
از زبان مرینت:آدرین من رو با طناب داخل یک انباری زندانی کرده بود که دهنم بسته بود هیچ کاری نمیتونستم بکنم جز اینکه ببینم و بشنوم دیدم سرباز ها یک زن و مرد رو آوردم یک زن با موهای مشکی و قد بلند و یک مرد با موهای قهوه ای/ زنه:اینجا کجاست؟ اون دختره کیه؟ آدرین:اون دختر مرینت هست همون کسی که زندگیم رو نابود کرد (آدرین از همون اول میدونست مرینته واسه همین تو مدرسه همش میزدم😁ولی اوضاع همینجوری نمیمونه) زنه:اما مرینت مرده آدرین:از کجا مطمئنی مگه جنازش رو پیدا کردی؟ من خودم ازش تست دی ان ای گرفتم (توی پارت3 بود فک کنم که آدرین مرینت رو برده بود یک جایی بعد پلیس ها ریختن سرشون درواقع اونجا یک آزمایشگاه بود)
زنه:این امکان نداره چطور ممکنه؟ آدرین:نمیدونم ولی اون باید تابان رفتار های شما رو بده/ روژان:آدرین دکمه کنترل توی دستش فشار داد و زمین زیر پای مرینت باز شد کنه پر از آتیش بود/آدرین:با فشار این دکمه مرینت ایت دفعه واقعی جلوی چشم خودتون میمره/ زنه و مرده:نههههههههه /زنه:آخه چرا آدرین چرا؟ /آدرین:چون تو تمام این سال شما باهام مثل قاتل رفتار کردید در حالی که همه اینا تقصیر خوده مرینته
زنه:نه آدرین اصلا اینطور که میگی نیست تو خودت چون احساس گناه میکردی خودت رو عذاب میدادی و این باعث شد فکر کنی ما باهات سردیم در صورتی که اینطور نیست من میدونم که هنوز اون آدرین مهربون توی قلبت هست از زبان روژان:خوب فعلا زنه داشت از این حرفا به آدرین میزد و مرینت توی ذهنش:اینا کین؟ چی میگن؟ من اینا رو باید بشناسم؟ جریان چیه؟ ولی مخم داره سوت میکشه که دیدم دارم میرم بالا
یک لحظه تعجب کردم آخه یکی از سربازا بود نقاش رو برداشت گفت:مرینت من لوکا هستم پسر عموت البته صد در صد منو یادت نمیاد/از زبان مرینت:دهنم رو باز کرد ازش پرسیدم جریان چیه؟/لوکا:بعدا برات توضیح میدم فعلا باید بریم.... از زبان آدرین:دیدم صدای حرف میاد نگا کردم دیدم اون لوکا هست اعصبانی شدم گفتم بگیرن شون سربازا اونا رو اوردن پیشم از قیافه مرینت میتونستم ببینم ترسیده مطمئنن یک عالمه سوال داشت لوکا:آدرین این کار رو نکن من مطمئنن تو اینو نمیخوای لطفا آدرین خواهش میکنم مرینت:دیگه نمی تونستم جلوی اشکام رو بگیرم با گریه گفتم لطفا مارو آزاد کن من تقصیری ندارم
از زبان آدرین:مرینت داشت گریه میکرد خیلی دلم براش سوخت یاد بچگی افتادم کاش این اتفاقات نمیوفتاد😔ولی خوب کاریه که شده گفتم:ولش شون کنید همه تون از اینجا برید /از زبان روژان:بعد از اینکه مرینت، لوکا، گابریل، جو، آقا و زنه رفتن بیرون گابریل رفت خونشون جو استفا داد ، لوکا و مرینت هم رفتن خونه آقا و زنه....در خانه=لوکا:مرینت اینا پدر و مادر واقعیت هستن میرا مادرت و مارتین پدرت😄روژان:پدر و مادر مرینت در حالی که مرینت در تعجب بود اون رو بغل کردن مرینت هم بعد از تعجب اونا رو بغل کرد(خودم اشکم در اومد چه لحظه ی احساسی🥲) لوکا هم اون طرف اسلام شوق میریخت(😂)
از زبان آدرین:خیلی وقته که دنبال انتقام بودم ولی دیگه میخوام با خودم خلوت کنم شاید حالم بهتر شد و کمی از این افکار دور شدم🙂وای خدا حالا دیگه چطور میتونم تو چشماشون نگا کنم خیلی بده شاید بهتره معذرت خواهی کنم از زبان روژان: خوب آدرین از مرینت و خانوادش معذرت خواهی کرد اونا هم عذرش رو پذیرفتن ولی مرینت هنوز با آدرین گرم نگرفته بود (یعنی باهاش سرد بود) و مرینت فهمید آدرین پسر خالشه و مرینت هم با خانوادش بیشتر آشنا شد خانواده مرینت پول دارن اون فقط یک عمو با یک خاله داره واسه همین همه شون توی یک کاخ زندگی میکنن😀(زیاد با این ایموجی حال نمیکنم چشماش جوریه که انگار میخواد آدما بکشه🤕) و خلاصه اتفاق خاصی نیوفتاد به جز اینکه آدرین داره سعی میکنه خودش رو به مرینت نزدیک کنه اما لوکا داره سعی میکنه کاری کنه که مرینت خودش رو بهش نزدیک کنه(آدم مغرور به این میگن😐)
بعد ها فیلیکس هم میاد ولی کاگامی، آلیا، نینو و لای لای رو مطمئن نیستم شما نظر بدین😁
تا پارت بعد خدانگهدار👋👋👋🌹🌹🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
مرسی🤗
😀(زیاد با این ایموجی حال نمیکنم چشماش جوریه که انگار میخواد آدما بکشه🤕)
خواهرم من این ایموجی رو به عنوان ذوق زده استفاده میکنم😐👌
😅
واقعا چرا 😐 چرا من این استیکر رو به عنوان ذوق زده شدن استفاده میکنم
شما به عنوان کسی که میخواد ادم بکشه
ودوستم به عنوان عصبی بودن استفاده میکنن
واقعا چرا 💔😑😐
نمیدانم
عالییی
تنکس
وای خدا بلاخره منتشر شد سه روز بود که توی بررسیه😅
مای گاد