
دوباره سلامممم وقت ازاد گیر اوردمممم فعلا سعی می کنم تا اونجایی که بتونم بنویسممم ولی لایک و نظر یادتون نرهههههه
لوکا: هی بچه ها ما اومدیم مری: خوب زیر انداز رو پهن کنین "دوستان الان داخل پارک هستن" و زیر انداز بلند و پهن کردیم رز: مریییییی ممنون چقد ماکارون ها خوش مزنننننننن یامیییییی جولیکا: اره مری: دارین خجالت زدم می کنین مکس: بچه ها چطوره بعد خورد و خوراک بریم سینما بقیه: یسسسسسسس
آلیا: راستی کاگامی، ادرین کی می خواین ازدواج کنین مرغای عشق همه جز کاگامی و ادرین: مرغ های عاشق کاگامی در ذهنش: الاهی اون ادرین و پدر اح. مقش بمیرم ایششش کاشکی مادرم مجبورم نمیکرد نامزد کنم در ذهن ادرین: لعنتی اصلا دوست نداشتم اوضاعمون به اینجا کشیده بشه
و بعد ارتباط چشمی باهم برقرار میکنن و ادرین با ارتباط چشمی به کاگامی بگه چی بگممممم کاگامی در حال ارتباط چشمی میگه من چه بدونمممم بعد آلیا میگه: اوخی چیزی ندارین بگین چه رومانتیک بقیه جز کاگامی و ادرین: چه رومانتیک
بعد همه می زنن زیر خنده و می خان برن سینما دم در سینما: رز: نهههههههههه بستستتتتت مری: نهههه چراااااا کلویی : این مری جونمو اذیت کرد الان زنگ میزنم بابام بقیه هم بهش چشم غره میرن کلویی : باشه بابا شوخی کردم
جولیکا: من ی فکری دارم.... البته زیاد مهم نیست همه: بگوووو جولیکا : جدیدا ی خاننده ژاپنی اومده اینجا امروز هم کنسرتشه نظرتون چیه بریم کنسرت بقیه: ارعههههههه یسسسسسسسسسس
و میرن به کنسرت وقتی می شینن کنسرت شروع میشه ی دختر مو طلایی با چشمای ابی میخونه " ی روز مثل همیشه.... میشه بازی کنیم دوباره..... ما دوست های خوبی بودیم.... شاد و خوشحال بودیم.... ی روز تو رفتی از پیشم....... من خیلی تنها شدم.... میشه برگردی پیشم.... میشه برگردی پیشم.... و بعد یهو آلیا جیغ میزنه و با گریه میگه مرینتتتتتتتتتتتتتتت
بعد دختره روی استیج میگه مرینت؟!!! و میاد پایین و مری رو که می بینه با گریه میگه مریییییییییی و میگه بلندش کنین و بقیه هم همینکارو کردن و بردنش به اتاق دختر روی استیج از زبان مرینت: وقتی صدای دختره رو شنیدم از دهنم از دهنم خون اومد! و همه چیز ناپدید شد و دوباره همون دختره مو ابی بود که تو خابم دیدم این دفعه تونستم صورتشو ببینم اون من بودم و اواز هم این بود
" اسمان ابیه... شبنم روی گل درخشانه.... می دونم زمان کافی ندارم..... ولی باید از اینجا برم.... دلم تنگ میشه..... اب زلاله.... ابر می باره.... حتی اسمان هم برام گریه میکنه " از زبان کاگامی: مری از دلنش خون اومد بیهوش شد و مری رو بردیم اتاقک مخصوص خاننده ها و همش مری رو بغل میکرد
کاگامی : ببخشید شما چطور دوست مارو می شناسید دختره با گریه گفت : منو ببخشید خودمو معرفی نگردم من....
هی هی هی داستان رو ادامه ندادم منتظر پارت بعد باشین لایک و نظر فراموش نشهههههههه
چالش: بنظرت اون چیکاره مرینته
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی عالی عالی عالی عالی
هزار بار دیگه هم بگم کمه😍
جچ: خواهرش🤨؟
نچ ^^
😁
خیلی خفن بود این پارت
جواب چالش اون فکر کنم خواهرش بود.
خیلی خوشم اومد❤🙃
دارم خودمو می کشم یک ساعته که قسمت بعد منتشر نشده
به نظر من خواهر مرینته 😉و میشه یکوچولو موچولو عاشقانه اش کنی لطفا🙏🏼
باشه
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عررررر