
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام .عیدتون مبارک . سال خوبی داشته باشید امید وارم اگه خواسته ای دارید براورده بشه 💜💜💜💜 من ببخشید اگه دیر به دیر پارت میدم معلم های هر درس کلی مشق دادن و امتحان که بعد از عید باید بدیم 😕 پارسال هم همین طور شد کل عید نشستیم درس خوندیم . خب بریم سراغ داستان 😊←
از زبان ادرین : مامانم برای جشن تولد کل امارت رو با بادکنک و وسایل تزیینی تزیین کرد خیلی خوب شده بود خیلی خوشحال بودم برای اینکه تولدم بود ولی بیشتر برای این که مرینت هم میاومد خب حالا زمان حال ← هنوز از زبان ادری : تو اتاقم منتظر مرینت بودم که زنگ خورد داشتم از پله ها میرفتم پایین که دیدم مامان در رو باز کرده و مهمون ها یکی یکی داخل می اومدن بعد از چند دقیقه چنتا بچه هم که به نظر هم سن و سال خودم بودن همراه پدر و مادرتون وارد شدند رفتم پایین و خودم رو معرفی کردم ادری : سلام من ادرین اگرست هستم میشه باهم دوست بشیم
فیلیکس: من فیلیکس هستم و این هم خواهرم فانیتا گفتم خوشبختم فیلیکس گفت : منم مثل تو ۷ سالم هست و خواهرم ۵ سالش هست گفتم بیاین بریم باهم بازی کنیم ولی اول باید مرینت بیاد فانیتا : ملینت کیه ؟ ادری: دوستم هست فانی: منم دوس دالم با دوستت دوست بشم ادری : خب اون خیلی مهربونه هست و با همه دوست میشه و فکر کنم هم سن تو هم باشه فانی : واقعااا😍 اخ جونننن
بریم پیش مری اینا ←سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت خونه ادرین اینا وقتی رسیدیم بابا ماشین رو پارک کرد بعد یه خانومی در رو برامون باز کرد و ما رفتیم داخل همین که وارد شدیم دنبال ادرین میگشتم یهو دیدم خاله اِملی اومد و داشت با مامان و بابا سلام میکرد منو بغل کرد و گفت وای فرشته ی خاله چطوره گفتم سلام خاله خوبم توفلد ادرین مبارک گفت : واییی عزیزم مرسییی چقدر تو شیرین هستی ادرین اونجا هست کنار بچه ها میخوای با بچه ها دوست بشی؟. اره خیلی دوست دالم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد تو برسی هست🙃
عزیزم من کرونا گرفتم اما با این وجود دارم داستانت را میخوان لطفا پارت بعد رو زود بزار
وایی اخی امید وارم بهتر بشی
زود خوب شو مرسی
چشم 😊
انشالله
عالیییی
مرسییی💜
عالی لطفا بعدی را بزارر
مرسیییی💜
باشه😊
عالی بود
مرسیی💜