
الذوق

قرار بود امروز با جونگ کوک بری بیرون بعد از چیزی که موقعه چت کردن گفته بود فکرت خیلی درگیر بود +یعنی چی؟ یعنی واقعا دوسم داره؟! آیششش یه لباس پوشیدی( لباس بالاییه) و راه افتادی به اون کافه که بهت گفته بود بری رفتی نشستی اونجا ولی خودش هنوز نیومده بود یهو دیدی یه پسره با یه هودی مشکی و ماسکو عینک نشست جلوت +هی تو کی هستی؟! -من جونگ کوکم +هن؟!چرا اینطوری اومدی؟! -از اونجایی که یه آیدلم نمیتونم به راحتی برم بیرون +آها خب چی کارم داشتی گفتی بیام -هیچی همینجوری اشکالش چیه توکه چند روز مرخصی داری پس... +تو از کجا میدونی من مرخصی دارم؟! -دیگه دیگه
+هیش -خب فک کردی؟! +دربارهی؟! -دیروز بهت گفتم +آها اون عام خب آره بهش فک کردم و یه چیزایی مانعه اینکه منوتو با هم باشیم -چه مانعه هایی؟! +تو یه آیدلی و خب صد درصد اگه فن هات بفهمن خیلی ناراحت میشن و فناتون کم میشه -اونا نمیفهمن +این یه نوع خیانته هاا:/ -منم حق دارم ع*ا*ش*ق بشم و خب صددرصد فن هام اینو میدونن که من قبل آیدل بودنم انسانم و حق ع*ا*ش*ق شدن و داشتن یه نفر تو زندگیم رو دارم و از اون ها هم می خوام که درکم کنن +خب... تو خیلی.. عام... سطحت بالا تر از منه و جلوی دوستات و فک و فامیلت بخاطر من خجالت زده میشی -دیگه این حرف رو نزن.... با این حرفت خیلی اذیت شدم... هیچ وقت برای این من خجالت زده نمیشم من ع*ا*ش*ق*ت شدم و اینا برام مهم نیست
+جونگ کوک من خیلی تو زندگیم آس یب دیدم بهتم گفتم اگه واقعا تو بهم آس یب نمیزنی و باعث دوباره ش ک سته شدن ق ل ب م نمیشی........ باشه -چی باشه؟! +اینکه باهم باشیم -واقعا؟! قبول کردی؟! +آره -اینو بدون هیچ وقت اذیتت نمیکنم و تا آخر عمرم ع ا ش ق ت میمونم +امیدوارم -خب بریم یکم قدم بزنیم؟! +باشه رفتین یکم قدم زدین و جونگ کوک ترو رسوند خونت و خودشم رفت
یکم خوشحال بودی یکم ناراحت احتمال داشت اونم مثل بقیه ترو ول کنه بره ولی احتمالم داشت اون مثل بقیه نباشه لباسات رو عوض کردی و روی کاناپه فرود اومدی مشغول ور رفتن با گوشیت بودی که زنگ خونه خورد رفتی درو باز کردی که با پسرعموی چ ندشت مواجه شدی +تو اینجا چه... *اون پسره که باهاش تو کافه بودی کی بود؟! +تو تعقیبم میکن... *اون کییی بوووووووووود؟! +چرا داد میزنی؟! *خ ف ه ش و فقط بگو اون کی بود؟! +اون د و س پ س ر م بود چته؟! یه چک زد تو گوشت افتادی رو زمین اومد تو خونه در رو هم گرفت بست اومد سمتت و یه لگد زد تو شکمت اینکارو چند بار تکرار کرد توهم فقط به خودت میپیچیدی و داد میزدیو درخواست کمک میکردی
تا اینکه صدای زنگ خونه در میاد و تو بیشتر داد میزنی که پسر عموت میزنه تو دهنت -ا.ت چی شدههه؟! درو باز کن *همون پسره ست آره؟! +کاریش نداشته باش *الان حسابشو میرسم درو باز میکنه و جونگ کوک رو میبینه که با تعجب به خودش نگاه میکرد -شما کی هستین؟! تو خونه ا.ت چیکار میکنین؟! *کارتوبگو -ا.ت کیفشو تو ماشینم جا گذاشت آوردم بهش بدم *خب بیا تو خودت بهش بده جونگ کوک میاد تو و ترو میبینه که افتادی رو زمین و پسر عموت رو میبینه که داره میاد سمتش پسر عموت اومد سمت جونگ کوک و یه مشت زد تو صورتش و دعواشون از همونجا شروع شد جونگ کوک زد پسر عموت زد تو یه داد زدی که هردوتا شون وایسادن جونگ کوک نشست پیشتو -خوبی؟! *بهش دست نزن ع و ض ییییی +خ*ف*ه شوووو از اینجا بروو پسر عموت رفت و موندین تو و جونگ کوک برگشتی صورت جونگ کوک رو دیدی که گریه ات گرفت -عه چرا دا.... داری گ.. گر.. گریه میکنی؟! +صورتت بخاطر من آس یب دید ببین از همین اولش بهت آس یب زدم فک میکردم تو بهم آس یب میزنی ولی برعکس من بهت آس یب میزنم +اشکالی نداره گریه نکن و ب غ ل ت کرد توی ب غ ل ش یه حس آرامش خوبی داشتی ولی میدونستی که اون حس آرامش و اون ب غ ل موقته :(
تموم شد
بای بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کی میزاری پس
تا پارت بعد نگیریم اروم نمیگیگیلیم
تا یه چندر روز آروم نگیگیر
چون پارت 7 ره هنو ننوشتم
عالی
عالی بود پارت 7 رو بزارررر
عالی بود:/