
سلام من اومدم باز با قسمت جدید
دلتون واسم تنگ شده 😊
میدونم تنگ شده برای همین امروز سه پارت میزارم قسمت بعد ۱۴ لایک
#پارت_66 از زبان مرینت نمیدونم چرا ادرین سرم داد زد خیلی ازش ناراحت شدم خب ترسیدم دیگه شما باشین جیغ نمیکشین ؟ (نمیدونم🤷♀🤷♀🤷♀🤷♀) اوف یه بار نشد. از این نویسنده یه چیزی بپرسیم و درست جواب آدم رو بگه (😎😎😎😎😎) نشسته بودم رو صندلی تقریبا شب شده بود آتیش. روشن کرده بودیم و مشغول مارشمالو کباب کردن🔥🔥 آدرین هم بعد از پنج دقیقه اومد ادرین: مرینت باید با هم حرف بزنیم مرینت: نمیام ادرین:میای مرینت: نه ادرین:مرینت پاشو بیا تا روی سگم بالا نیومده😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡 بی توجه به ادرین مشغول خوردن مارشمالو ام شدم که الیا گفت ا الیا:ما دیگه میریم بخوابیم بیا بریم نینو و دست نینو رو کشید و رفت ادرین نشست کنارم و یکی از مارشمالو ها رو برداشت و انداخت تو دهنش مرینت:ببخشیدا اون مارشمالو من بود اگه میخوای پاشو کباب کن ادرین بهم خیره شد و بی خیال بهم خیره شد مرینت:با توام ها کلافه بلند شد و دستی تو موهاش کشید و بازوم رو گرفت و بلندم کرد با تعجب بهش خیره شد که بهم نگاه کرد و شمرده شمرده گفت ادرین:مرینت به من خوب گوش کن باشه؟من ازت معذرت میخوام من خیلی بدم میدونم منو ببخشید اشتباه کردم باشه ؟ با تعجب بهش خیره شدم و زدم زیر خنده با تعجب و چشمای گرد شده بهم خیره شد مرینت:.....
#پارت_67 مرینت:ببخشید خنده هایم عصبیه با تعجب بهم خیره شد و بعد سرش رو انداخت پایین ادرین:مرینت مرینت،:بله ادرین:یه چیزی ازت بپرسم راستش رو میگی؟ مرینت:البته چی شده؟ ادرین:منو دوست داری؟🥺🥺🥺🥺🥺 مرینت:چی؟😳😳😳😳😳 ادرین: پرسیدم من رو دوست داری؟ مرینت:البته که دوست دارم 🥺🥺 ادرین:الکی میگی؟ مرینت:نه معلومه که نه🙁😕🥺😩 ادرین بلند شد و گفت ادرین:,لازم نیست واسه خوشحال کردن من دروغ بگی و رفت (وا😳😳😳😳😳) برای اولین بار با نویسنده موافقم اینم دیوانه شده (🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣وای مردم از خنده). مرینت:ادرین وایساااااا یهو سرم گیج رفت هنوز خوب نشدم با اینکه چند وقت گذشته مجبور شدم بنشینم الیا اومد کنارم نشست و گفت الیا:مرینت حالت خوبه؟ مرینت:خوبم بهتره برم استراحت کنم بلند شدم که نزدیک بود بی افتم که الیا محکم دستم رو گرفت و منم بهش تیکه کردم که گفت الیا:بیا باهم بریم با هم رفتیم سمت ماشین و منو برد تو اتاق الیا:بخواب مرینت فک کنم بهتره یکم استراحت کنی ☺️ لبخندی زدم و چشم هایم رو بستم و خوابم برد از زبان الیا(برای اولین بار) مرینت اصلا حالش خوب نیست بهتره استراحت کن نینو رو فرستادم پیش ادرین و خودم اومدم پیش مرینت ا
#پارت_68 از زبان الیا (دوباره) به نینو زنگ زدم و گفتم امشب با آدرین تو ماشین خودمون بمونن من و مرینت هم اینجا میمونیم کنارش دراز کشیدم و خوابیدم نصفه های شب بود که با ناله های مرینت بیدار شدم 😨😨😰😰😰 مرینت:نه ولم کن 🥺🥺 باور کن دوست دارم حاضرم هر کاری بکنم نههههههههههه ادرین وایسا لطفا با داد آخری که زد چشم هایش را باز کرد و بلند شد نشست عرق کرده بود الیا:چیزی مرینت چیزی نیست خواب دیدی اروم نباش عزیزم طولی نکشید که در با شدت باز شد و آدرین و نینو خوابآلود و ترسیده وارد شدن مرینت داشت نفس نفس میزد دستش رو قلبش بود و اشکاش جاری بودن (دقیقا من نفهمیدم چجوری ادرین و نینو صدای داد مرینت رو شنیدن؟🤔🤔🤔🤔) ادرین که مرینت رو اینجوری دید سریع دوید سمتمون منم بلند شدم و دست نینو رو گرفتم و کشوندمش بیرون از زبان مرینت ادرین نگران نشست کنارم بازو هایم رو تو دستاش گرفت و گفت ادرین:مرینت مرینتی عزیز دلم قربونت برم چیزی نیست خواب دیدی خانومی آروم باش خواب دیدی😰😰😰😨😨😨😨 مرینت:🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭😭😭 ادرین:عزیزم آخه چرا گریه میکنی چی شده؟ دستم رو گذاشتم رو گونه اش و گفتم مرینت:تو تو زنده ای 🥺 (ببخشیدا من اونقدر بدجنس نیستم که بخوام ادرین جونت رو ازت بگیرم و رمانم ادرینتی نباشه 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐) ادرین:چی میگی مرینت معلومه که زنده ام
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی بودددد
عالییییی
جــــــیـــــــغ عالــــــــــی🥲🥺💕
میسی