6 اسلاید صحیح/غلط توسط: f̈Öf̈Ö🐤 انتشار: 3 سال پیش 420 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
تا پارت 9 صبر کنید دارم تند تند پارت ها رو میزارم تا به پارت 9 برسم پارت 10 هم که جدید هست رو نوشتم یکمی صبوری کنید🤧😅
منم بهش دست دادم و برای ادای احترام خم شدم
ج: خیلی بریم؟
من: اهوم بریم
سوار ماشین شدیم من صندلی عقب نشستم جیمین هم صندلی جلو کناره همونی که ماشین رو کنترل میکنه نشست و شوگا بود اسمش؟ اره همونم کنار جیمین نشست
راه افتادیم
من: راستی جیمین ماشینت چی شد؟
ج: ماشینم؟ اها اره دیشب رفتم اداره پلیس گفت دزد های سئول معمولا خوده ماشین رو میبرن کسایی که ضبط ماشینت رو بردن ماله سئول نیستند و از ما کاری بر نمیاد
شوگا: خیلی خب حالا کجا بریم؟
ج: نمیدونم یونگی خودت یه جای خوب اگه سراغ داری مارو ببر
ش: خیلی خب باشه
بعد از چند دقیقه جلو یه مغازه وایسادیم
ش: خیلی خب پیاده بشید
هممون پیاده شدیم و وارد مغازه لباس فروشی شدیم
لباساش خیلی قشنگ بودن اصلا نمیشه توصیف کرد هیچ چیز اینجا رو دنیای بیرون از اینجا رو نمیشه توصیف کرد خیلی قشنگ بودن
ج: یک لباس انتخاب کن بعد برو تو اتلق پرو بپوش
سرمو تکون دادمو شروع به انتخاب کردن کردم
یه لباس سفید دیدم که استیناش نیم ربع بود و یه لایه تور روش بود و یه پاپیونه مشکی رو یقه اش بود
ماهم الان تو تابستونیم فکر نکنم سرد باشه با دست به لباس اشاره کردم
م: جیمین این خوبه؟
جیمین برگشت امد سمت من
یکم خودشو متفکر نشون داد
_بزار نظر یونگی رو هم بپرسیم خب حالا تو برو شلوار هم انتخاب کن
حرفشو تأیید کردمو دنبال شلوار گشتم
داشتم میگشتم که یه خانم امد و با لبخند گفت: سلام از من کمکی بر میاد؟
منم لبخند زدمو گفتم: شلوار واسه من چی دارین؟
زنه برگشت تیپو نگاه کرد و داشت سعی میکرد نخنده گو.ساله نخند
_ما دامن هم داریم میخواین ببینید؟
_بله حتما
بعد راه افتاد و منم دنبالش مثل جوجه اردک راه افتادم زنه وایساد منم وایسادم❤
_بفرمایید اینم بوتیک دامن های ما
نگاهی کردم دامن هاش کردم قشنگ بود نمیتونم از بین این همه یکی رو انتخاب کنم
_جیمین
باصدای من جیمین برگشت و نگام کرد
_بله؟
_میشه بیای اینجا و نظرتو بگی؟
شوگا هم با حرف من راه افتاد هر دوتاشون با هم رسیدن و شروع کردن به انتخاب دامن واسه من
یونگی: بنظرم این خیلی قشنگه
منو جیمین برگشتیمو نگاش کردیم
جیمین: کدوم؟
رفتیم پیش یونگی که دیدم یه دامن مشکی هست که اونم طور داره تا یکم پایین تر از زانو میومد خیلی قشنگ بود میتونستم با لباسم ست کنم
م: همین خیلی خوبه
جیمین: خیلی خب باشه
بعد دامن رو برداشت و رفتیم سمت میز یه خانم تا حساب کنیم منم رفتم لباس رو برداشتم و اوردم سمت میز حساب
وقتی خریدیم حتی امتحان هم نکردم ببینم اندازه ام هست یا نه اینطور که معلومه شوگا و جیمین عجله داشتند فقط کفش مونده بود
وارد کفش فروشی کنار لباس فروشی شدیم بعد از یه انتخاب سریع منو به هتل رسوندن و خودشون سریع رفتند
منم باز به تماشای اون مستطیل جادویی شدم
میگم نظرت چیه برم بیرون؟
برم بیرون؟ یهو یه اتفاقی میافته هاااا!
نه بابا چه اتفاقی هست واسم بی افته؟ برم بیرون یکم با لباس جدیدم ببینم چه حسیه
با بی میلی از رو تخت بلند شدمو لباسمو پوشیدم موهامم با دستام شونه کردم شونه هم نداریم از شانسم
وقتی اماده شدم از هتل زدم بیرون چقدر هوا خوبه شروع کردم به پیاده روی و دیدن مغازه ها خیلی شلوغ بود و هیچ کس به کس دیگه ای کار نداشت چقدر خوب تو بهزیستی تا یه متلک نندازیم به بهم دست بردار نیستیم دیدم مردم یه جا جمع شدن سریع خودمو رسوندم به اون جمع چقدر شلوغه
که جیمین و شوگا و چند تا پسر دیگه رو اون وسط دیدم که همه کاغذ هاشونو میدادن به اونا و اونا یه چی میکشیدنو به مردم پس میدادن
شوگا یهو چشش بهم خورد هل کرد
_عه سلام میسونگ تو اینجا چکار میکنی؟
جیمین با حرف شوگا یهو هل کردو دورو برش رو گشت که چشمش بهم خورد من واقعا از کاراشون سر در نمیارم
_عه سلام خوبی میسونگ؟ اینجا چکار میکنی؟
من: شما دارین چکار میکنید؟
همه توجه شون به من جلب شد حتی اون پنج تا پسر که با اونا بودن نگاه سنگین همه رو روی خودم حس میکردم
جیمین: خب میتونم برات توضیح بدم!
من: خب توضیح بده
جیمین صداشو اروم کرد: خب اخه اینجا نمیشه تو برو هتل خودم میام همه چی رو واست توضیح میدم خب؟
یکی از اون پسرا: جیمین این کیه؟
جیمین: الان وقتش نیست کوک بعدا واسه شما هم توضیح میدم
همونجو که داشتم نگاشون میکردم از اون جمع خارج شدم که یه نفر در حالی که یه مستطیل کوچیک دستش بود (ای بابا اینجا همه چیشون مستطیلی هست که چه خبرشو نه) امد طرفم
_خانم شما جیمین رو میشناسید؟
سعی کردم بهش محل ندم و هی دنبالم میومد همون سوال رو میپرسید سریع خودمو وارد یه مغازه کردم نمیدونم چرا ولی از دست جیمین ناراحت بودم و واقعا دلیلی نمیبینم اخه اون چکاره ی منه؟ خودمو سرگرم دیدن وسایل مغازه کردم ظرف و ظروف شیشه ای میفروخت فروشونده اش هم که نبود لابد اونم الان داره با جیمین اون دوستاش حرف میزنه و برگه میده تا براش یه چیزی بنویسن
داشتم لیوانای کافه رو میدیدم که چشم افتاد به... صبر کن ببینم عکس جیمین رو این لیوانه چکار میکنه؟ عکس شوگا هم بود و همون طور اون پنج تا پسر خدایا اینجا چه خبره؟
_خانم کمکی از من بر میاد؟
با صدای یه مرد از جام پریدم ای شکلات سمی بخوری بیفتی رو جا قلبم امد تو معدم
_ام نه شما فروشنده هستین؟
_بله حالا کمکی ازم بر میاد؟
_خب راستش میخواستم بدونم این عکس پسرا که رو این لیوانه هست کی هستند؟
مرده تعجب کرد و چشاش گرد شد
_مگه میشه نشناسیدشون؟ اینا گروه BTS هستند که مخفف پسران ضد گلوله هست معروف ترین و بهترین بوی بند جهان موسیقی ها شونو نشنیدین؟) من با تعجب به مرده خیره شدم بوی بند جهان؟ پسران ضد گلوله؟ موسیقی؟ یعنی چی؟ یعنی جیمین خیلی ادم معروفی هست؟ همین طور یونگی و اون پنج تا پسر دیگه؟
_خب ببینید من اسم این دوتا رو میدونم (و با دست به جیمین و شوگا اشاره کردم) ولی اون پنج تارو اسم هاشونو نمیدونم میشه بهم معرفیشون کنید؟
_بله حتما (مرده امد نزدیکم و با دست دونه دونه به اونا اشاره میکرد و اسم هاشونو میگفت گفت که دخترش هم یه ارمی هست بعد از سوال من که ارمی کی هست گفت ارمی به طرفدار های اینا میگن
تشکری کردمو از مغازه امدم بیرون باید ذهنمو اروم کنم اخه این همه اطلاعات یهویی؟ نمیشه که داشتم از پیاده رو راه میرفتم که برم سمت هتل چون زیاد از هتل دور نبودم که یه ماشین مشکی کنارم ایستاد
_میسونگ میشه لطفا سوار بشی؟
با تعجب نگاه کردم جیمین و بقیه اعضا سوار بودن
همون طور که با اخم راه میرفتم و بدون اینکه نگاهی به جیمین بندازم
جیمین: حالا چرا ناراحتی؟ ما تازه دیشب باهم اشنا شدیم (ماشین اروم داشت با من حرکت میکرد) تازه تو حتی نمیدونی کیپاپ چی هست موسیقی چی هست(با حرفش کمی ناراحت شدم)من: خب که چی؟
جیمین: خب من کی وقت میکردم که بهت بگم؟ من اصلا فرصت کردم بنظرت؟
من: اره دیشب که تو ماشین بودیم کلی فرصت داشتی
جیمین: میسونگ تر.وخد.ا عاقل باش اخه تو یه غریبه بودی من چرا باید بهت میگفتم؟ میومدم میگفتم سلام من جیمین عضو بی تی اس هستم؟ بزرگ ترین بوی بند جهان؟
(خب حرفاش منطقی بود ولی فعلا نمیخواستم باهاش حرف بزنم) من: جیمین میشه بهم کمی فرصت بدی اینا رو حضم کنم؟ بعد دوییدم رفتم تو هتل بهش رسیده بودم
و احساس کردم بعد رفتن من ماشین با سرعت رفت
وارد اتاقم شدم رو تخت نشستم الان من دقیقا چکار بکنم تو این هتل؟ اها خب فکر میکنم در مورد این چیزا لباسای هری پاتری مو عوض کردم چون با اونا راحت ترم خب از اونجایی که من واقعا هیچ سرگرمی دیکه ای ندارم اون جعبه رو روشن کردم کمی شبکه عوض کردم که چشم خورد به جیمین؟ اخه چرا من؟ چرا هر جا هر کاری میکنم جیمین هست هان؟ تازه فقط دیشب باهاش اشنا شدم خدا
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
42 لایک
عالی بود 💜💜💜💜
پارت بعد...
عالی بود :)♡
مرسی
چشم
من منظر پارت بعدی ام
گذاشتم صبر کن منتشر بشه😄🍓
مهم!!! پخشش کنین | ناسا همین الان این خبر را داد که یک شهاب سنگ بسیار بزرگ به سمت زمین می آید و سرعت آمدنش خیلی زیاد است به طوری که حتی تا فردا هم طول نمیکشد که به زمین برسد خوشحالم که ایسگات کردم خداحافظ
تستتم لایکیدم:"](ولی هیچی نخوندم)
تچکر
میدونستممممم😑🌝