7 اسلاید صحیح/غلط توسط: سحر انتشار: 3 سال پیش 1,322 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلام اومدم با یه داستان جدید. از جیمین .....ژانر :تجاری ،کلکلی ،ازدواج قراردادی ،عاشقانه ، طنز ،
خب ایشون ایسول خانوم هستن ۲۵ سالشه و توی خانواده معمولی متولد شده و اینکه استعداد بازیگری داره جوری که تونقش میره ادم شاخ در میاره ..هم باهوشه و هم کله شقه ..پای دعوا کم نمیاره ..و از بیماری اختلال عصبی رنج می بره ....
.......
خب اسم این خانوم جینهو هست و اینکه وارثه توی خانواده پولداری به دنیا اومده دوست ایسول خانومه ..ایشونم هم سن ایسوله ..ولی شغل هاشون باهم فرق داره واینم بگم که ایسول توی
شرکتی که اقای جیمین مون رییسشه کار میکنه .....خب برو
پارت بعد معرفی اقای پارک جیمین رو داریم ....تا بگم قضیه از چه قراره ....
.......
ایشون اقای پارک جیمین هست ....تک نوه و عزیز دردونه بابا بزرگش تنها وارثه کل ثروت پدر بزرگش هست ..خیلی تو کار جدیه ...به عشق اعتقاد نداره ..باهوشه ..تا حالا تو هیچ یک از پروژه های شکست نخورده ...ویژگی های : ۲۷سالشه ....به مدت ۷سال در امریکا درس خونده ....در ظاهر جدی هست ولی از درون یه ادم شوخ طبع و باحاله حالا اصل قضیه داستان از اونجایی شروع میشه که از امریکا به کره برمیگرده .....بقیه رو از زبون خودشون بخون .....
......
از زبون جیمین : سلام علیک : با جدیت تمام ..طبق معمول مد همیشگیم ..با لباس رسمی ..به همراه چمدونم از قسمت خصوصی هواپیما خارج شدم ..بلاخره بعد از ۶ و ۷ سال تحصیل وخرزنی تو خارج از کشور برگشتم به کره تا به جای پدر بزرگم کارهای شرکت رو
توسعه بدم ..تو امریکا هم بیکار نبودم ..پیف ..وارد فرود گاه شدم .
بعد از برداشتن وسایلم با جدیت از بین مردم رد میشدم ..از کنار هرکسی رد میشدم مهشون دهنا شون اندازه غار علی صدر باز میشد ..پیف منتظر دستیار گیرامی بودم تا بیاد . دربین راه به یه نفر خوردم .حواسش نبود یه زن بود که داشت باقهوی تو دستش با گوشیش حرف میزد که یهو تلپی قهوه افتاد زمین اوفیش حالا خدا رو شکر چیزی نشد ....یه معذرت خواهی کوچیک کردم و و سلام .اونم که کلا زبونش بند بود.....هی ولکن حالا ...بلاخره دستیاران بنده اومد ...اون :سال رییس جوان خوش اومدید ..بفرمایید از این طرف ....رییس بزرگ منتظرتون هستن ...من :خوف ...سلام خوبم بیا بریم ....بعدم چمدونم دادم دستش تا ببره ..منم دست به جیب ده برو که رفتیم.......خب تا فعلا برید پارت بعد ....
......
از زبون ایسول :سیلام .....امروز دوشنبه بود بنده سرکارم و کارشناسی ارشد خوندم در رشته طراحی لباس .....سرکار بودم لامصبی حسابی حسابی خسته بودم ..بعد از اینکه کار طراحی ودوخت لباس تموم شد ....فوری به سمت سالن کنفرانس حرکت کردم .بخشی که تو شرکت درش جلسات مهم برگزار میشه و باحاله
......پیف ،،اقا امروز قرار رییس جدید شرکتمون که اسمش اینچت
هست در این کنفرانس خبری ببینیم که چه جور ادمیه ....زودی رسیدم کنار بقیه همکار ها ...بلاخره بعداز قرنی ما وارد سالن شدیم .تو ردیف ها اخر نشستیم....رییس و خلاصه کلی ادم بزرگ اون جلو
بودن همگی منتظر بودیم ...کسی بالای صحن وایساده بود و درحال سخنرانی بود همگیمون منتظر دیدن رییس بزرگ بودیم که یهو یه نفر وارد شد ..که فکر کردیم اونه اما وقتی گفت .. معاونشه
از تعجب شاخ در اوردیم....خلاصه کنم که کلا جلسه کنسل شد .....به قران دیگه حوصله ی سخنرانی ندارم ..ماباس بریم استراحت کنیم ..امروز تولدمه ...خدافظ ..
.......
مکالمه دونفره بین رییس ونوه اش :از زبون پدر بزرگش :ای پسرخره
چرا این طوری کردی ..نوه ی عزیز من ها اینهمه ادم منتظر دیدنت بودن .اونوقت تو زیر قولت زدی هی ....جیمین :پدر بزرگ اینا همشون چرته اقا بعدش من نیومده اینجا که گلاب به روتون کنم ...
بعدشم اصلا خوشم نمیاد از این قرار های الکی ...پدربزرگش : ههه
نوه ی عزیز من چرا این طوری میکنی بعدم مگه خواسته زیادی بود ...راستی پروژه رو که خراب نکردی نه ......جیمین :نه پدر بزرگ اصلا ولکن پدربزرگ تو کی دیدی من شکست بخورم ..پیف خدا :....
پدر بزرگش : بخاطر همین موضوع برات یه طرح و پروژه جدید وبزرگ ومهم دارم ...جیمین :ها چه پروژه ای ...پدر بزرگش :ازدواج ...جیمین : چی ازدواج ...نه بابا بزرگ من وقت این کارها رو ندارم .بعدشم من الان جوونم ..وقتشم ندارم ..پدربزرگش : یعنی چی نمی خوای خواسته کوچیکه پدر بزرگت رو براورده کنی ..بخاطر همین باست چند تا قرار تعیین کردم با دختر نایی ار خونواده های سرشناس .برو ببینشون ،،،والا ضرر ندارها ....جیمین :پیف خدا باشه
بابا بزرگ ...پدر بزرگش :خوف خوبه ....
.......
از زبون جینهو :پیف خدا حوصله ام حسابی سریده بود کاریم نداشتم..... الانم که تو رستورانم منتظر دوست گیرامی هستم که تولدش رو جشن بگیریم ....بلاخره بعد از چندین قرن انتظار تشریف اورد ...منظور ایسوله ....مکالمه دونفره :ایسول ،،،،سیلام علیک بر دوست گیرامی حال و احوال چطور مطوری ..جینهو :اره خوبم بیا بیشین ببینم ..راستی تولدت مبارک ،،،ایسول :ممنون
از زبون ایسول ،،،حسابی مشغول. شدیم که یه دفعه صدای گوشیه جینهو بلند شد ..نیگاش کرد با تعجب باباش بود که زنگ زده بود ..اون مشغول شد و بنده همین طور نشسته بودم ...منتظر بودم تا بیادش که وقتی اومد قیافش کاملا هنگ بود ..ها یعنی چی شده ....از زبون جینهو :وقتی گوشی رو جواب دادم بابا بود ..وقتی با حرفی که زد کم مونده بود شاخ های نداشتم در بیاد یعنی چی ازدواج از پیش تعیین شده اونم باکی کسی که تا حالا نمیشناختم ...اکهی عجب شانسی دارم اصلا دوست ندارم برم سرقرار باید باس یه فکری کنم ...ها ..بعد کمی فکر ،،اها یا فتیدم .به جای خودم ایسول می فرستین سر قرار که این سری هم اینو هم دک کنه راحت شم به سمت ایسول حرکت کردم ..وقتی قضیه رو بهش گفتم اونم مثل من هنگیددوقتی گفتم تو به جام برو اولش قبول نکرد ..ولی بعدش با هزار یک بدبختی راضیش کردم که بره ...پیف اینم به خیر کنه ....
..؟.
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
62 لایک
خیلی خوب بود ولی میشه دیگه از این کلمه پیف استفاده نکنی بهم یه حس خیلی بدی میده ممنون
باشه ممنون
عالیییییی💜🌌
خوشبحالت همزمان مینویسی-_-! من همزمان بنویسم دوتا داستان رو قاطی میکنم:)-_-|||
-میجو
ممنون
لطفا بگو چندپارته؟
والا خودم هم نمیدونم چند تا پارت قراره بذارم .پارت هاشم نامعلومه
اها اوکی:)
عاولییی
ممنون
خعلی خوفه😆😆
ممنون
خیلی خوب بود💕💕
خیلی ممنون از همگی تون باشه
عالیییییییی
پارت بعدو بزار عالییی بود
ممنون