سلام ببخشید یه مدتی نبودم حالا بریم با پارت بعدی داستان ناناصمون🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
از زبان مرینت: رفتم عمارتم لباسم را عوض کردم دیگه چند دقیقه ای به مراسم نمونده بود باید سریع تر اماده میشدم........... ساعت ۱۸ قرار بود جشن شروع بشه............. لباسم و پوشیدم و به سمت عمارت اصلی حرکت کردم.................. مریدا تو عمارتش داشت استراحت میکرد و نتونست شرکت کنه ـــــــــــــــــــ عکس اسلاید لباس مرینت ــــــــــــــــــ
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
کیوتا پارت ۵ در حال بررسی💞💞
عالی بود☺👌
عجق خودمی😘😍
عالی بود ❤🖇⛓
جچ : نه داستانت عالیه 🧸🖇 فقط زود به زود بزار 😄
من این پارت رو یکم دیر دیدم
سلام عشقم چشم دارم میسازمش کیوت ♥️♥️♥️♥️♥️
یوهو مرسی ژیگر 😍❤🥳
خيلييييييي قشنگ نوشتي تازه با داستانت آشنا شدم 😍
مرسی لاوکم 💗💟🎀
عالیییییی💃💃
🌹🌹🌹🌹😍😍💗💟🎀
🦋آخ جون پارت جدید 🦋
بعدییی رو هم بزار💫
قلبون اجیکم بشم من 💞😘 دارم مینویسم عزیزم هنوز یه صفش و نوشتم💓💓💓💓💓
عالی بود لطفا زود تر پارت بعد رو بزار
چشم خوشگل خانم🌹🌹🥰
منم همینطور عجق دلم اجوم🥰🥰🥰😘😘😘 (✪‿✪)
عالی بود اجی❤
ج چ : داستان عالیههه بیشتر از این پارت خوشم اومد🙃💜
ملسی عجق آجی 🥰💖🥰💖مرسی عشقم