15 اسلاید صحیح/غلط توسط: Bella انتشار: 9 ماه پیش 72 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
چه شلوغ چه خلوت... آدم های اطرافت را می گویم، چه خلوت باشد و چه شلوغ چه باشند چه نباشند تو باید باشی برای بستن زخم هایت...
آنگاه که کسی تورا نبیند ، تو خودت را ببین ...آنگاه که کسی تورا نشنود، تو خود را بشنو...آنگاه که کسی تورا نخواست، تو خود را بخواه
اگر تورا نبیند ، تو خود دو چشمانی داری و سری که برای دیدن کافیست برای آن وقتی است که جز خودت نمیتواند تو را بفهمد اگر این دو را نداشتی، آن زمان تنها بودی
آنگاه که صدایت نمی شنوند، آنگاه فریاد میزنی و می گویی از رنج خود از زخم های خود اما شنیده نمی شود، چگونه فریاد های خاموش که بدون صدایی از دو چشمانت موج میزند بشنوند؟؟؟
آنگاه که تو را نبینند، چشمانت را هم نخواهند دید
چه همچون دیوانه ها میخندی تو را نمی بینند تا آن زمان که چشمانشان به خنده هایت می افتد آن زمان است ندارند چشم برای شادی های کوچکت ! آه که چشمان این مردم ,از شادی هایت کوچک تر و از دلت , تنگ تر است آه چشم تنگان حسود!!!
بخند حتی اگر میدانی که حقیقی نباشد بر دیوانگی هایت بخند بر سنگ هایی که در زندگی جلویت انداخته میشوند، خواهش میکنم بخند خنده هایت را مزه کن و با هر صدای قهقه هایت زندگی کن...بهانه پیدا کن بر لبانت بکار گل سرسبد زندگی ، خنده را... گل خنده را بر لبانت بکار آنگاه که لبانت همچون غنچه جمع شده است...باور کن هر غنچه ایی زیبا نیست!
و آنگاه که تورا نبینند تو خود را ببین که چگونه آن بغض بیداد که داد بر دهانت می زند و اشک بر گونه هایت می اندازد انگاه لب هایت را غنچه کن ...آن زمان است که غنچه زیباست ...مبادا تورا با بغض ترکیده ببیند که بیداد میکند و داد از دهان میریزد و اشک بر گونه هایت!!!
بیا کاری بکنیم...قضاوت را کنار بگذاریم
انگاه که کسی تورا نمی بیند تو خود را ببین می گویم داشته ها و نداشته هایت را ببین بله!
دیدن داشته هایت و نداشته هایت واقع بینانه است اما من میگویم داشته هایت را بیشتر ببین و نداشته هایت را در آغوش بگیر تا بدست آوری ... پس بیا کاری بکنیم کسی را نبین چه دارد خودت را ببین که چه داری باور کن هر کس چالش های خودش را دارد همان گونه که کسی تو را نمیبیند تو کس را ننگر بر داشته هایت نگاه کن
انگاه که کسی تورا دید خواهد دانست که زندگی اش با تو فرق دارد...به مقایسه می پردازد و آنگاه که تو دیگران را می نگری به مقایسه می پردازی ...غبطه میخوری و بر نداشته هایت تمرکز میکنی از شرایط زندگی ات انگشت بر دهان میگذاری!
ای که جواهر دانش را در قلب داری به تو میگویم شاید کسانی باشند که زندگی خودشان را با تو مقایسه کنند...هر کس چالش خود را در زندگی بر دوش میکشید ...و آن چالش بعضی ها را بزرگ و آب دیده و بعضی ها را ضعیف و نادان تر!! جز کدام دسته ایی؟؟
آنگاه که تورا نبینند نمیدانند تو چگونه می رقصی با رنج های زندگی ...
چگونه سبک بار ، بدون حتی یک بار پیچ خوردن پایت، استوار و محکم با رنج های زندگی می رقصی
کاش آنهایی که تورا نمی بینند از تو رقص باله یاد میگرفتند که چطور سبک بار به هر جهت جست و خیز میکنی و با همتی خستگی ناپذیر باله کار میکنی با هر موسیقی که دنیا می نوازد! تو بالرین ماهری هستی!
صبح ها و شب ها با چشمانی نیمه خواب آلود یا خواب آلود یا هر چشمانی که تو می نگری امیدوارانه به آینده گاهی تو را از تمرکز وا میدارد بر صفحات کتابت خیره میشوی نخواستی که آینده ی تحصیلی ات این گونه رقم بخورد نخواستی آنان که تو را نمی بینند را پر از غوغا کنی ...آنان که تورا نمیبنند از همت و اراده ی تو بی خبرند ...آری ! به هر شیوه که بود بخور و بیاشام و یک لحظه درس را رها نکن!
آنان که تورا نمی بینند از تو نیز بی خبرند ...فقط کافی است که پایت بلغزد قلبت از تپش شوق رسیدن به هدف ایست کند...آن ها که هیچ توجه ایی به تو ندارند ، ایست نکنند!
کنایات و نیش هایشان را در قلبت بکوب! نه آن که بپذیری نمیتوانی... بلکه از نیش ها و کنایات شان پارویی بساز که در رودخانه ی زندگی ات شنا کنی تا به هدف برسی! پارو هر چند ظریف و کوتاه است ولی قایق بدون پارو معنا ندارد آه که چقدر دلت میخواست جور دیگری بود زبان های مردم مهربان تر بود...اما این خیر توست!
به حق می گویم...
آن کس که تو را نمی بیند چطور میتواند قطره ایی از قطرات رنجت را ببیند و بچشد؟
پس از چه کسی چشم داری؟ از چه کسی طلب میکنی؟ از چه کسی میخوای تو را بفهمد تورا درک کند؟ آنچنان که از چشمانت غم می بارد و تا دهان باز میکنی تلخی و سختی صدایت معلوم هست ...اما آن کس که تورا نبیند درکی از تو ندارد پس فریاد نزن که مرا درک کن...
باید که بخوانم موسیقی از اعماق وجود و رنج خود را در خیابان ها و کوچه ها و پارک ها و مترو ها و هر جایی که من دیوانه از تنهایی بزنم!
افسوس که هیچ کس تورا نمی بیند و علاقه ایی به صدا و آهنگ دردناک و درد پرور تو ندارد!
پس نخوان و ساز نزن که مردم مرا درک کنید ...
گاهی باید چشمانت را ببندی...
آن کسی که تورا نمی بیند به خاطر آوری
رنجش ها و غم هایت را به یاد آوری
در کنارش آن جواهر گرانی که با تمام سختی هایی که از آن تو شد را به یاد آوری آن زمان است که می گویی این غم ها لازمه ی زندگی ام بود آنگاه که چشمانت را برای لحظه ایی به خاطر خستگی این سختی ها میبندی ، به یاد بیاور که چه حیف است این همه رنجش ببینی و آن وقت فقط به خاطر آن کسی که تورا درک نمیکند ، خودت را نادیده بگیری !
رنج ها و درک نشدن ها به ثمر نشسته است!
امروز حسی از غرور دارم...با آن که اوج نگرانی ها در چشمانم خانه کرده است ، غرور و افتخار نیز خانه کرده است... تو چگونه توانستی این بار را بر دوش خود این چنین
آسان بکشی؟من از خود تعجب میکنم ....! امروز حسی از غرور دارم حسی از خود بزرگ بینی در عین اینکه خود را دست کم میگیرم خود را بزرگ میبینم از اینکه آن کسانی که مرا نمی بینند نمی دانند چه اراده ایی در وجودم طنین انداز کرده است و اگر بدانند انگشت حسادت و تعجب را باهم در دهان می گذارند! راستی آنان که تورا سرزنش میکردند و نمی توانی را در گلو انداخته بودند ، کجایند؟
فکر میکنم پاسخش را میدانی!
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
چقدر تجربه پشتش بود.
عالی
مرسی عزیزم ممنون از نظرت
عالی بود 👏
بک میدمɞʚتا ابدꕥ
فوق العاده بود 👏👏👏
خوش حالم که دوست داشتی (:❤️