سلام دوباره بچه ها امیدوارم حالتون عالی باشه قبل از این که شروع کنیم میخوام فلش بک بزنم تا یادتون بیاد خب بریم. داستان اینطوری پیش رفت که پیتر وارد مهمونی شد و یک دختر رو دید که نمیشناخت ولی دختره میشناختتش و بعد خواست که با صاحب تولد صحبت کنه که کمی استرس داشت ، میریم ادامه. دستم یکم میلرزید واقعا نمیدونستم چرا ؟ من که آدم استرسی ای نبودم ولی به هر حال جلو رفتم و سلام کردم. پیتر: سلام از ملاقاتتون بسیار خوش وقتم پیتر هستم و شما؟ سلام منم از ملاقاتتون بسیار خوش وقتم امید وارم که در مهمونی دقایق خوبی را سپری کنید . داشتیم حرف می زدیم که اون دختره که یادم نبود کی بود اومد...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
تولدت مبارک بیب!.
عالی بود ❤️🩹
تو توی قسمت اول گفتی راجع دختره ولی تا الان که راجع پیتر بوده بعد گفتی هوشش بالاست من نمیدونم اینو بعد اسم داستان دختر چند نقابه هست ولی من ندیدم بغیر از این نقابی داشته باشه
ولی داستانت عالیه دوسش دارم
صبر داشته باش رمان🥰
مرسی😊
عالی بود😍😍
مرسییی
های عانجلم🙂🫧
یه چیزی بالای نظرم نوشته بخونش👆🏼☂️
خیلی دوست دارم 💕🌊
میشه کمک کنی ۹۶٠تایی بشم؟ 🥑🥢🍶
بک بده اره