هایییی💛✨ هر ناظری منتشرش کرد فالوش میکنم تو کامنتا بگه☹️😂
از زبون ا/ت: کوک کتشو به من داده بود ما راهو پیدا کردیم و داشتیم برمیگشتیم نصف شب شده بود ولی هنوزم بارون شدید میبارید تا اینکه ما یکی رو دیدیم که روی زمین بیهوش افتاده بود kook : اون کیه ؟ a.t: نمیدونم بهش نزدیک نشو. Kook : ولی شاید به کمک احتیاج داشته باشه » کوک بهش نزدیک شد kook: اون.. اون مین هوعه اون.. بیهوش شده a.t: چی اون اینجا چیکار میکنه kook: اون بیماری تنفسی داره اوههه تب شدید کرده خیلی حالش بده باید ببرمش بیمارستان a.t:پس من چی kook: من مین هو رو میبرم بیمارستان تو هم از اینجا سریع برو خونه a.t: تو میخوای منو تنها بزاری kook: چیزی به خونتون نمونده نمیبینی حال مین هو رو » کوک مین هو رو به بیمارستان برد و من رو تنها گذاشت خودم رو به خونه رسوندم در رو باز کردم خواهر بزرگترم تا منو دید اومد به طرفم: ا/ت تو کجا بودی خیلی نگرانت بودم چرا تلفنتو جواب نمیدادی تو این نصف شب چیکار میکردی » حوصلشو نداشتم بدون اینکه به سوالاش جواب بدم رفتم تو اتاقم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
52 لایک
هنوزنخوندم ولی نخونده هم عالیه
عالییییی
عالیییی آجی پاااارت بعدددددددددددد 💖💖💖💖💖💖
💕💕💕
سلام آجووو 💖
آیلا هستم💖
پروفمو عوض کردم گفتم گمم نکنی 💖
آجی از این به بعد پروفمو عوض کردم دیگه بهت اطلاع نمیدم از رو اسمم بشناسم 💖💖💖
سلام آها باش🙃💛✨
💖💖💖💖💖💖💖
بعدی رو بزار
چه قدر داستان جالب بود در انتظار پارت بعد هستم
خو بزار دیگه از ده گذشت
عالی بود
عکس تست چق کراش بود😐🎈
خیلی خوب بود