
سلام به همه 🙋 اینم از پارت 2. عکس این پارت عکس همون گرگه. همچنین بابت نظرات خوبتون ممنون.
یه پسر تو جنگل ظاهر شد 😮 پرسیدم: تو کی هستی؟ پسر: نشناختی 😑 همون گرگ که با تیر زدی تو سرش 😐 کالورت: که دوباره اون زوزه ی وحشتناک رو کشید 😒 یهو یه گرگ سفید رنگ چشم آبی اومد 😱 اون پسر یه گرگینست 😨؟ اون پسر آروم تو گوش اون گرگه یه چیزی زمزمه کرد.
پسر: بهتره با زندگیت خداحافظی کنی 😈 کالورت: تو چی هستی ؟! پسر: دوباره داری اشتباه میکنی 😌 من باید از تو بپرسم! کالورت: یهو بارون شدیدی شروع به باریدن کرد 😰 باد سردی می وزید ☔. پسر: ایزابل، بهتره بریم و کار این الف رو بعدا تموم کنیم.
کالورت: یهو دیدم اون گرگ شروع به حرف زدن کرد 🐺 حتما اون گرگ ایزابله 😕. ایزابل: آره وگرنه امکان داره کانتاها برگردن. پسر: درسته. الف کوچولو فکر نکن کارم باهات تموم شده. کالورت: و اون پسر دوباره تبدیل به گرگ شد. که
درختا خیلی سریع رشد کردن و من رو توی دام خودشون گیر انداختن. یهو بارون خیلی شدیدتر شد و یه دختر رو بالای سرم دیدم. اون دختر گفت: یه چتر میخوای؟ کالورت: اره، ممنون.
بعد از اینکه اون دختر ناپدید شد، دیگه درختا دور پام نبودن 😧 اصلا نفهمیدم چی شده، بعد رفتم. بعد از یک مدت خیلی خسته شدم 😓 اما باید کجا استراحت کنم؟! بارونم خیلی شدیده 😲 که یهویی یه ایده به ذهنم خطور کرد. برگای درختا خیلی بزرگ بودن. سریع برگ ها رو کندم و چند تا شاخه پیدا کردم ؛ از صمغ درخت ها به عنوان چسب استفاده کردم. خب خونه آماده است. رفتم توی خونه ای که درست کردم. اینجا گرمتر از بیرونه. چه خوب که با این برگا، شاخه ، صمغ و چتر یه خونه ساختم. خونه ی خودم.
اما بهتره اول برم چندتا میوه پیدا کنم بعد بیام اینجا استراحت کنم. بعد یه برگ به عنوان چتر برداشتم ☔🌱 بعد یکم گشتم و کلی غذا یا آماده پیدا کردم 🍜🍚🍘. اما این خیلی عجیبه 😕 آخه چرا یه نفر باید این هم غذا اینجا بذاره؟ وایسا ببینم! این باید روح توهم باشه 👻 😨
(روح توهم روحی هست که تبدیل به توهم میشه و قربانی رو با توهم تحریک میکنه) روح توهم: کالورت بیا و غذا بخور نگاه کن چه گرمه 🍜. کالورت: من گولتو نمی خورم روح توهم 😬 روح توهم: کالورت مامانت اومده دنبالت 👻 کالورت: گولتو نمی خورم!
روح توهم: کالورت بیا همه ی دوستات منتظرن 😈 کالورت: تیر کمونم رو درآوردم و یه تیر هم درآوردم 🎯، ناخواسته گفتم برش سطحی بعد تیر رو آزاد کردم. وقتی به روح توهم نگاه کردم داشت نفس های آخرش رو می کشید. خیلی خوشحالم که به ما راجع روح توهم آموزش دادن. حالا بهتره برم کتابخونه ی شهر 📚 اینطوری شاید یه کتاب پیدا کنم که کمکم کنه برگردم خونه 🏠.
اما کتاب خونه کجاست؟ من که این جارو نمیشناسم 😟 البته فکر کنم دقیقا شبیه شهر خودمون باشه پس فکر می کنم باید از همون راه که به کتابخونه ی شهر خودمون می رسید برم 😅
و از همون راه رفتم. بعد از اینکه رسیدم، دیدم شهر پر مه هست 😰 خیلی سرد بود برای همین تور صورتیم رو دور خودم پیچوندم 👗 رفتم به کتاب خونه. به بخش ممنوعه رسیدم. بعد از اون شروع کردم به گشتن دنبال کتاب. بالاخره ی کتاب به اسم برگشتن به خانه پیدا کردم که یهو صدای قدم های از پشت سر شنیدم 😨 سریع پشت یه قفسه قایم شدم. اون شخص رفت من اون کتاب رو باز کردم 📖 که یهو ...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام
۴هفته شده چرا پارت بعد منتشر نمیشه😭
نمیدونم 😢
چرا پارت بعد منتشر نمیشه😔
تستچی منتشر کن دیگه
عالی بود سریع پارت بعد رو بزار
ممنونم، حتما
عالییییییی بود پارت بعد لطفا
حتما
واوو جالب شد منتظر پارت بعد هستم