
من اومدم با پارت دهم... راستی چرا بازخورد و تعداد دفعات انجام شده رمان اومده پایین؟!!!!!!! دخترا خسته شدید؟! دیگه داستان رو معرفی نمیکنید؟ چرا؟! 🥺🥺🥺💔
با کنجکاوی در پلاستیک و باز کردم و با تعجب به چیزی که توی دستم بود نگاه کردم...🌙🌙🌙🌙 سرم رو بالا آوردم و متعجب به صورت مهربونش نگاه کردم و گفتم*گوشی؟؟؟؟این برای منه؟! _اوهوم...دلم میخواست برات یه هدیه بگیرم و از اونجایی که گوشید افتاد توی اب تصمیم گرفتم برات گوشی بگیرم...یه سیمکارت هم برات روش انداختم... *اما...اما این گوشی خیلی گرونیه...مرسی واقعا... _خب حالا که متشکری باید یه چیزی بهم بدی *چی؟!هر چی باشه قبوله... یهو سرشو اورد جلو و تو یه حرکت بستنی توی دستم رو خورد....
سرشو اورد بالا و زبونش و کشید روی لباش گفت _اوووووم خیلی خوشمزست...من عاشق بستنیمـــ... *اما دهنی بود _چون دهنی تو بود خوردم... گر گرفتم....یه جوری شدم.... اطرافمون پر ماشین و شلوغی بود...یه ترافیک سنگین....وای خدا...اصلا حال و حوصله ترافیک رو ندارم که یــــــهــــو... 📣📣📣📣📣📣📣پایان این اسلاید....
(😂😂😂😂😂😂چیه؟! سکته رو توی اسلاید قبل زدید؟!!! فکر کنم روی این یــــهـــــو ها آلرژی دارید!!! 😁😂😂😂😂😂😂😂) 😘😘😘😁😁😁که یهو یاد تهیونگ افتادم...یعنی الان کجا بود؟! نگرانش بودم...تو همین فکرا بودم که گوشی جونگ کوک زنگ خورد... یکم حرف زد و قطع کرد گفت_تهیونگ بود...خنگول گم شده نمیدونه کجاست...چیکار کنیم؟!ترافیک سنگینه...الان که امکان نداره بتونم ماشین رو از پارکینگ بیرون بیارم.... سریع زنگ زدیم به تهیونگ...گوشی رو گرفتم دستم.... تهیونگ:الو؟کوکی؟من چیکار کنم الان؟! الو پ چرا چیزی نمیگی؟
منم وی...مانیا ام...ببین اروم باش و گوشی رو بده به یه نفر که اونجاست تا من ادرس رو بگیرم و بیام دنبالت چون الان نمیدونم که کجایی... _باشه...گوشی!!! صدای خانومی توی گوشی پیچید_الو؟!بفرمایید؟! سلام خانم شرمنده من دوستم گم شده اونجا ها رو بلد نیست...میشه بگید شما الان کجایید؟! ادرس رو از اون خانومه گرفتم...و به وی گفتم که منتظر بمونه بهش زنگ میزنم... یگم فکر کردم که یهو یاد مبینا افتادم...اون میتونست بره دنبال تهیونگ و با تاکسی بیاد پیش ما....اره..خودشه...
سریع با گوشی نویی که کوکی برام گرفته بود به مبینا زنگ زدم...(شمارش رو حفظ بودم از بس که باهوشم😂🤷🏻♀️😁) _الووو؟بفرمایید؟شما؟ *الو مبین؟مانیا ام.... _عه تویی؟ناشناس بود...بله کاری داری؟ *اره ببین داستانش مفصله ولی تهیونگ راه رو گم کرده ما هم توی ترافیک گیر کردیم نمیتونیم ماشین رو از پارک دربیاریم...تو میتونی با اژانسی تاکسی چیزی.بری دنبال تهیونگ و بعد بیاید پیش ما یا نه؟! _خب باشه میرم...ادرس رو بده... ادرس و دادم و گوشی رو قطع کردم... . . . . از زبان مبینا . . . تو فکر این بودم که تهیونگ چه جوری گم شده ولی خوب حق داره توی کشور غریبه. آدرس را از مانیا گرفتم روی یه برگه نوشتم
آدرس و از مانیا گرفتم و سریع روی برگه نوشتم... سریع رفتم سراغ لباسام... آماده شدم از توی اتاق داد زدم: مااامان مامان؟؟؟؟؟ میشه برای من یه آژانس بگیری؟! فوریه!!!! مامانم سریعا آژانس برام گرفت و آدرس و دادم به راننده گفتم آقا فقط زودتر برید خیلی عجله دارم اورژانسیه...
کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم... یکم این طرف و اونطرف رو نگاه کردم تا پیداش کنم... آهاااان...دیدمش بالاخره... سریع رفتم پیشش... گفتم:هی؟؟مستر کیم؟؟! سرش رو چرهوند که نگاهش به من افتاد... سریع اومد طرفم... تهیونگ:عه...سلام....تو اینجا چیکار میکنی!؟ *من؟!خب معلومه...اومدم دنبال شما دیگه...مانیا بهتون نگفت؟؟ تهیونگ:نه چیزی نگفت...
*خیلی خب اشکالی نداره..بیا بریم پیش مانیا و جونگ کوک...اونا توی ترافیک گیر کردن(از ترافیک متنفرررررم🙅🏻♀️🤦🏻♀️بیچاره مانیا و کوکی) تهیونگ:اوکی بریم... رفتیم توی ایستگاه اتوبوس ایستادیم... تهیونگ ماسکش رو زد پایین و متعجب گفت:هی...چرا اینجا ایستادی؟؟! *مشخصه...میخوایم سوار اتوبوس بشیم... _چییییی؟!اتوبوس؟؟؟میدونی من چندساله سوار اتوبوس نشدم؟!تو از من میخوای...
_چییییی؟!اتوبوس؟؟؟میدونی من چندساله سوار اتوبوس نشدم؟!تو از من میخوای... همینجوری داشت حرف میزد که برگشتم و تو یه حرکت ماسکش رو زدم روی دهنش و گفتم: من کاری به تو ندارم...یکم شرایط رو ببین خب...توی این ترافیک تاکسی ها همشون پره...پیاده هم که نمیتونیم بریم...پس چاره ای نداریم باید سوار اتوبوس بشیم... از حرصش نفس عمیق کشید و چیزی نگفت... بالاخره این اتوبوس اومد... نشستیم کنار هم... گفتم:معذرت میخوام... تهیونگ:بابت چی؟!
تهیونگ:بابت چی؟! *اینکه باهات تند حرف زدم و ماسکت رو یهو گزاشتم روی دهنت و حرفت رو قطع کردم... سرش رو تکون داد گفت:باشه اشکالی نداره...بعد یهو پرید بالا و گفت باید تلافی کنی برام... مشکوک نگاش کردم که گفت:ای بابا...چرا همچین نگاه میکنی...خیلی خب باشه منم نمیبخشمت اگه قبول نمیکنی... *تهدید میکنی؟! _هر چی که دوس داری فکر کن اما اگه قبول نکنی نمیبخشمت... *اوکی...قبوله...(ای وای من...بیچاره مبینا😂🤦🏻♀️) 📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣پایان پارت پانزدهم🥰😘💜💜💜💜💜💜💜عشقولیای من کامنت بزاریدا... یادتون نره😋😉😚😚😚😚
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واییییییییییییی توی اسلاید دو بود فک کنم سکته کردمممممووووووووم
عالییییی بود 🤩🤩🤩🤩❤❤🤩🤩🤩
چرا پارت بعدی نمیاد🧐🥺🥀
عالی بود
پارت های بعدی رو سریع بزار لطفا
و لطفا تمومش نکن و فصل دو روهم بنویس
چِلا پاااااااااااالت بعدی نمیاد×_×😆
خعلی عالی بید خعلی خعلی بیشتر منتظر پارت بعدعم خعلی
ارنیا گفتم که اخر از دستت میمیرم الانم مردم روحم داره تایپ میکنه 😂😂😂😂 زودتر پارت بعد رو بزار تا روحم رو هم نکشتی😂
🤭😁😂😂😂😂😂
پاااااارتتتتتتت بعدییییییییییی¿¿¿¿¿¿¡¡¡¡¡¡¡¡¡¡¡♡°•
عالی بود پارت بعدی به زودی
واااااااااااااااااااای توصحرای قلبم تو تنها شتری
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
مستر کیم😂😂😂😂😂😂😂😂
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی
ادانه ادامه ادامه ادامه ادامه ادامه ادامه
ارنیا لطفا زود به زود بزار😊
😂😂😂😂😂
بچه ها یه چیزی من تو نام کاربریم اشکال بوجوداومده بود که الان رفعش کردم استیجم کوئین هست بعد انگلیسیش رو اشتباهیCween نوشته بودم الان درست کردم😂
😂😂😂😂😂