کلی فکر کردم تا یک رمان پرماجرا و جذاب واسه طرفدارای کیپاپ و مخصوصا بی تی اس و جونگهیون عزیزمون بنویسم...
اون روزا رو هیچ وقت یادم نمیره وسط اتاقم میشستمو جزوه هامو دورم میچیندم و صبح تا شب میخوندم....
هر شبم که میگذشت رویه یکی از روزایی که توی یک برگه نوشته بودم خط میزدم....
روز شمار روزایی که باید بگذره برای رسیدن به چیزی که میخام....
لب تابمو بستم و با پاهای لرزون به سمت میز تحریرم رفتم پر برگه بود روز شمارم که فقط یک روز ازش مونده بود، تموم جملات انگیزشی، تموم عکسا طراحیا و صندوقچه نامه هام، به همه ارزوهام که یکهو جلوی چشمام خاکستر شده بودن زل زدم.....
پاهام توان نگه داشتنمو نداشت دستمو به میز گرفتم وهق هقم بلند شد تموم برگه هارو یک ضرب از دیوار کندم...
_اخه چرا؟؟ امروز باید میرسیدم....
امروز باید برای رفتن اماده میشدم....
خدایا چرا ازم گرفتیش؟
چرا چیزیو که چهار سال تموم براش زحمت کشیدمو بهم ندادی ؟؟
روی زمین نشستم عکسیو که چهار سال تموم بهش زل زده بودمو برداشتم اشک اونقد جلوی چشامو گرفته بود که حتی چهره شو نمیدیم
کاش خواب بودم بیدار میشدم میدیدم تازه امروز شده ایمیلمو باز میکردمو میدیم با درخواست بورسم موافقت شده
اما این درد اونقدر عمیقه که داره میگه راسته همش.....
برگه روز شمارمو برداشتم.... هنوز یک روز مونده بود.... پوزخندی زدم و جلوی کلمه ارزیابی بزرگ نوشتم i lost
برگرو انداختم و لباسامو پوشیدمو از خونه زدم بیرون
هوا ابری بود مث هوای سئول نفس عمیقی کشیدم و کل روز قدم زدم فک کردم به تموم چهارسالی که میتونستم با دوستام خوش باشم اما بخاطر هدفم قید همشونو زدم الان تنها بودم....
خودم با خدایی که چهار سال پیش قول داده بود منو به هدفم میرسونه....
شاید باید یک جور دیگه تلاش میکردم...
یا شایدم یک جور دیگه شروع میکردم
یا شایدم هدفم از اول اشتباه بود بعد هشت ساعت قدم زدن و سر و کله زدن با افکارم بابا بهم زنگ زد _بله؟
_کجایی؟ ادرس بده بیام دنبالت میخوام برم تا خونه همکارم قبلش میرسونمت خونه
به اطراف نگاه کردم و اسم خیابونو بهش گفتم بعد چند دقیقه جلوی پام ترمز کرد در ماشینو باز کردمو سوار شدم
وقتی نشستم تازه فهمیدم پاهام چقدر خستن... به صندلی تکیه زدمو چشمامو بستم بعد چند ثانیه دیگه هیچی نفهمیدم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
48 لایک
عالی بود💜💜💜
عاشق داستانتم
میگم میشه یک خلاصه ببگی لطفا من اصلا درست نفهمیدم چی شد می خواهم برای اینکه در پارت های بعد دچار مشکل نشم یک خلاصه بگی چی شد😁البته فکر نکنید خنگم😇
چرا درباره اون پسره که نمیتونم اسمشو بگم هر وقت اسمشو یا عکسشو میبینم مثل همه فن های جونگهیون حالم بد میشه😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
😟😟😟 من ولی با نوشتن این رمان حس میکنم واقعا زندست❤️
خوب بود
❤️❤️❤️
بچها نمیدونم این ویژگی ویرایش جدید تستچی چجوریه اگ داستانو ویرایش کنم تاثیری رو زملن انتشار میذاره یا نه اما شاید پارت سه و چهارو یکی کنم اخه حس میکنم پارت سه خیلییییییی کمه و اونجوری که منتظرین واقعا دچار عذاب وجدان میشم..... ☹️ بعد اینهمه صبر کردن با بیست خط مواجه شین.... ولی میترسم که یک وقت بعد ویرایش دوباره بره اخر لیست بررسی چیکار کنم ؟ ریسک کنم ویرایش کنم یا با بیست خط مشکلی ندارین؟؟؟
عالی بودددددددددددد😍❤❤💜💜💜💜
میسی عزیزم 😍😍😍😍
خوبی داستانت به طولانی بودنشه
عالی بود
منتظر پارت بعدم🎀
مرسی عزیزم از نظرت امیدوارم از طولانی بودن پارتاهم راضی باشین چون میترسم طولانی بودنشون اذیتتون کنه و اینکه به این نکته دقت میکنم که هر پارت طولانی باشه چون منتظر موندن تا گارت بعد همینجوریش اغصاب ادمو خورد میکنه چ برسه ب اینکه پارتا کوتاه باشه که کوتاه بودنشون باعث میشه خیلیییییی رمان طول بکشه..... و اینکه خود رمانم تقریبا طولانیه و ماجراهای زیادی قراره رخ بده مث رمانایی که حالا تو سایتای مختلف میذارن.... و اینکه دو سه پارت دیگه که بی تی اس وارد داستان میشن احتمالا هرروز و یا روزی حتی دو پارت هم داریم.... اینارو واسه همه گفتم ک جا نمونین ی وقت 🤗
من شانس ندارم اصلا 😐😐😐
تا منتشر شه چند تا سوال بچها؟ دوست دارین کدوم عضو بی تی اس نقش پررنگ تری داشته باشه؟
اره اتفاقا قرار بود این رمانم راجب اکسو باشه و این دختره در اصل جاش با بکهیون عوض شه اما خوب ممکن بود هیت بگیرم و یکسریا خوششون نیاد و اتفاقا برای انتشار گذاشتم اما پاکش کردم و اینکه احتمالا این رمانو عاشقونه در اوردن سخت میشد.... دیدم زیاد جالب در نمیاد... اما حتما راجب اکسو هم میذارم چون اکسو معجزه منه 😍
فرقی نداره ولی ترحیجا ته ته البته هر جور خودت راحتی😍
پارتی ک بی تی اس میاد و گذاشتم برا انتشار بسی باحاله و... مخصوصا پارت 6 منتطرم وقتم ازاد شه ادامشو بنویسم خودمم خیلی ذوق دارم احتمالا از چهار روز دیگ هرروز پارت داشته باشیم 😁
و من همچنان دو هفتس منتظرم تا پارت بعد بعد منتشر شه😒😒😒😒
جدی😐🙄🙄🙄😒😒😒😒😐😐😐😐😐😐
خودمم داره گریم میگیره هر ی ربع ی بار میام سر میزنم ببینم منتشر شده یا نه 😂 صبحا با خوشحالی و استرس سر میزنم وقتی میبینم زده در حال بررسی اعصابم خورد میشه....