتی که شیش ماه از زمانی که خبر دادن اون دیگه بین ما نیست ؟ ... منکه فکر نمیکنم اگه یک روز جونگهیون رو اینجوری توی لایو ببینم بتونم بشناسمش ... شاید بتونم... اما باور کردنش سخته اینکه باور کنی اون واقعا بینمون برگشته ... البته اگه کنار بقیه ی اعضای شاینی باشه برای هممون یک سوپرایز فوق العادس ...
اینارو گفتم تا بتونین بهتر لحظه ای که لایو شروع میشه آرمی هایی که دارن اون لایو رو میبینن درک کنین و با داستان ارتباط برقرار کنین ...
نامجون تک سرفه ای کرد و شروع کرد به حرف زدن _ سلام ... حقیقتا ... این یک نشست خبریه که قراره چهار نفره برگزارش کنیم ... یک ساعت قبل سه نفر از اعضا وقتی فهمیدن قراره این نشست خبری برگزار شه بدون اینکه کامل به حرفامون گوش بدن ... ترجیح دادن قهر کنن ...
ن*امجون پوزخند زد ... شیطنت از سر و روش میبارید اما خودشو جدی گرفته بود... :حتما براتون سواله اگه سه نفر قهر کردن ... اون نفر چهارمی که امروز قراره همراه ما باشه کیه ...
خب اون عضو هفتمه که قراره از امروز بهمون ملحق شه ... *نامجون چپ چپ به جونگکوک نگاه کرد که ینی بیا اینجا ...
*جونگکوک همونجوری که سرشو پایین انداخته بود رفت تو کادر دوربین .... *جین و شوگا ام پشت سرش با یه لبخند خنگولانه وارد کادر شدن ...
*نامجون از یقه ی گشاد جونگکوک گرفتو اونو سمت خودش کشید : الان شاید یکم نامرتب به نظر بیاد ولی سعی میکنیم درستش کنیم ... معرفی میکنم بهتون... هفتمین عضو بی تی اس ...
*جونگکوک با خجالت ریز خندید و دستشو بالا اورد و گفت : سلام ...
*شوگا دستشو انداخت دور گردن جونگکوک و گفت : جونگکوکااا وقتی حافظت برگرده میخوام بدونم چه حسی داری که اینقدر اصرار کردی با این تیپ جلوی ارمیا ظاهر شی ...
*نامجون دستشو رو پیشونیش گذاشت و سعی کرد خندشو کنترل کنه بعد چند ثانیه به دوربین نگاه کرد : احتمالا از خجالت اب شه ... الان که معتقده تیپش عالیه ... البته سبک کلاسیکم خوبه ... شاید استالیستمون بگه میتونه همینجوری به کارش ادامه بده ...
* برای تامین امنیت سواه برای مدتی احتمالا جونگکوک باید حافظشو از دست میداد تا دلیل نبودنش توجیه شه * این چیزی بود که رئیس کیم گفته بود و حالا مجبور بودن نقش بازی کنن ... البته فراموشیه قبلابیه جونگکوک میتونست یه سوژه ی جالبم باشه برا اذیت کردن اون سه نفری که چند ساعت قبل همه چیو ول کرده بودنو رفته بودن تا به اصطلاحی مانع اومدن عضو جدید بشن ... نگفتن این حقیقت بهشون مجازاتی بود که رئیس کیم براشون در نظر گرفته بود
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
عالی بود
۱ هفته پیش گفتی تا فردا ایشالا
واای ببخشید 🤣
فقط ی سوال اسم داداش برایت چی بود
منتشر شد
اهم..خب خب مثه همیشه عالی بود و اینکه میتونی بهتر ازینم بنویسی
فقط اگه میتونی از فصل دو ی توضیح مختصر بهم بدی؟
گیج شدم چی ب چیه
تروخدا پارت بعدو بزارررررررررررررر
رفتم بنویسم
لطفا لطفا لطفا حداقلش پارت بعد رو بعد امتحانا بزار
باوشه
تا فردا ایشالا
☆
خیلی عالی مثل همیشه😊💜
عالی بود میشه پارت بعدی روهم بزاری ببخشيد که از اول داستانتو خوندم لایک نکردم به خاطرت ما میشه بزاری
منونننننن
l purple you 💜
داستانت خیلی عالیه لطفا ادامش رو بزار
حتما😍❤️
واییییی اجییی همراه جونگ کوک با پارت جدید برگشت🤩🤩💜💜
عالییی عالییی عالییی خیلی خوب بود🤩💜🫂
یکم حالت طنزم گرفت🤩💜 واقعا امیدوارم هیچ وقت جونگ کوک رو اون شکلی نبینم🤣💜
نمیشه دل بنده را شاد کرده پارت بعدو زودتر بزاری🥺💜🫂
پارت بعد ایشالا سال دیگه😂