عشق رنگین‌کمان

سلام من دیانا هستم (البته اسم خودم این نیست) من یه آرمی دو آتیشم 😍 وقتی ۱۹ سالم بود مادر پدرم رو تو تصادف از دست دادم 😢 بعد از اون خونه داییم زندگی می کنم اونا نتونستن بچه دار بشن و من شدم بچه نداشت شون 😢 از اون اتفاق ۵ سال گذشته و الان ۲۴ سالمه .......

حالا تصمیم گرفتم با دایی و زنداییم برم کره ، سئول 😍چون اونا هم آرمی هستن همه خوشحالن 😍😄 اینقدر برای فردا هیجان دارم ( فردا می رن کره )

فردا شد .... زنداییم بعد از پرواز سرگیجه و حالت تهوع گرفته 😢 با داییم داریم می ریم بیمارستان 😢💔 الان رسیدیم ولی می گن که باید ۵ روز بستری باشه 😭و می شه دو روز بعد از کنسرت بی تی اس 💔😢

خیلی ناراحت بودم 😢 رفتم هنزفری هام رو بر داشتم و آهنگ DNA رو گوش دادم همون طور که داشتم راه می رفتم خودم رو وسط خیابون دیدم چراغ سبز شده بود 😵 اونجا پر بود با ماشین و ماشین ها هم سریع می رفتن 😱 هنگ کرده بودم 😯

یه نفر با سرعت دوید و منو آورد کنار نفهمیدم کی بود 😕 تا این که به خودم اومدم و دیدم کوکی دستم رو گرفته 😶 احساس کردم سرخ شده باشم 😶 کوکی : وسط خیابون چی کار می کردی؟ 😐 من:ام ام ام ....

می دونم دقیقا جای حساس داستان ادامه ندادم 💔 ولی خب اونقدر برای پارت بعد انتظار نمی کشیدید 😐💔 امیدوارم خوشتون اومده باشه حتما کامنت بزارید ☺❣💜