
مارک : بریجیت اینجا چیکار می کنه ؟!!!! مرینت : ام اومدن که اینجا پیش ما داشگاهشون رو بگذرونن و بعد ا.ز.د.و.ا.ج کنن بعد هم با ش.و.ه.ر.ش.و.ن خوش باشن 😒😑 مارک : خب من میرم یه ذره پیشش احوال پرسی مرینت : باشه داداش 😊👋 و رفتم تو اتاقم کاش یه ابر قدرت داشتم و می تونستم همه اینا رو درست کنم ( با اجازه شما در واقعیت داری ولی داستان من معجزه گر نداره 😁مرینت : خب یه کاری کن من پیداش کنم 😐 رزیتا : نخیر مرینت : حتما یه پری هم داشتم 😑 رزیتا : بل بل اسمشم تیکی بود ولی پری نیستش کوامیه و تو روز اول تو با دیدنش گفتی موشه مرینت : پس چرا من یلدم نمیاد رزیتا : چون اونو جرمی ساخته و تو الان تو داستان منی خب بریم سراغادامه ی داستان ) مرینت : اما قدرت من درونمه و باید پیداش کنم ولی هنوز پیداش نکردم و چسبیدم به در اروم اشکام می اومد ..............ادرین : بعد از اینکه بریجیت رفت رفتم تو اتاقم در رو بستم چسبیدم به درم همش فکرم به مرینت بود................ یعنی چی این غیر ممکنه اخه مامانشم صداش می زد مرینت شاید.......شاید اسم شناسنامش بریجیته ایییییی کلی داشتم اخه من فقط پیش مرینت راحت بودم وقتی پیش این بریجیتم .......خب چی بگم اصلا احساس خوشی ندارم ........که یهو یادم به حرف مامانم افتاد که قراره با اون ا.ز.د.و.ا.ج کنم .....سرمو گرفتم پایین آخه من مرینتو دوست داشتم ......ولی حیف اون منو دوست نداره 😢

ادرین : نمی تونم با بریجیت هم باشم شاید دوست بچگیم باشه اما ....اما نمی دونم چرا دوست ندارم باهاش باشم ...........مرینت : که یکی در رو زود اشکامو پاک کردم با دستم که دیدم مارک بود مارک : خب داشتی تعریف می کردی با رییست چیکار می کردی. مرینت : سرمو همینطور پایین نگه داشته بودم ناراحت شدم اما به روی خودم نیوردم مارک رو اروم هل دادم بیرون اتاقم و گفتم ام داداشی من یه ذره خستم میشه بذاری استراحت کنم بقیش رو از مامان بپرس مارک : ام باشه خوب بخوابی مرینت : یه لبخند مصنوعی زدم گفتم ممنونم که درکم می کنی بعد از اینه رفت در رو بستم .......هوفففففف ( چند ساعت بعد الان وقت شامه ) مرینت : رفتم پایین شام راتاتویی داشتیم (عکس اسلاید👆) اومممم خیلی خوش مزه بود بعد از اون یه نون باکت از رو میز برداشتم و رفتم تو اتاقم ( دوستان بزارین یه توضیحی بهتون بدم حتما پیشنهاد می دم درباره این غذاها و اداب رسوم فرانسه تحقیقت کنید خیلی جالبه خب نون باکت نونی هست که فرانسویا عاشقشن و همیشه سر میز می زارنش راتاتویی هم یه نوع غذا فرانسویه اگه خواستین بگین یه تست درباره اداب و رسومو غذا ی فرانسوی ها براتون درست کنم 😊) همینطور که نون دستم بود پنجره اتاقم رو باز کردم که یه ستاره دنباله دار دیدم داشت رد می شد .......ادرین : بعد از شام رفتم تو اتاقم از پنجره اتاقم داشتم شهر رو نگاه می کردم که ستاره دنباله دار دیدم
مرینت و ادرین : ستاره دنباله دار کمکم کن به کسی که می خوامش برسم. مرینت : انگار یه صدایی شنیدم صدای ادرین بود که گفت به کسی که دوستش داره برسه حتما خیالاتی شدی مرینت ادرین : انگار یه صدایی اومد صدای مرینت بود که می گفت به کسی که دوستش دارم برسم قبلم می گفت این تویی بعدش یه نگاه به دور و برم کردم اما حتما خیالاتی شده بودم ( راستی دوستان از تعطیلی سه شنبه لذت ببرید 😎🍹) بی اختیار هوس کردم یه ذره گیم بازی کنم. و نسشتم روبه رو تلویزینم و شروع کردم به بازی رند اول بودم مرینت : فردا کریسمس بود اما امسال بخاطر بابام کریسمس نداشتیم ادرین : صبح از خواب پاشدم که یادم افتاد امروز کریسمسه اما بخاطر پدرم امسال من جشن نمی گیرم هوا برفی بود خیلی حس خوبی داشت جون می داد برای برف بازی رفتم پیش ادرینا و گفتم پاشه بریم باهم برف بازی به بقیه هم کلاسی هام هم گفتم بیان که اخر نوبت به مرینت رسید امیدوارم قبول کنن و اروم دکمه زنگ رو زدم که یادم افتاد بلاکم کرده 😑 ادرینا : داشتم رژ لبم رو کی زدم که ادرین اومد دم درم ادربن : ادرینا بدو بریم ادرینا : بزار لاکم رو هم بزنم که ادرین دستمو گرفت و بردتم 😑

ادرین : فیلیکس تو نمیای فیلیکس : نه من باید درسمو بخونم شما برید ادرین : خیله خب و بدو بدو رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم راه افتادیم به سمت عمارت مرینت اینا وقتی رسیدیم زنگ رو زدم که یکی از خدمتکارا در رو باز کرد خدمتکار : ببخشید کاری داشتید اقا ادرین : بله میشه به خانم استیونز بگین که بیاد خدمتکار : بله اقا بریجیت : یهو دیدم ادرین دم دره زود پریدم در آغوشش گفتم عزیزم چطوری ادرین : اوه ام خوبم بریجیت که دستمو گرفت دیدم مرینت هم اومد محوش شدم بریجیت : خب ادرین چه خبرا که دیدم نگاهش به مرینته اروم یه بشکن زدم و گفتم ادرین ادرین : ها بله بریجیت بریجیت : میشه منم باهات بیام ادرین : اما بریجیت : الان می رم اماده می شم زود رفتم و عین جت برگشتم مرینت : دیدمادرین دم دره بریجیت هم کنارشه اروم اروم رفتم پیشش ادرین : سلام مرینت : سلام کاری داشتی ادرین : مرینت میتونی بیای امروز برف بازی مرینت : امممم ....خب .....( و تمام ببخشید که دیر گذاشتم چند روزیه چشمم هی داره خشک میشه مامانم گفته فعلا پارت نزارم چند روزی خب پارت بعد رو پنجشنبه می ذارم تا اون موقع باید ۱۷ لایک خورده باشه وگرنه باید تا دوشنبه بعدی صبر کنین😂 چالش : بگین چه عدد هایی در تصویر بالا پنهون شده 😏)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
۳۴ ۵۲ ۸۳
میشه تو داستانم بهم کمک کنی 😍😶
8452889
۳۴۵۲۸۳۹
پارت بعد تو صف برسیه دوستان 😊
عالیییییی
۶ ۴ ۵ ۲ ۸ ۳
۶ رو نمیدونم ولی بقیه هست
مرسی
عالی بود😍
ممنون گلم😘
عالی
3462839
ببین چه چشمام قویه😏
آفرین
هفتا عدد
آفرین
عالیییییییییییی بود
ج چ: ۴۵۲۸۸
مرسی فقط جواب چالشت آخری اشتباهه وچند تا عدد دیگه هم هست