جیمین جلوم ظاهر شد و دست چییون رو پس زد . منم مات و مبهوت نگاهش میکردم . دیدم بدون معطلی دستم رو گرفت و بدو به سمت ماشین رفت . وقتی برگشتم که چییون رو ببینم دیدم از سر رضایت داره نیشخند میزنه . مشکوک بود ولی بیخیالش شدم و سعی کردم روی دستم که جیمین داره میشکونتش تمرکز کنم . وارد ماشین شدیم . وقتی نشستیم جیمین بهم گفت یکم شرم و حیا داشته باش . منم روم رو ازش برگردوندم . وقتی رسیدیم خونه نمیدونم چرا ولی خیلی ناراحت بودم طوری که میخواستم گریه کنم . با جیمین وارد خونه شدیم دیدم بقیه اعضا هم هستن . نمیدونم چرا ولی انگار خیلی ناراحت تر شدم . هینا و میکا بهم با خنده گفتن بیا شیرینی بخور گفتم نه مرسی میرم تو اتاقم . کلارا که داشت چایی میآورد چایی از دستش افتاد . منم به سرعت بالا رفتم . از زبان کلارا:بو حرف کلارا انقدر تعجب کرده بودم که چایی از دستم افتاد . وقتی دیدم ا.ت رفت بالا رو به بچه ها که اونا هم تعجب کرده بودن کردم و گفتم بچه ها حتما یه اتفاق خیلی بدی افتاده که ا.ت شیرینی نمیخوره . دیدم کاترینا رفت سمت جیمین یعقشو کشید و گفت با ا.ت چیکار کردی که انقدر ناراحته . میکا هم ادامه داد اره اون هیچوقت به شیرینی نه نمیگفت . جیمین بدو گفت من باهاش کاری نداشتم خودش از اول اسکل بازی در میآورد. به منم ربطی نداره و الان میرم .
من خیلی جدی گفتم که میرم باهاش حرف میزنم بقیه هم قبول کردن میکا هم با نیشخند گفت منم حساب این احمق رو میرسم . از پله ها رفتم بالا . اروم در زدم . ا.ت معلوم بود داشت گریه میکرد . صداش کامل گرفته بود . پرسید کی؟ جواب دادم منم کلارا ، بزار بیام تو . در رو باز کرد . وقتی در باز شد ا.ت محکم پرید ب.غ.ل.م . با هم رفتیم رو تختش نشستیم . آنقدر گریه کرده بود تختش خیس شده بود . این جیمین ک.ث.ا.ف.ت باهاش چیکار کرده بود ؟ ازش پرسیدم چرا انقدر ناراحتی ؟ کاملا معلوم بود بغض کرده ولی جواب داد از وقتی اشتباهی در ماشینشون رو باز کردم زندگیم عوض شده . من این زندگی رو نمیخوام . میخوام به زندگی قبلی خودم برگردم . ا.ت راست میگفت از وقتی اونا وارد زندگیمون شدن همه چیز زیر و رو شده . یه دفعه بغض ا.ت ترکید و گریه کرد و وسطای گریش میگفت من میخوام اونا از اینجا برن . دلم میخواد دیگه کاری با ما نداشته باشن. ا.ت معلوم بود خیلی ناراحته و من و بچه ها تا حالا ناراحتی و گریش رو ندیده بودیم . دلم میخواست با شوت پرتشون کنم بیرون . از زبان ا.ت : کلارا بلند شد و گفت اشکال نداره یکم دیگه خودشون خسته میشن و میرن . با کلارا رفتیم پایین ولی اعضا نبودن از میکا و هینا و کاترینا پرسیدم که کجان ؟ اونا هم جواب دادن پشت در اتاقتون فالگوش وایسادن و بعد خیلی ناراحت و بدون خداحافظی رفتن .
وقتی این خبر رو شنیدم نمیدونستم چیکار کنم . خوشحال باشم یا ناراحت . فقط رفتم تو اتاقم و شروع کردم به طراحی دنس برای کنسرت اخر هفته . یکم دلم گرفته بود ،کسی نیست اذیتم کنه . ولی مهم نبود اونا فقط دردسر بودن . روز بعد وقتی بیدار شدم رفتم تو اینترنت و یه چیز خیلی عجیب دیدم . اعضای بی تی اس از ایدلی استعفا دادن؟ این فیکه ؟ امکان داره اونا همچین کاری کنن . نکنه به خاطر منه . باید برم از دلشون در بیارم . رفتم و در خونشون رو زدم دیدم در بازه و چراغ ها خواموشه وارد شدم . یه صدای از اونور گفت هوی چته مثل گاو سرتو رو انداختی پایین میای تو خونه مردم ؟ حرفش رو نادیده گرفتم و پریدم بغلش و ازش عذرخواهی کردم . جیمین گفت حتی اگه من ببخشمت تهیونگ خیلی از دستت ناراحت شده فکر نمیکنم اصلا نگاتم کنه . حالا من میدونم تو از این خر بازیا زیاد میکنی ناراحت نشدم ولی همچنان باید از بقیه عذرخواهی کنی . قبول کردم و با جیمین به سمت اتاق نامجون و بقیه اعضا حرکت کردیم . خب از ه،ه عذرخواهی کردم جز تهیونگ . جیمین منو برد جلو اتاق تهیونگ و گفت من از این نزدیکتر نمیشم . یه چش قره رفتم و وارد اتاقش شدم .(تهیونگ@ ا.ت ^) @اینجا چه غلطی میکنی؟ ^ تهیونگ فقط خواستم بگم...... @ گمشو بیرون ^ ببخشید خب؟ برای اینکه منو ببخشی باید چیکار کنم ؟ @ هیچی ازت نمیخوام چون نمیبخشمت ^ ترو خدا ببخشم دیگه @ ولی یه شرطی داره ^ چه شرطی @ باید با منم بیای مهمونی . چطور با جیمین رفتی با من نمیری ^باشه قبوله ولی شما هم باید دوباره آیدل شین @ باشه بعد یه دفعه
جیمین با لگد در رو باز کرد و گفت ایشالله به سلامتی کی بیایم عروسی و بعد خندید و فرار کرد تهیونگم دنبالش کرد . من موندم اینا چجور با هم حرف میزنن چه برسه به اینکه با هم زندگی کنن یه دفعه یکی از پشت داره بدنم رو بازرسی میکنه . رومو برگردوندم و دیدم.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مثل همیشه عالییییییییییییییییی
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
وووواااااای پارت بدددی