الان که دارم این پارت رو مینویسم 9 اسفند هست دیگه نمیدونم کی منتشر میشه
از زبان مرینت:آدرین همش هی خودش رو بهم میچسبوند منم هی میپیچوندمش تو همین فکرا بودم که سرو کله لوکا پیدا شد نمی دونم هر وقت من رو می دید دست میکرد تو مو هاش و لباسش رو مرتب میکرد موندم فازش چیه؟ (داره دلبری میکنه😂) لوکا: مرینت اومد بهت بگم که قرار پسر خاله آدرین بیاد/مرینت:باشه...مرینت تو ذهنش:عالی شد دوتا کم بود حالا شدن سه تا (راستش خودمم نمی دونم هدفم از اینکه فیلیکس رو آوردم تو داستان ولی یک کاریش میکنم) هممون رفتیم دم در استقبال پسر خاله آدرین توی این فکرا بودم که یک دفعه....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عالی👌🏻
تنکس😗
❤
بسیار عالی
Tank you❤
🍬💓🍬💓
عالیی بود آبجی❤️
آبجی امر دوستم داری پارت بعد رو زود بزار 🥺
باشه فردا مینویسم☺
😍😍😍😍😍😍
عالییییییی
فقط یه دونه دیگهههههههه
😂
بسیار زیبا بود
ممنون😍
بعدییییی
هروقت تعداد لایک به ده تا برسه میزارم😌