
هایییی💛✨ هر ناظری منتشرش کرد فالوش میکنم تو کامنتا بگه☹️😂
از زبون ا/ت: کوک کتشو به من داده بود ما راهو پیدا کردیم و داشتیم برمیگشتیم نصف شب شده بود ولی هنوزم بارون شدید میبارید تا اینکه ما یکی رو دیدیم که روی زمین بیهوش افتاده بود kook : اون کیه ؟ a.t: نمیدونم بهش نزدیک نشو. Kook : ولی شاید به کمک احتیاج داشته باشه » کوک بهش نزدیک شد kook: اون.. اون مین هوعه اون.. بیهوش شده a.t: چی اون اینجا چیکار میکنه kook: اون بیماری تنفسی داره اوههه تب شدید کرده خیلی حالش بده باید ببرمش بیمارستان a.t:پس من چی kook: من مین هو رو میبرم بیمارستان تو هم از اینجا سریع برو خونه a.t: تو میخوای منو تنها بزاری kook: چیزی به خونتون نمونده نمیبینی حال مین هو رو » کوک مین هو رو به بیمارستان برد و من رو تنها گذاشت خودم رو به خونه رسوندم در رو باز کردم خواهر بزرگترم تا منو دید اومد به طرفم: ا/ت تو کجا بودی خیلی نگرانت بودم چرا تلفنتو جواب نمیدادی تو این نصف شب چیکار میکردی » حوصلشو نداشتم بدون اینکه به سوالاش جواب بدم رفتم تو اتاقم
خودمو روی تخت انداختم و همه بالش هارو بغل کردم و گریه کردم حالم اصلا خوب نبود اون مین هو رو خیلی دوست داره اینقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد (صبح شد) چشامو بزور باز کردم اوهه نه مدرسم خیلی دیر شده خواستم از تخت بلند شم که خواهرم اومد توی اتاق :ا/ت خودم ساعتتو خاموش کردم امروز نرو مدرسه حالت اصلا خوب نیست » بعد کنار تختم نشست : حالا بهم بگو دیشب چه اتفاقی افتاد a.t: یعنی من باید همه چی رو بهت بگم ؟! - اوکی... نمیخواد بگی راستی یونا اومده دیدنت» یونا اومد تو اتاق و کنارم نشست : ا/ت حالت خوبه امروز نیومدی مدرسه » a.t: حالم خوبه Yona: زیر چشات پف کرده گریه کردی چیشده » a.t:اتفاق خاصی نیفتاده خودت میدونی که زیاد گریه میکنم. Yona: آره همه چیزم تو خودت میریزی شین هه نتونست بیاد کار داشت ولی اونم نگرانت بود a.t: آها .. Yona: راستی یادم رفت بگم قرار پس فردا بریم اردو من و شین هه میریم تو هم تا اون موقع حالت خوب میشه حتما بیا a.t: عا... باشه بخاطر شما هم که شده میام
من و یونا داشتیم حرف میزدیم که زنگ در خورد خواهرم رفت درو باز کنه ما دوتا هم ساکت شدیم خواهرم انگار داشت با یکی حرف میزد که بعدش اومد تو اتاقم : ا/ت ی پسر اومده دیدنت گفت که اسمش جونگکوکه و میخواد ببینتت » من یاد دیشب افتادم .a.t: بهش بگو لطفا بره... - ولی ا/ت اون این همه راهو تا اینجا اومده a.t: ولی بهتره که برگرده من نمیتونم ببینمش Yona: ا/ت اون که کوکیه خودمونه» خواهرم رفت و بهش اینو گفت و کوک هم دید که نمیتونه برگشت

امیدوارم خوشتون اومده باشه شرایط پارت بعد : ۱۰ کامنت واگرنه نمیزارم ☹️🤎
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هنوزنخوندم ولی نخونده هم عالیه
عالییییی
عالیییی آجی پاااارت بعدددددددددددد 💖💖💖💖💖💖
💕💕💕
سلام آجووو 💖
آیلا هستم💖
پروفمو عوض کردم گفتم گمم نکنی 💖
آجی از این به بعد پروفمو عوض کردم دیگه بهت اطلاع نمیدم از رو اسمم بشناسم 💖💖💖
سلام آها باش🙃💛✨
💖💖💖💖💖💖💖
بعدی رو بزار
چه قدر داستان جالب بود در انتظار پارت بعد هستم
خو بزار دیگه از ده گذشت
عالی بود
عکس تست چق کراش بود😐🎈
خیلی خوب بود